شناخت فرقه معتزله

شناخت فرقه معتزله

به قلم: عبدالرحمن براهویی

چرا باید مرجئه و معتزله را شناخت؟ چون هنوز در تفکرات مولوی های ما پس مانده های این جریانات آلوده وجود دارد و در برابر منهج صحیح اسلامی قرار گرفته اند.

آنها به «معتزله» شهرت یافتند پس از اینکه «واصل بن عطاء» حلقه درس حسن بصری را ترک کرد و حلقه درس مخصوصی را تشکیل داد؛ از این رو حسن بصری گفت:( واصل از ما کناره گرفت!- اعتزال کرد)

معتزله در آغاز ظهورش دو ایده بدعت آمیز را با خود آورد

  1.  اعتقاد به اینکه انسان در هرکاری که انجام می دهد، به طور کلی مختار است و او خود اعمالش را می آفریند؛ به همین دلیل مکلف است.
  2. آنان معتقد بودند که مرتکب گناه کبیره، نه مؤمن است و نه کافر، بلکه فاسق است و این منزلتی بین دو منزلت است. این حال او در دنیا است؛ اما در آخرت او وارد بهشت نمی شود؛ زیرا وی عمل بهشتیان را انجام نداده است بلکه او برای همیشه در جهنّم جاودان خواهد ماند. ولی به هر حال هیچ اشکالی ندارد او را مسلمان بنامیم، به اعتبار این که او اسلام خود را آشکار میکند و شهادتین را به زبان می آورد؛ اما مؤمن نامیده نمی شود.

اصل گمراهی معتزله در استدلال و اثبات عقایدشان، تكيه بر عقل است. حسن و قبح ذاتی چیزها، از آثار توجّه شان به عقل در حقايق اشياء و فهم عقاید می باشد.

ابن تيميه در کتاب ارزشمند خود( درء تعارض العقل و النقل) آرا و افکارشان را تک تک بررسی و مو شکافی می کند و پاسخی کوبنده و ساکت کننده به آنها می دهد و روشن می کند که عقل صریح غیر ممکن است که با نقل صحیح مخالف باشد.

معتزله هر گاه آیه یا حدیثی با عقل آنها و شیخ و مولوی آنها سازگار نبود یا این آیه و حدیث را نادیده می گرفتند یا به نفع رای عقلی خودشان هر گونه که دلشان می خواست آنرا تاویل می کردند.

اگر می بینی امروزه مولوی هایی پیدا می شوند که در برابر دهها آیه و حدیث قرار گرفته و از رای غلط خود بر نمی گردند بدان که مشکل کجاست؟

این را نیز بدانیم که همین حنفی های معتزلی بودند که در زمان معتصم و واثق عباسی آنهمه محنت را بر اهل سنت و جماعت و افرادی چون امام احمد بن حنبل تحمیل کردند و در طول تاریخ تا کنون هم ادامه داشته اند.

اینها از دشمنان اهل حدیث و اهل سنت و جماعت و ادله الفقه امام ابوحنیفه رحمه الله هستند.

استناد به سخنان مولوی یا مولوی ها حجت مطلق نیست

استناد به سخنان مولوی یا مولوی ها حجت مطلق نیست

کاتب: براهندک بلوچ

آنچه بین تمام مسلمین مشترک است «قرآن» و سپس احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم است که عامل وحدت بخش میان مسلمین هستند اما گروهی با استناد به اقوال متضاد خطبای مساجد و «بعضی» از علما در مسیر تفرق بیشتر مسلمین قدم برمیدارند.

اینها می‌گویند: گناه ما چیست؟ ما تنها اقوال علما را نقل کرده‌ایم! و چون اقوال این اشخاص هم متضاد هستند عمل به این سخنان را به بهانه ی «اجتهادی‌بودن» برای هر کسی که دوست داشته باشد جایز می دانند.

اولاً از کی وجود قول عالمی در یک مسئله، آن را پذیرفتنی کرده است؟ از سلف نقل شده است: «لو أخذت برخصة كل عالم اجتمع فيك الشر كله»، یعنی: اگر رخصت هر عالمی را بگیری، همه‌ی شرور در تو جمع خواهد شد! همچنین امام ابن عبدالبر در جامع بیان العلم وفضله (2/922) فرموده است: «الاختلاف ليس بحجة عند أحد علمته من فقهاء الأمة»، یعنی: احدی از فقهای امت را نمی‌شناسم که اختلاف را حجت بدانند!

پس اگر بعضی از علما سخنی خلاف قرآن، سنت یا اجماع داشته باشند پذیرفته نمی‌شود و اختلاف آنها بر حق ترجیح داده نمی‌شود و این اصل کلی است!

اگر یک مولوی از مرتدین بهائی حمایت می کند یا از لائیکها و سکولاریستها در مناصب مختلف حکومتی دارالاسلام حمایت می کند سخن این مولوی مساله ای اجتهادی نیست بلکه سخنی بر خلاف اصول آشکار و مورد پذیرش اسلامی است و سخنش هیچ ارزشی ندارد.

کسی حق ندارد این سخنان مخالف شریعت این مولوی را یک رای در برابر سایر آراء اسلامی بداند و بگوید در این مسائل اختلافی نباید وارد شد.

مسائل اختلافی مسائلی بین مذاهب اسلامی هستند که از آیات و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم در امور فرعی اجتهادات و تاویلات مختلفی وجود دارد. مثل تاویلات مختلف میان حنفی ها و زیدی ها و شافعی ها و مالکی ها و جعفری ها و حنبلی ها.

ما به مختصات تمام مذاهب شیعی و سنی احترام می گذاریم و برهزاران مشترکاتی که با هم داریم تمرکز می کنیم اما این به این معنی نیست که با انحرافاتی آشکار که در میان تمام مذاهب اسلامی انحراف است کنار بیائیم و در برابر آن سکوت کنیم.

به عنوان مثال ذکری ها یا بهائی هایی که ابتدا مسلمان بوده اند و بعد ادعای دین جدید و پیامبری جدید و کتابهایی جدید دارند در تمام مذاهب اسلامی مرتد محسوب می شوند و در جامعه ی اسلامی مثل پیروان مسلیمه ی کذاب با آنها برخورد می شود، حالا اگر یک مولوی بیاید و برای این ذکری ها و  بهائی ها حقوقی همچون سایر مسلمین قائل شود بر اساس تمام مذاهب اسلامی دچار انحراف شده است و نباید در برابر این انحراف سکوت کرد.

سکولاریستها و ذکری ها و بهائی ها اصل اسلام و قوانین الله را هدف گرفته اند نه اینکه پیرو اجتهادی خاص از اسلام باشند.

پس باید با احتیاط با سخنان مختلف و متضاد مولوی ها برخورد کرد.

قومیت گرایان نخودی مغز بلوچ و کُرد و… در پهنه ی ایران زمین

قومیت گرایان نخودی مغز بلوچ و کُرد و… در پهنه ی ایران زمین

به قلم: بالاچ عُمَرزهی

به یاد دارم اولین بار که در کتابی معتبر اسلامی اسمی از بلوچ شنیدم اسم سیاهسوار بلوچ یکی از فرماندهان سپاه ساسانی بود که با مشورت را سربازان خود داوطلبانه مسلمان شد و همگی به سپاه اسلام پیوستند.

بلوچها مثل سایر قومیتهای ایرانی تبار از عهد باستان و قبل از اسلام تا زمان حاضر بخشی از حاکمیت بر ایران زمین بوده اند و مثل سایر قومیتها نیز دارای خوانین و حکومتهای محلی و فئودال بودند.

حالا عده ای قومیت گرای بلوچ اکثراً سکولار پیدا شده اند که دقیقاً پا جای پای کُردهای جاهل سکولار می گذارند، کُردهای سکولار خائنی که از سال 1324ش به دستور استالین اولین حزب سکولار و اولین جمهوری سکولار را در شهر مهاباد ساختند و تا کنون همچون فاحشه های سیاسی هر روز در بغل یکی از دشمنان قوم مسلمان کُرد هستند و بر علیه منافع و هویت اسلامی قوم باشرف کُرد در دو بخش جنگ روانی و مسلحانه در کنار دشمنان جهانی و منطقه ای قرار گرفته اند.

این جاهلهای به تاریخ و هویت اسلامی ملت خود حساسیت بر نام ایران آنچنان بر اذهانشان ریشه دوانده است که با معمولی ترین سخن برچسب خیانت و مزدوری بر افراد و علما و مخالفین خود وارد می کنند.

تعصب نژادی و ملی گرایی و ناسیونالیسم معضلی است که در بلاد اسلامی از جمله بلوچستان، نه تنها نتوانسته است مسلمانان را از ظلم و ستم حکام نجات دهد چه بسا دود آن بر چشم خود ستم دیدگان فرورفته است، اینها هویت خود را بر اساس شک و گمانهای تاریخی به جای هویت واقعی و آشکار اسلامی قرار داده اند و می خواهند همچون حیوانات، عده ای را حول محورعلف و زمین و چراگاه جمع کنند در حالی که اسلام انسانها را حول محور عقیده و دین جمع کرده است.

همین طرز فکر کوتاه بینانه ی قومیت گرائی به تدریج تبدیل به ایدئولوژی و جهانبینی در برابر جهانبینی اسلامی شده است و سبب شده است بلوچ های سکولار و سکولار زده راه نجات را در بلوچ گرایی و قومیت گرائی و اتحاد حول محور علف و چراگاه ببینند.

این واضح است که تقسیم سرزمینهای اسلامی و بخصوص سرزمینهای بلوچ نشین و جدا کردن آنها از ایران زمین کار مسلمین نبوده بلکه اربابان سکولار همین بلوچها و کُردهای سکولار و توسط سایکس و پیکو این جدا سازی را انجام دادند .

این بلوچها قومیت گرا مثل سایر منحرفین در میان تمام قومیتها بر این باورند که حاکم حتما باید یک بلوچ باشد، و غیر آن اگرچه یک پیامبر، مردود است.

در تاریخ صدر اسلام آمده است که مردی به نام طلحة النمری از اهل یمامه و از قبیله بنی حنیفه که از قبیله و خویشاوندان مسیلمه کذاب بود به نزدش آمد. او از مسلیمه پرسید: چه می‌بینی؟ گفت: پلیدی، تعفن، شرارت، فساد و تاریکی. گفت: آن‌ها را در تاریکی می‌بینی یا در روشنی؟ گفت: در تاریکی. طلحه چون هم قبیله مسیلمه بود با او راحت صحبت می‌کرد، طلحه گفت: گواهی می‌دهم که تو کذاب و دروغگو هستی و محمد صادق و راستگوست. اما چرا با این وجود طلحه به مسیلمه ایمان آورد و تا آخرین لحظه همراه او بود و همراه او جنگید تا کشته شد؟ پاسخ این سؤال در ادامه سخن طلحه است که گفت: با وجود اینکه تو دروغگو و محمد راستگوست اما کذاب ربیعه (مسیلمه) نزد ما محبوب‌تر از صادق مضر (محمد) است. به عبارت دیگر یعنی او دروغگو باشد اما چون از قبیله ماست نزد ما محبوب‌تر است از کسی که راستگوست ولی از قوم و قبیله دیگر است.

این یک بیماری و آلودگی است و با اینهمه شناخت و آگاهیهای شرعی وقت آن رسیده که همگی با قاطعیت تمام در مقابل این مشکل و بیماری بایستیم، این بلوچهای قومیت گرا که اکثراً به عقاید سکولاریستی هم آلوده شده اند یا یک سکولار مرتد شده اند هرگز نه قابل احترام هستند نه قابل حمایت و پشتیبانی .

فتوای صحابه و اهل علم در کافر بودن ترک کننده ی نماز

فتوای صحابه و اهل علم در کافر بودن ترک کننده ی نماز

به قلم: مولوی نذیر احمد بلوچ

به دلیل دوری بسیاری از مولوی ها از الدله الفقه امام ابوحنیفه و کنار زدن بسیاری از آیات و  احادیث و اقوال صحابه ما شاهد انحرافات آشکاری در میان قوم حنفی مذهب خود هستیم که یکی از آنها ترک کردن نماز و سهل انگاری در برابر ترک کننده نماز است.

در این زمینه به ذکر چند قول می پردازیم تا بدانیم که ترک کردن نماز چه جرم بزرگی است:

  • عن بريدة قال: قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: « العهدُ الّذي بيننا وبينَهمْ الصلاةُ ، فمَنْ تركَها فقدْ كفَرَ.[1]

امام احمد بن حنبل می گوید: کسی که نماز نمی خواند؛ کافر و مرتد است و اگر توبه نکند و نماز نخواند؛ باید گشته شود و اعدام گردد، و امام مالک و امام شافعی می گویند: کسی که نماز نمی خواند فاسق است و کافر نیست، ولی اگر توبه نکند و نماز نخواند، باید کشته شود، و این حدّی است که در حق کسی که نماز نمی خواند باید اجرا شود، و امام ابوحنیفه می گوید: کسی که نماز نمی خواند فاسق است و اگر توبه نکند باید تنبیه و زندانی شود تا اینکه توبه کند و نماز بخواند.

حالا دیدگاه این ائمه در مورد جایگاه حدیث چیست؟  

  • أبو حنيفة : “ما جاء عن النبي صلى الله عليه وسلم فعلى الرأس و العين “
  • مالك :”ما من أحد إلا و يؤخذ من قوله ويرد إلا صاحب هذا القبر ” و أشار بيده إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم
  • الشافعي : “إذا صح الحديث فهو مذهبي “
  • أحمد :” لا تقلدني ، ولا تقلد مالكًا ، ولا الشافعي ، ولا الأوزاعي ، ولا الثوري ، وخذ من حيث أخذوا “

پس رای 4 مذهب بر احادیث صحیح است.

  • عمر بن الخطاب رضي الله عنه میفرمایند:  اسلام ندارد کسی که نماز نمي خواند![2]
  • عبدالله بن شقیق رضی الله عنه می‌فرماید: اصحاب رسول الله ترک هیچ عملی را جزء نماز کفر نمی‌دانستند.[3]

اگر این حکم در مورد تارک نماز را بیان کنی ممکن است به انواع تهمتها متهمت کنند اما صلاح ما در پیروی از حق و شریعت است.امام شافعی رحمه الله می فرماید: راهی برای در امان ماندن از [آزار] مردم نیست،بنابر این ببین صلاحت در چیست، همان را بگیر[4].

بیماری ترک نماز مثل سایر بیماری ها تنها با شریعت درمان می شود نه سخنان بشر.


[1]  رواه صحیح الترمذي 2621 وصحیح النسائي 462 وصحیح ابن ماجه 891

[2] رواه المروزي فی قدرالصلاة (879)/2)

[3]  ترمذی ۲۶۲۲، تعظیم قدر الصلاة ص۹۴۸

[4]  سیر أعلام النبلاء: ٥٢/١٠

زمانی که در دارالاسلام «اهل جماعت» هستی فقط کافی است توانائی های خود را بشناسی

زمانی که در دارالاسلام «اهل جماعت» هستی فقط کافی است توانائی های خود را بشناسی

به قلم: محمد اسامه

در دارالاسلام ایران به تعداد تمام استعدادها و توانائی ها می توان انجمنهای مردم نهاد فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی و … تشکیل داد و در تمام شوراهای مختلف به اندازه ی تخصصی که داری عضو شوی و فعالیت کنی.

در اینجا نگاه کن که در چه چیزی توانائی داری و دقت داشته باش:

حسان بن ثابت رضی الله عنه نمی‌توانست به زیبایی، اذان بگوید چرا که بلال حبشی نبود

و

بلال حبشی رضی الله عنه نمی‌توانست فرمانده‌ای بی‌نظیر باشد چون خالد بن ولید نبود

و

خالد بن ولید رضی الله عنه نمی‌توانست در مسئله ارث فتوا بدهد چرا که زید بن ثابت نبود

اما

همگی آنان به امتشان خدمت کردند و بر عزت آن افزودند

پس

با هر امکانات، استعداد و توانایی که داری گامی برای یاری امت خود بردار.

این یعنی خدمت به اندازه ی توانائی و استعداد و حرکت تدریجی و سیتماتیک کل اعضای جامعه.

در این صورت عمل بر اساس این قاعده و اصل و طی کردن این مسیر با آنکه ممکن است زمانبر و پرمشقت باشد اما با مشخص بودن مسیر حرکت و هدف و مقصد، تحمل صبر بر اساس «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ ۚ» (هود/88) قابل پذیرش است و الله تعالی نیز بر اساس توانائی و وسعت ما از ما تکلیف می خواهد «لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا ۚ» (بقره/286).

زن بلوچ باید بیدار شود، بس است

زن بلوچ باید بیدار شود، بس است

به قلم: ماهدیم بلوچ

اگر جهان زن بلوچ را به عنوان الگویی در هنرمندی می شناسند که سوزندوزی او در جهان معادله هنر را بهم زده ات و الگویی فداکار در بنیان خانواده است که با قناعت با مرد خود صادقانه وصالحانه زندگی میکند و مادریست که بچه های زیادی را در عمر کوتاه خود در کنار همه کاستی ها به بهترین شیوه ی ممکن پرورش میدهد اما همین زن مسلمان بلوچ هم مشکلاتی دارد که باید بیان شوند.

همین زن بلوچ مسلمان در جامعه حنفی مذهب بلوچستان به شکل اجحاف آمیزی نادیده گرفته شده است؛ یعنی حتی از ورود به مساجد منع شده اند چه رسد به ورود به امور اجتماعی دیگر اما مولوی های ما که برای اوکراین و روسیه و… برنامه می دهند بدون آنکه کسی به سخنانشان اهمیت دهد غیر از مشتی شعار رسانه پسند چیزی برای زنان و دختران بلوچ ندارند.

کمی واقع بین باشیم، آنچه زنان اصحاب را ساخت همین مسجد بود اما هم اکنون گوشی و فضای مجازی دوست و دشمن جایگزین مساجد شده است.یک واقعیت در جامعه ما اگر هم هزار بار منکرش شویم از بین نمی‌رود!  به جای انکار این ناحقی‌ها را بپذیریم و اصلاح کنیم!

تنها چیزی که می تواند انسان را بسازد فقط شریعت الله است، اما این شریعت هم باید به شخص برسد تا خودش را اصلاح کند و شخصیتش را ارتقاء دهد.

غیر از مراسمهای عمومی مثل نماز جمعه و عیدین، پیامبر صلی الله علیه وسلم یک روز خاص در هفته را به آموزش زنان اختصاص داده بود می دانید یعنی چه؟

لطفا بیدار شویم و حق خود را بخواهیم

تجربیاتی زنده از حکومتداری معاصر: امارت اسلامی افغانستان و جنبش اسلامی حماس فلسطین (2)

تجربیاتی زنده از حکومتداری معاصر: امارت اسلامی افغانستان و جنبش اسلامی حماس فلسطین (2)

کاتب: دکتر أدهم شرقاوی

ترجمه:  دکتر امید حبیبی

تجربه حماس در غزه نیز تجربه شگفت انگیزی است و می‌تواند به شما بگوید که اسلام بزرگ در عصر حاکمیت چه می‌تواند بکند!

ائتلاف ارتش‌های عربی ما بیش از ۶ روز در مقابل صهیونیست‌ها دوام نیاوردند؛ در حالی که قسام ۱۳۰ روز است که روی پای خود ایستاده و با سلاح‌هایی مورد اصابت قرار گرفته است که نه تنها کشورها را فرو می‌ریزد، بلکه امپراتوری‌ها را نیز از هم می‌پاشد!

در حالی که غزه هیچ یک از ظرفیت‌های کشورهای ما را ندارد: نه نفت، نه طلا، نه بندر و نه فرودگاه، غزه دارای دین واقعی و اراده‌ای خالصانه است!

ماشین کشتار رژیم صهیونیستی همیشه تانک مرکاوا را ستایش کرده است که چندین دهه در برابر تمام سلاح‌های ضد زره دنیا مقاوم بوده است! بعد آن‌هایی که سال‌ها در محاصره بودند و از منابع و مواد اولیه محروم بودند، آمدند موشک الیاسین ۱۰۵ را ساختند و استحکام تانک مرکاوا و غرور رژیم صهیونیستی را به حقارت کشاندند!

کدامیک از کشورهای ما سلاح‌های خود را با وجود منابع فراوان، تولید می‌کند؟

پاسخ: هیچکدام!

نه به این دلیل که نمی‌توانیم، بلکه به این دلیل که ممنوع است!

دست‌درازی کردن به هر چیزی که بتواند توازن قوا را بر هم بزند، خط قرمز غرب و موضوعی غیرقانونی‌ست! باید به مقروض بودن، خریدن سلاح و نداشتن آزادی استفاده از آن، ادامه دهید!

شما باید متقاعد شده باشید که اسلام اصلاً شایسته حکومت نیست و کسانی که به دنبال تغییر قواعد بازی هستند، تروریست‌ها و عقب‌ماندگانی بیش نیستند و مسئول تمامِ آن چیزی هستند که کشور ما به آن تبدیل شده است، آن‌ها اسلام را از قدرت منع می‌کنند و مردم این کشورها را مسبب بدبختی‌های‌ خود معرفی می‌کنند.

طالبان در دو سال و نیم یک معجزه خلق کرد، در حالی که مشکلات اقتصادی در سیستم های اطراف ما که ده‌ها سال قدمت دارند، همچنان بدتر می‌شود! و حماس در منطقه‌ای کوچک و محاصره شده با سرمایه‌ای بسیار کمتر از سرمایه‌های ما یک معجزه‌ آفرید؛ ارتشی باشکوه، با ایمان، صبور، استوار با مخفیگاه‌هایی برای مقاومت، که قبل از آن که جهان را شگفت زده کند ما را شگفت زده کرد!

این اسلامِ بزرگ وقتی حکومت می کند، آباد می‌سازد.

تجربیاتی زنده از حکومتداری معاصر: امارت اسلامی افغانستان و جنبش اسلامی حماس فلسطین (1)

تجربیاتی زنده از حکومتداری معاصر: امارت اسلامی افغانستان و جنبش اسلامی حماس فلسطین (1)

کاتب: دکتر أدهم شرقاوی

ترجمه:  دکتر امید حبیبی

افغانستان دو روز  پیش و تنها در دو سال و نیم، از زمان بازگشت طالبان به حکومت! با اعلام بازپرداخت آخرین وام بین‌المللی خود به کشوری بدون بدهی خارجی تبدیل شد!

برای دهه‌ها، ماشین رسانه‌‌ی سرمایه‌داری غربی و عربی، آن‌ها را به‌عنوان عده‌ای وحشی‌ و اوباش به تصویر می‌کشید که در غارها زندگی می‌کنند و هیچ بهره‌ای از دانش سیاست، اقتصاد و آموزش ندارند! طوری آن‌ها را به تصویر می‌کشیدند که انگار حتی از وجود عقل بی‌بهره‌اند و تنها از دریچه‌ی نبرد مسلحانه و سلاح خود فکر می‌کنند!

و شما باید داستان‌های این رسانه‌ها را باور کنید، در غیر این صورت حامی تروریسم خواهید بود، حتی اگر داستان آن‌ها شکننده‌تر از یک تکه بیسکویت در یک فنجان چای باشد!

گویی که غربی‌ها واقعاً متمدن و حامل پیامی مهم هستند، می‌توانند کشوری را اشغال کنند، دولتش را سرنگون سازند، مردمش را بکشند یا آواره نمایند، ثروتش را به تاراج ببرند و یک نظام وحشیانه را سر کار بیاورند که به آن‌ها در انجام این امور کمک کند!

اما کسی که سلاح به دست می‌گیرد و برای دفاع از خاک و ناموس و دین خود می‌جنگد، تروریست و عقب‌مانده است!

غرب حقیقتاً از مساجد نمی‌ترسد، حتی اگر در پشت‌بام هر خانه‌ای مسجدی ساخته شود! غرب از اینکه اسلام دولت و حکومت داشته باشد وحشت دارد؛ زیرا در آن صورت مسلمانان از فرش به عرش می‌رسند! از گله‌های رام شده با چوب، به گرگ‌هایی دارای دندان و چنگال‌های تیز بدل می‌شوند که قادر به جنگ و دفاع هستند!

وقتی به اسلام مجال داده شود که با عدالت و اعتدال و درک صحیح خود حکومت کند، آبادی و سرزندگی به بار می‌آورد!

شما می‌توانید اقتصاد امروز افغانستان را که یوغ بدهی را از سرش انداخته و پوست بانک جهانی را پاره کرده است با اقتصاد مصر و اردن و لبنان و سوریه و عراق مقایسه کنید!

مصری که در زمان یوسف علیه‌السلام دنیا را سیر می‌کرد، مردمش هوس گوشت می‌کنند (اما یافت نمی‌شود!) مصری که فقط با کاشت گندم در حاشیه‌ی نیل، از قدرت‌های بزرگِ زمان شد.

ما هیچ وقت کمبود منابع نداشته‌ایم و کشورهای مسلمان ثروتمندترین کشورها از نظر منابع هستند، کمبود ما در وجود کشوری است که تحت حاکمیت و اراده‌ی اسلام اداره شود، نه کشوری که مردمش مسلمان هستند، اما قوانینش وارداتی است، پرچم‌اش اسیر است و اقتصادش برده‌ی بانک جهانی‌ست.

سینمای مصر، افراد مذهبی را به عنوان یک مشت تروریست احمق برای ما به تصویر کشیده است، و «عادل امام» سینماگر مصری زمانی که در ذهن ما این کلیشه را جا می‌انداخت که دینداری و عقب‌ماندگی دو روی یک سکه هستند، ما را بسیار می‌خنداند!

تئاتر سوری، مذهبی‌ها را درویش و اهل دعای دسته‌جمعی، که مکان ایده‌آل آن‌ها در گوشه و کنار تکیه‌ها و خانقاه‌هاست، نشان می‌داد! اما در مورد حکومت، این کار افراد شایسته‌ی خود را دارد!

این وضعیت امروز ماست، دهه‌ها پس از حذف اسلام از قدرت! نتیجه چیست؟ نه اقتصاد، نه آموزش، نه قدرت نظامی!

نقش سرداران بلوچ ایرانی در بسیج عمومی بر علیه احزاب سکولار و فرقه گرا

نقش سرداران بلوچ ایرانی در بسیج عمومی بر علیه احزاب سکولار و فرقه گرا

به قلم: نذیر احمد بلوچ

قوم بلوچ مثل بعضی از اقوام عرب برخلاف سایر قومیتهای ایرانی چون کوردها و مازنی ها و لرها و غیره دارای بافتی قبیله ای است و رهبران اقوام که تحت عنوان سردار از آنها نام برده می شود می توانند نقش مهمی در هدایت قوم خود داشته باشند.

در بلوچستان پاکستان که بر اساس فدرالیسم اداره می شود عده ای از  این سرداران نقش مهمی در سرکوب مومنین شریعت گرای بلوچ و خاموش کردن آتش خشم جوانان غیور و مجاهد بلوچ بر علیه حکومت سکولار پاکستان بر عهده دارند.

 اما در بلوچستان ایران این سرداران با آنکه تعدادی محدود از آنها چون رضا گمشادزهی فعالیتهایی نزدیک به سرمچاران دارد و بیشتر تمایل دارد مبارزه ی بلوچها را به سمت حکومت سکولار و فدرال پاکستان هدایت کند اما اکثراً با علمای خود و سیاستهای دارالاسلام ایران هماهنگ هستند.

همین هماهنگی سرداران و اکثریت مطلق علماء و خطباء و ائمه ی مساجد بلوچ در برخورد با مزدوران سکولار و فرقه گرای مدیریت شده توسط دشمنان باعث دلسردی و حتی خشم آنها شده است . چون این مزدوران سعی داشتند با بهره گیری از احساسات ملی گرایانه و مذهبی بلوچها و حتی با کمک از دارودسته ی خائن رجوی و اربابان آنها چون آمریکا و صهیونیستها و آل سعود رخ مبارزاتی بلوچ را از پاکستان به دارالاسلام ایران تبدیل کنند و نوعی جبهه ی قومی بلوچ به سوی ایران سوق دهند.

البته این مزدوران سکولار بلوچ سالهاست تلاش دارند در کنار سایر خائنین سابقه داری چون دارودسته ی رجوی و کومله ها و دمکراتهای کورد و سایر احزاب سکولار اپوزیسیونی واحد جهت ضربه زدن به دارالاسلام ایران و تشکیل حکومتی سکولار تشکیل دهند اما زمانی که از اینهمه تشتت و تضاد میان این احزاب نا امید شدند سعی کردند بر قوم بلوچ تمرکز کنند و زمانی که واکنش علمای بلوچستان و سرداران را دیدند این نا امیدی آنها با خشم مضاعف نسبت به این سرادران و علماء آمیخته شد.

امروزه یکی از توطئه گرانی که در لباس بلوچ و حتی اهل سنت بلوچستان قصد دارد بلوچها را در خدمت به اهداف دشمنان خرج کند کسانی از دارودسته ی رجوی هستند که به امثال حبیب سربازی و بهمن و غیره خط داده و آنها را مدیریت می کنند و سعی دارند در فضای مجازی نیز افکار عمومی بلوچها را مدیریت کنند و به آنها خط بدهند در حالی که نه بلوچ هستند و نه برایشان بلوچ و مذهب حنفی بلوچها برایشان اهمیت دارد. 

سرداران بلوچ به عنوان امرای سنتی قوم خود باید به وظایف خود عمل کنند و نباید اجازه دهند که احزاب سکولار مسلح و غیر مسلح سهابی و آجوئی و … و فرقه های مذهبی مسلح از پس مانده های ریگی و غیره فرزندان آنها را خواسته یا ناخواسته در راه اهداف آمریکا و آل سعود و صهیونیستها خرج کنند.

صوفیه و تصوف به زبان ساده

صوفیه و تصوف به زبان ساده

به قلم:  نذیر احمد بارکزایى

تصوّف فرقه ای بود که در دنیای اسلام در قرن سوم هجری ظهور پیدا کرد و منتشر شد. جریان تصوّف در ابتدا به صورت گرایش ها و تمایلات فردی ای بود که به علت فراخی نعمت برای انسان به سوی زهد و پارسایی و افراط در عبادت فرا می خواند، بعدها این گرایش ها و تمایلات پیشرفت و تکامل یافت تا اینکه به روش ها و شیوه هایی مهم و معروف به نام صوفیه تبدیل شد.

شیوه و منهج تصوّف بدین گونه بود که برای رسیدن به معرفت و شناخت الله متعال به روشی غیر از قرآن و سنت پیامبر ﷺ عمل می نمود تا بدانجا که از مسیر و چهارچوب اصلی خود خارج شد و روش و منهج آنهـا با فلسفه ها و افکار شرک آمیز هندی، فارسی و یونانی در هم آمیخت.

 نکته قابل ذکر این است که تفاوتهای اساسی بین دو مفهوم زهد و تصوّف وجود دارد که مهم ترین آنها عبارتند از : زهد چیزی است که بدان امر شده است حال آنکه تصوّف فاصله گرفتن و دوری از منهج و شیوه ی حق است، همان شیوه و منهجـی که اهل سنت و جماعت بر آن هستند.

برخی از جماعت صوفیه بر اساس فقه یکی از مذاهب اسلامی عمل می کنند و یکی از پیروان آن مذهب محسوب می شوند اما عده ی زیادی از آنها دچار بدعتهای کفرآمیزی گشته اند،جماعتی اندک از صوفیان نیز هستند که گمراه گشته و به بی راهه رفته اند، ولی از شرک و کفر مصون مانده اند و در واقع آنها مرتكب بدعت هایی گشته اند که به حد شرک نرسیده است.

برخی از گفته ها و سخنان علمای تصوف:بایزید بسطامی می گوید : « سبحانــي ما أعظم شأنـي : پاک و منزه مـنـم و چه بلند مرتبه جایگاهی است من دارم»[1]

ابن عربی می گوید : « فيحمدني و أحمده و يعبدنـي و أعبــده : او من را ستایش کرده و من او را ستایش میکنم و او مرا پرستش کرده و من هم او را پرستش می نمایم»[2]

امام شافعی رحمه الله در مورد آن دسته از صوفی هایی که از منهج صحیح اسلامی منحرف شده اند می گوید :

  • اگر کسی در اوّل روز صوفی شود، هنوز ظهر آن روز نرسیده که وی احمق و نادان گشته است (تلبیس ابلیس)
  • همچنین می گوید: هرکس چهل روز با یکی از صوفیان بنشیند و ملازم او باشد، هرگز عقلش به او باز نمی گردد.
  •  همچنین می فرماید : شهر بغداد را ترک نمودم و چیزی را آنجا یافتم، زنادقه (صوفیان) چیزی را در آنجا اختراع کرده بودند و آن را تغبیر (سماع) نامیده بودند و بوسیله آن مـــردم را از قرآن باز می داشتند.

[1]  مصرع التصوف، ص ٢٦٠

[2] هذه هي الصوفية، ص ٤٠