جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (1)
ارائه دهنده: بِراهُندگ بلوچ
ما خود را اهل سنت و جماعت می دانیم اما اکثریت مطلق مردم ما نمی دانند اهل سنت بودن و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ به همین دلیل گاه دیده شده گروههای مسلحی چون جندالله سابق و جیش العدل و انصارالفرقان و… کنونی و فرقه های غیر مسلحی چون جماعت دعوت و اصلاح ایران و جماعت تبلیغ و… با سوء استفاده از جهالت مردم، مفهوم «اهل جماعت شدن» را به پیوستن به فرقه و گروه خودشان تفسیر می کنند و جهالت به این مفهوم یکی از دلایل اصلی گرایش مردم ما به فرقه های مختلف و فاصله گرفتن و حتی جنگیدن روانی و حتی مسلحانه با جماعت اصلی مورد نظر شریعت شده است.
بر این اساس به عنوان مقدمه و تلنگری جهت بیداری و تحقیق بیشتر[1] مناسب دیدم مطالبی از شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله ارائه دهم که به صورت ساده و مختصر این اصطلاح را توضیح داده است. او می گوید:
در مثالی ساده ی عقلی می توانیم بگوئیم که این سنت یا این جاده و راه، یعنی: اسلام؛ و ابزار و ماشین و وسیله ی نقلیه ی مادی و دنیوی که از اسلام کامل این اهل سنت یا همان اهل اسلام محافظت می کند و آنها را در این جاده از باد و بوران و سرما و گرما و دعوتگران به سوی جهنم و مسیرهای انحرافی محافظت می کند و به سلامت به مقصد می رساند «جماعت» است که دارای یک راننده و خلبان و ناخداست، و به کسانی که در این ابزار و وسیله و ماشین و قطار و هواپیما و کشتی وارد شده اند می گویند: اهل جماعت.
رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید بهترین گزینه برای نابودی اختلافات، سوار شدن در قطاری است که به سوی مقصد در حرکت است « تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وإمَامَهُمْ» هر چند که راننده این اتوبوس و قطار و جماعت یک برده ی سیاه حبشی باشد «وإِنْ تَأَمَّر عَلَيْكُمْ عَبْدٌ حبشيٌ». یعنی مهم این است که این شخص یکی از مسلمین، و راننده ای وارد و راه بلد باشد، همین کافی است؛ و تنها وظیفه ی اهل جماعت پرهیز از امور غیر شرعی و «أُوصِيكُمْ بِتَقْوى اللَّه، وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ» حرفشنوی و دادن اطاعت به این راننده ی وارد و راه بلد در غیر معصیت الله است.
منظور از جماعت این است که مسلمین بر حول محور یک رهبر جمع شده باشند که قطعاً این رهبر مسلمان و تابع قوانین شریعت الله است، رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَن أتاكُمْ وأَمْرُكُمْ جَمِيعٌ علَى رَجُلٍ واحِدٍ، يُرِيدُ أنْ يَشُقَّ عَصاكُمْ، أوْ يُفَرِّقَ جَماعَتَكُمْ، فاقْتُلُوهُ.[2] هر كسى آمد و شما بر سر اطاعت كردن از يک مرد جمع شده ايد، و خواست تا در بين شما تفرقه ايجاد كند، يا جماعت شما را متفرق سازد، او را به قتل برسانيد.
عمر بن خطاب برای حاکم بر جماعت بعد از خودش شورائی 6 نفره متشکل از سعدبن ابیوقاص، عثمان، علی، طلحه، زبیر و عبدالرحمن بن عوف تشکیل داد[3] و گفت: من در ارتباط با امور مردم خواستم از شما نظرخواهی کنم، اختلاف و تفرقه را در میان مردم نیافتم، اگر هم اختلاف وجود داشته، در شماست! مردم میخواهند یکی از شما سه نفر: عثمان و علی و عبدالرحمن بن عوف را امیر خویش نمایند. به همین دلیل عمر بن خطاب دستور داد اگر فردی از اعضای شورا با رأی اکثریت مخالفت کرد، گردن او زده شود و در صورت دودستگی شورا، اگر گروه مقابل عبدالرحمن، نظر او را نپذیرفتند، ۳ مخالف کشته شوند و در نهایت اگر این شورای 6نفره خبرگان رهبری نتوانستند پس از ۳ روز فردی را از میان خود انتخاب کنند، همه آنان گردن زده شوند. [4]
آیا عمر بن خطاب کسانی چون ابن مسعود و ابن عباس و دیگران را که مخالف اجتهادات فردی او بودند خارج از جماعت می دانست و دستور اعدام آنها را می داد یا کسانی را گفت بکشند که از جماعت حاکم بر دارالاسلام جدا شوند؟
[1] جهت مطالعه ی بیشتر و تکمیلی به سخنرانی تصویری یا صوتی یا متن پیاده شده ی بحث « 1- «السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف » و همچنین «2- حکومتی بودن در دارالاسلام » از شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله مراجعه کنید.
[2] مسلم 1852
[3] سیوطی، تاریخ الخلفاء، ۱۴۱۱ق، ص۱۳۴
[4] بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۶۱