عبدالمالک ریگی و نوچه اش فاروقی برای بلوچهای ایران چه می خواهند؟

عبدالمالک ریگی و نوچه اش فاروقی برای بلوچهای ایران چه می خواهند؟

به قلم: نذیر احمد بارکزایى

عبدالمالک ریگی که نه سواد آکادمیک داشت و نه سواد فقهی در شریعت برای مدتی توانست برای خود دارودسته ای درست کند.

ابتدا با تکفیر شیعه ها شروع کرد و یکبار به القاعده اسامه بن لادن بیعت داد اما بیعت او پذیرفته نشد، این شخص خیال می کرد که اگر کیلویی شیعیان را تکفیر کند و در برابر ایران بایستد می تواند نزد اسامه بن لادن انسان خوبی جلوه کند در حالی که اسامه بن لادن دارای عقاید اخوان المسلمینی با تفکرات و منهج سید قطب رحمه الله بود و رهبر ایران هم از مترجمین آثار سید قطب بود.

به هر حال عبدالمالک ریگی نتوانست حمایت القاعده را به دست آورد به همین دلیل به رسانه های وابسته به آمریکا و انگلیس مثل رنگارنگ و بی بی سی و رسانه های آل سعود مثل العربیه متوسل شد، یعنی به دشمنان اسامه بن لادن.

 عبدالمالک ریگی در مصاحبه با شبکه ماهواره ای رنگارنگ به صراحت خودش را بخشی از ایران می داند و می گوید به نمایندگی از تمام ایرانیان برای ایرانی فدرال می جنگد.

بلوچها قبلا در پاکستان تجربه ی فدرالیسم سکولاریستها را به مدت هشت دهه دارند و می فهمیم که مفهوم این سخن عبدالمالک ریگی چقدر با قانون شریعت الله و منافع بلوچهای حنفی مذهب در تضاد است. فقط کافی است وضعیت الان بلوچهای بلوچستان پاکستان در حکومت فدرال چرکستان را نگاه کنید.

عبدالمالک ریگی در مصاحبه خود می گوید ما خواهان ارتباط با کل کشور ها هستیم، یعنی ولا و برا اصلاً ندارد؛ علاوه بر این می گوید همه مذاهب و عقاید و افکار مبارک هستند و به مرتدین می گوید برادر و برایش فرقی ندارد طرف کی هست و عقیدش چی باشد و فقط هدفش رسیدن به قدرت هست.

در مصاحبه ای دیگر هم  دیدیم که نوچه همین شخص، صلاح الدین فارقی هم می یگوید دنبال دموکراسی و فدرالیسم هستیم .

اینها با شعارهای شبه اسلامی و با سوء استفاده از اختلافات شیعی – سنی و در پناه حکومت سکولار و مرتد پاکستان در واقع همان نقش واگنرهای آمریکا را دارند؛ چون بر احمقترین انسانها نیز روشن شده است که حکومت سکولار و مرتد چرکستان مزدور و غلام آمریکاست به نحوی که حتی حقوق ارتش آنرا آمریکا پرداخت می کند.

حالا آمریکائی که حتی یک زن مومن مثل دکتر عافیه صدیقی پاکستانی را تحمل نمی کند و او را زندانی و شکنجه می کند و اجازه زندگی آزاد به او نمی دهد اما همین گروه ریگی و فاروقی و سایر دسته های بلوچ را آزاد گذاشته با خانواده در پنجگور و … سکونت کنند.

آیا هنوز متوجه نیستید که این گروههای مختلف در راستای اهداف آمریکا در منیطقه کار می کنند و بلوچهای احساسی را به بهانه های قومگرائی و مذهبی قربانی اهداف آمریکا و متحدین آمریکا می کنند؟

بیدار شویم و فریب نخوریم؛ اینها بخشی از اسلام آمریکائی – صهیونی هستند؛ یعنیی در راستای اهداف آمریکا و رژیم صهیونیستی جنگ روانی و مسلحانه می کنند.

چرا قتال جیش العدل و فرقه های مسلح اسلامگرا بر علیه ایران جهاد نیست و مشروعیت ندارد؟ (1)

چرا قتال جیش العدل و فرقه های مسلح اسلامگرا بر علیه ایران جهاد نیست و مشروعیت ندارد؟ (1)

به قلم: عبدالملک اربابی مکرانی

منهج اهل سنت و جماعت در مساله ی امربه معروف و نهی از منکر در سطح حکومتی واضح و آشکار است، بخصوص در سطح حکومتی.

حاکم بر دارالاسلام اگر بر اساس ظوابط تکفیر مورد پذیرش اهل سنت و جماعت (1- اثبات جرم 2- تائید جرم توسط الله و رسولش 3- شروط تکفیر 4- موانع تکفیر) و با یقین و بدون کوچکترین شک و شبهه ای کافر و مرتد شد و از دایره ی اسلام خارج  شد آنوقت امام نووی شافعی از قول قاضی عیاض مالکی بیان می کند که: «أَجْمَعَ الْعُلَمَاءُ عَلَى أَنَّ الْإِمَامَةَ لَا تَنْعَقِدُ لِكَافِرٍ وَعَلَى أَنَّهُ لَوْ طَرَأَ عَلَيْهِ الْكُفْرُ انْعَزَلَ» (النووي، أبو زكريا، شرح النووي على مسلم ج 12 ص 229) علماء اجماع دارند که امامت و رهبریت برای کافر منعقد نمی شود و چنانچه رهبر مسلمانی هم کافر شود از مقامش عزل می گردد.

 ابن منذر هم می گوید: تمام اهل علم بر این امر اجماع دارند که به هیچ عنوان کافر ولایت و سرپرستی بر مسلمان ندارد. (ابن القيم، أحكام أهل الذِّمَّة (2/ 787))

ابن حجر هم می گوید: به اجماع مسلمین، امام و رهبر به دلیل کافر شدن از مقام خودش عزل می شود « يَنْعَزِلُ بِالْكُفْرِ إِجْمَاعًا »، در این صورت بر هر مسلمانی واجب است که به عزل این رهبر قیام کند، هر کسی به این امر مهم برخاست دارای ثواب و پاداش است و هر کسی هم که سازش کرد گناهکار می گردد و هرکسی هم که در قیام جهت عزل این رهبر ناتوان بود باید از آن زمین هجرت کند. (ابن حجر عسقلانی، فتح الباري” (13/ 123).)

 تمام علمای مذاهب اسلامی بر چنین فتوائی اتفاق دارند، و احادیثی که به صبر در برابر رهبران ظالم و اهل جور دعوت می دهند در مورد رهبرانی است که ظلم و فسق آنها به کفر بواح و آشکار نرسیده باشد که برای این کفر آشکار از سوی الله دلیل و برهانی داشته باشیم «إلَّا أنْ تَرَوْا كُفْرًا بَواحًا، عِنْدَكُمْ مِنَ اللَّهِ فيه بُرْهانٌ». (بخاري (7055) مسلم (1840))

بدون کوچکترین شک و شبهه ای هیچ امامی در طول تاریخ شیعیان جعفری را به عام تکفیر نکرده اند هر چند آرائی در مورد تکفیر غلاة شیعه از سوی ائمه ی شیعه و سنی وجود دارد، سپس: بدون کوچکترین شک و شبهه ای هیچ عالمی در زمان ما وجود ندارد که با استناد به منابع و ظوابط مورد پذیرش اهل سنت و جماعت، حاکمیت کنونی بر ایران را تکفیر کند و از اسلام خارج بداند.

پس با این بهانه کسی نمی تواند با نام اهل سنت و سنی بودن خروج و شورش بر علیه ایران را برای خود توجیه کند و اگر با این بهانه ی غیر شرعی جنگی را شروع کند غیر شرعی و قتال الفتنه و حرام است.

إیلی کوهینهای بلوچ

إیلی کوهینهای بلوچ

به قلم: براهندک بلوچ

إیلی کوهین در سوریه او را کامل امین می‌شناختند، مردی تندرو و مخالف اسرائیل! اما دراصل مأمور مخفی اسرائیل که تا یک قدمی نخست وزیری سوریه پیش رفت.

درمجلس ملی سوریه فریاد می‌زد و اسرائیل را به هزار کار کرده و نکرده متهم می‌کرد، اما شب‌ها در خانه، برای اسرائیل اطلاعات بسیار سودمندی را ارسال می‌کرد

دستور العمل از تل اویو می‌رسید و آن فقط یک چیز بود: شلوغ کن و وانمود کن دشمن قسم خوردۀ اسرائیل هستی!!

دو چیز، او را گرفتار کرد:اول شنود تصادفی پیامهایش به اسرئیل..

دوم، این که هرچه می‌گفت و می‌خواست،در نهایت، به سود اسرائیل بود.

در واقع هنراین مرد آن بود که خواسته‌های اسرائیل را به بهترین شکل، در قالبی ضد اسرائیلی بیان می‌کرد و در راستای تحقق آن می‌کوشید.

خوب فکر کنید! چند نفر ایلی‌کوهین یا کامل امین در میان فرقه های مختلف بلوچ و سوریه و… وجود دارد که بر علیه آمریکا و آل سعود و ناتو و اسرائیل و حکومت چرکستان در پاکستان هیاهو میکنند ولی همه در نهایت نوکر آمریکا و ناتو و صهیونیستها هستند؟

اگر ضد صحبت کردن، نتیجه گیری مشخصی نداشته باشد تماما به نفع همان است که سفارش کرده ضد صحبت کنید و بازی مخالف بکنید .

مولوی نقشبندی و حبیب سربازی و … را نگاه کنید.

در سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها، انسان تبدیل به اله می شود

در سکولاریسم و دموکراسی سکولاریستها، انسان تبدیل به اله می شود

کاتب: مُلا نور احمد (کوټه)

الله (ج) می فرماید: أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ (جاثیه:23) ‏هیچ دیده‌ای کسی را که هوا و هوس خود را به خدائی خود گرفته است، و با وجود آگاهی ( از حق و باطل ، آرزوپرستی کرده است و) خدا او را گمراه ساخته است، و بر گوش و دل او مهر گذاشته است و بر چشمش پرده‌ای انداخته است‌؟ ! پس چه کسی جز خدا (و خدا هم از وی رویگردان است) می‌تواند او را راهنمائی کند؟ آیا پند نمی‌گیرید و بیدار نمی‌شوید؟‏

سکولاریستها با انتخاب عقاید سکولاریسم به جای قوانین شریعت الله دموکراسی خود را بر  دو اندیشه استوار کرده اند :

الف) سیادت (صلاحیت حلال و حرام قرار دادن ) از آن مردم است .

ب) مردم مصدر و منبع قدرت ها و صلاحیت ها می باشند . 

زمانی که مردم به این شکل تابع هوا و هوس خود می شوند و هوا و هوس خود را اله می کنند بدین باور بودند که آنان دارای حق مشروع الهی و خدایی بر خود هستند ، تنها آن ها مالک وضع شریعت و قانون ، حکم و قضاوت اند و آن ها خود ، دولت به شمار رفته ، سخنان الله، احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم، فقه مذاهب اسلامی اتباع آن ها اند و هیچ گونه حقی در زمینه وضع قوانین ، قدرت و قضاوت و… ندارند ، پس آن ها هیچ دیدگاه و اراده یی در برابر اراده و قوانین مردم ندارند(نعوذ بالله)

بناء این دومفکوره یا اندیشه پدایدار شد تا اندیشه حق الهی را طور کامل لغو نموده و حق تشریع و صلاحیت را برای مردم وا گذارند، به این ترتیب که ملت خود دارای صلاحیت و حاکمیت است و نه بنده و عبد الله ، او مالک قوانین و زندگی دنیوی خویش بوده و هیچ کس حتی الله بر وی حق مالیکیت وآقایی ندارد، ازاین رو او باید مالک اراده خویش گردیده و حق اجراء و تمثیل آن را احراز نماید و اگر چنین نشود او در واقع بنده خواهد بود، چون معنای بندگی اینست که شخص به اراده دیگران حرکت نماید و اگر خود اراده خویش را تعیین و اجرا نکند کماکان برده باقی خواهد ماند ، پس برای این که مردم از بندگی الله آزاد شوند لازم است اراده خویش را خود عملی نمایند و بنده و عبد خود باشند.

الله (ج) می فرماید: أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنْتَ تَكُونُ عَلَيْهِ وَكِيلًا (فرقان:43) به من بگو ببینم، آیا کسی که هوی و هوس خود را معبود خویش می‌کند (آرزوپرستی را جایگزین خداپرستی می‌سازد ) آیا تو وکیل او خواهی بود؟  ( و می‌توانی او را از هواپرستی به خداپرستی برگردانی، و از ضلالت به هدایت بکشانی‌؟!) .‏

 بناءً زمانی که سکولاریستها دموکراسی خود را تشکیل می دهند خود آنها حق دارند قوانینی را که می خواهند وضع نمایند و حق دارند تا قوانینی را که نمی پسندند باطل و لغو سازند . پس ملت مطلقا صاحب صلاحیت بوده و حق تنفیذ قوانینی را دارد که خود آن را می سازد . پس او برای همین منظور حاکمی را بر می گزیند که خودش خواسته باشد و قاضیی را تعین می نماید که خواسته باشد تا همان احکامی را تطبیق نماید که زاده خواسته و اراده خودش می باشد بدین اساس ملت مصدر همه صلاحیت ها بوده و حکام صلاحیت و قدرت خویش را از آن به دست می آورند .

بنابر این بارز ترین و مهم ترین مشخصه مرجع نظام دموکراسی همانا اکثریت می باشد و از دیدگاه نظام دموکراسی ، رای اکثریت ، واقعی ترین معیار است که بیان گر دیدگاه مردم می باشد .

الله (ج) می فرماید: وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ وَمَنْ فِيهِنَّ ۚ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَن ذِکْرِهِم مُّعْرِضُونَ ‏ (مومنون: 71) ‏اگر حق و حقیقت از خواستها و هوسهای ایشان پیروی می‌کرد آسمانها و زمین و همه کسانی که در آنها بسر می‌برند تباه می‌گردیدند. ما قرآن را به آنان داده‌ایم که در آن ( موجبات ) آوازه ایشان است ، ولی آنان از ( چیزی که مایه ) عزّت و آبرویشان ( است ) رویگردانند ( و انگار راه بیداری و خوشبختی خود را نمی‌دانند ) .‏

دشمن مشترک قوم بلوچ و تمام مومنین دنیا

دشمن مشترک قوم بلوچ و تمام مومنین دنیا

به قلم: بالاچ عمًرزهی

آیا هنوز سردرگم هستی و فرق دوست و دشمن را نمیدانی؟ به دلیل قوم گرایی جاهلانه و لجبازی چشمان ات را بستی و گوش هایت را گرفتی و از حقایق فرار میکنی؟

دشمن کیست؟

اگر در کنار اهل سنت بودن اهل جماعت هم هستی دشمن تو تمام اهل تفرق هستند و بخصوص دشمن تو و من همان سکولار و همان مولوی و قلم به دست دین فروشی است که در اختیار این سکولار خارجی و بومی درآمده است.

دشمن تو همان سکولار پنجابی و بلوچی است که هستاد سال است در بلوچستان پاکستان فدرال یک ایالت خودمختار تشکیل داده اند و هر چه جنایت از دستشان برآمده در حق قوم بلوچ مسلمان انجام داده اند.

دشمن من و تو آمریکا و ناتو سکولار است که از این جانیان حمایت می کنند و این جانیان هم هر جنایتی را که دلش بخواهد در حق تو و برادر و خواهران مسلمان ات انجام می دهند.‌

آیا هنوز هم آنها را هموطن خود می دانی؟ کسانی که با نادیده گرفتن قوانین شریعت الله به الله و بهترین خلق الله سیدنا محمد صلی الله علیه وسلم و تمام مومنین توهین می کنند؛ آیا آبرو و فرهنگ و عرض و ناموس بلوچها و برادران مسلمان ات از شر آنها در امان مانده و خواهد ماند؟

آیا صحبت ها و شعارهای آنها را باور میکنی، در حالی که کل دین سکولاریسم بر کنار زدن قوانین شریعت الله در زندگی اجتماعی و خانوادگی و جتی فردی انسانها استوار است؟

مسلمانان راستین، در دین خود با کسی مسامحه نمیکنند و نهج آنها با کسانی که از دین خارج شدند همانند نهج صحابه رضی الله عنهم اجمعین خواهد بود.

پس با این احزاب و گروههای سکولار و با این مولوی هایی که با سکوت خائنانه ی خود زمینه را برای رشد این سکولاریستهای مرتد فراهم کرده اند و حتی مردم را به همزیستی با این سکولاریستها دعوت می دهند مثل یک دشمن داخلی برخورد کنید.

چرا یک بلوچ مسلمان نمی تواند یک مبارز قومیت گرا باشد؟

چرا یک بلوچ مسلمان نمی تواند یک مبارز قومیت گرا باشد؟

به قلم: مولوی سید محمد رخشانی بادینی

اخیرا مولوی هبة الله رهبر امارت اسلامی افغانستان هر گونه دامن زدن به اختلافات قومیتی را ممنوع کردند، این به چه معنا است؟ آیا یک مسلمان باید از قوم خودش دست بکشد؟ آیا یک مسلمان قوم خودش را دوست ندارد؟

در مفکوره ی اسلامی وجود سلمان فارسی و بلال حبشی و صهیب رومی و عمر و ابوبکر عربی و غیره تضادی با برادری اسلامی و « إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ » (حجرات:10) ندارد.

زمانی که شخص برای قانون شریعت الله تلاش و کوشش می کند این شریعت تمام حقوق قومی او را به او می دهد و تلاش برای تطبیق قانون شریعت الله نه تنها تردید محبت با وطن و سرزمین و هویت تاریخی نیست بلکه تساوی حقوقی قومیتها و رسیدن به حقوق شریعی تمام مومنین است؛. هنگامی که می گوییم جهاد در راه الله، یعنی دفاع از قانون شریعت الله که دفاع از عرض و ناموس و عقیده و سرزمین و مال و زبان خویش.

به همین دلیل، مومن، اسلام را محور فعالیت و مبارزه خود می داند؛ و اسلام هیچگونه مخالفتی با قوم دوستی و محبت با سرزمین اعلام ننموده اند. این اصل در تاریخ اسلام  کاملا متبلور است و وجود اینهمه زبان و لهجه ی تاریخی و آزادی قومیتهای مختلف و حتی آزادی در انتخاب زبان جدید توسط مسلمین امر یعادی بوده است.

سکولاریستها که هویت اسلامی را نفی کرده و بر هویت نژادی تأکید دارند و تماما در حال تولید کینه و نفرت میان نژادهای مختلف و تولید توهم خودبزرگ بینی و قوم پرستی جاهلی هستند می خواهند چنین نشان دهند که مومنین نسبت به قوم وز بان و فرهنگ و لباس و تاریخ خود بی تفاوت هستند در حالی که این لباس و زبان و هویت اسلامی ما توسط مسلمین و علمای دینی به ما رسیده است نه توسط سکولاریستها

این افراد لگور سکولار، می خواهند که مومنین آنهمه مبانی شریعت را کنار بگذارند و مثل آنها به نژادی افتخار کنند که از طریق آلت تناسلی پدران به انسان می رسد! اگر شخص مثل آنها آلت تناسلی پدرش را جایگزین آنهمه آیه و حدیث و فقه اسلامی کرد و مثل آنها انسانی بی ارزش و نفهم شد آنوقت مدافع قوم بلوچ و کُرد و تُرک و عرب و اوزبیک و پشتو و غیره می شود و آنوقت یکی مثل همین سکولارهای لگور می شود و این لگورها از او راضی می شوند.  

رسول الله صلی الله علیه وسلم با وجود آنهمه محبتی که به زادگاهش مکه داشت می گوید:مَنْ قَاتَلَ تَحْتَ رايَةٍ عُمِّيَّةٍ يَغْضَبُ لِعَصَبَةٍ، أوْ يَدْعُو إلى عَصَبَةٍ، أوْ يَنْصُرُ عَصَبَةً، فَقُتِلَ، فقِتْلَةٌ جاهِلِيَّةٌ» [مسلم ۱۸۴۸] هرکس زير پرچم مجهولی بجنگد که خشم وی جهت تعصب قومی و قبیله ای است یا به آن دعوت می دهد یا آن را ياری می کند و در اين راه کشته شود، در مسیر جاهليت مرده است.

پس، اسلام اجازه ی این قومیت گرائی کثیف را به مومنین نمی دهد و یک مسلمان متعهد و مومن نمی تواند وارد این گنداب شود .

به صراحت بگویم: قوگرائی در واقع یعنی فداکردن منابع اسلامی و فقهی و ارزشهای اسلامی به خاطر آلت تناسلی پدر است که نژاد را به ما رسانده، پس اینکه شخص مسلمان با مردم و سرزمین و تاریخ اسلامی خودش احساس دوستی و محبت داشته باشد و حماسه های اسلامی ملتش را بازگو کند و در راه سعادت و امنیت و آرامش و خوشبختی مردمش تلاش کند قومگرائی نیست بلکه انجام دستورات شریعت الله است.

دموکراسی رژیم اشغالگر صهیونیستی و احزاب سکولار محلی ما بلوچها

دموکراسی رژیم اشغالگر صهیونیستی و احزاب سکولار محلی ما بلوچها

به قلم: عبدالرحمن براهوئی

 تمام منابع دموکراسی خواه و سکولار جهانی اذعان داشته و دارند که رژیم صهیونیستی بزرگترین دموکراسی خاورمیانه را دارد اما داریم می بینیم که بزرگترین دموکراسی خاورمیانه چه بلایی بر سر غزه آورد؟

دموکراسی سکولاریستها در هر سرزمین اسلامی پا بگذارد، برای مسلمانان خرابی، و برای کفار سکولار جهانی و منطقه ای رونق می آورد.

در بلوچستان پاکستان نیز 80 سال است که دموکراسی سکولاریستهای فدرالیست و لیبرال حاکم است، نتیجه چه شده؟

هر جا بلوچی مسلمان اعتراض کرده به شدیدترین شیوه ی ممکن سرکوب و زندانی و حتی اعدام شده است.

بلوچهای سکولار هم همگی به جان هم افتاده اند و با آنکه بلوچهای سکولار سوسیالیست و بلوچهای سکولار لیبرال همگی «بلوچ زنده باد» می گویند، اما برای بلوچهای مخالف خود غیر از مرگ و نابودی چیزی ندارند.

نزد این بلوچهای سکولار، بلوچ یعنی همفکران آنها و بقیه اش همگی شعار است و عوام فریبی و دروغ .

به همین دلیل شما هرگز متوجه نمی شوید که  کدام ملی گرایی این احزاب حقیقی است؟

آیا به نظر شما اصلا تعریفی واحد از ملی گرایی نزد این احزاب و فرقه های دغل بازی که در زبان شعار چیزی می دهند و درعمل بدترین دشمنان مخالفین بلوچ خود هستند وجود دارد؟

پس فریب نخورید و بیدار شوید، راهکار شرعی برای ما در اتحاد اسلامی در دارالاسلام است نه در تفرق و فرقه بازی ضرار سازها و احزاب متفرق و رنگارنگ ضد هم.

ثمرات قوم گرائی و ناسیونالیسم برای بلوچها و سایر اقوام

ثمرات قوم گرائی و ناسیونالیسم برای بلوچها و سایر اقوام

به قلم: براهندک بلوچ

اسلام انسانها را بر اساس عقایدی که دارند تقسیم می کند نه بر اساس رنگ و نژاد و قوم و …..

انسانها به سه دسته ی 1- مومنین (أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ)  2- کفار (الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ) 3- مسلمین سرگردان یا دارودسته ی منافقین (الضَّالِّينَ)

در این نگرش اسلامی فرقی ندارد این کافر پدر پیامبر الله ابراهیم علیه السلام باشد یا پسر نوح علیه السلام یا همسر لوط علیه اسلام یا عموی پیامبر خاتم صلی الله علیه وسلم؛ نژاد و قومیت و نزدیکی این کفار به پیامبران امتیازی برای آنها محسوب نمی شود و مومنینی چون بلال حبشی و صهیب رومی و سلمان فارسی و ابوبصیر الکوردی و… بر اینها برتری دارند و از حقوق خاص مومنین برخوردار می شوند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: يا أيُّها الناسُ، ألَا إنَّ ربَّكم عزَّ وجلَّ واحدٌ، ألَا وإنَّ أباكُمْ واحدٌ، ألَا لا فضْلَ لعربيٍّ على عجَميٍّ، ألَا لا فضْلَ لأسودَ على أحمرَ إلَّا بالتقوى، ألَا قد بلَّغْتُ؟ قالوا: نعم, قال: لِيُبْلِغِ الشاهِدُ الغائبَ.[1] ای مردم، آگاه باشید که پروردگارتان عزوجل یکی است، آگاه باشید که پدر شما (آدم) هم یکی است، آگاه باشید فضيلتى ندارد عرب بر غیر عرب و غیر عرب بر عرب و سرخ پوست بر سیاه پوست  مگر بسبب تقوى و پرهیزگاری؛ آگاه باشید آیا این را رسانده ام؟ اصحاب گفتند: بله، رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: کسی که حاضر است این پیام را به غائب برساند.

در نگرش اسلامی، اینکه یکی بلوچ باشد یا تُرک یا عرب یا کُرد و… به عنوان یک حق شرعی به آن احترام گذاشته می شود و دوست داشتن زبان و فرهنگ اسلامی خود تنها یک احساس است که الله در دل انسانها قرار داده و مومنین بیشتر از همه قوم و سرزمین خود را دوست دارند.

اما در دین سکولاریسم  (غیر از کمونیستهای میان سکولاریستها)عامل هویت بخش نژاد و قومیت است و زمانی که شخص قومگرا می شود و جزو ملی گراها و ناسیونالیستها قرار می گیرد، در واقع با محور قرار دادن نژاد و با پس زمینه هائی از عقاید یکی از احزاب سکولار، قوم و نژاد را تبدیل به قانون و برنامه می کنند و با پرچم قومیت و نژاد و سرزمین مادری عقاید سکولاریستی خود را به پیش می برند و قومیت و نژاد نقابی می شود برای پوشاندن عقاید سکولاریستی آنها.

برای این سکولاریستهای ملی گرا نیز آنچه مهم است عقاید سکولاریستی آنهاست به همین دلیل نه تنها با تمام احزاب و جریانات اسلامی شریعت گرا مخالفت می کنند بلکه با احزاب سکولار و قوم گرای هم قوم خودشان نیز که مخالف بخشی از عقاید و برنامه ها و افکار آنها هستند سرناسازگاری دارند و گاهگاهی اگر نیاز هم باشد با این احزاب سکولار هم قوم خودشان هم وارد جنگهای خونینی می شوند. مگر اینهمه تفرق و گاهگاهی جنگ بین احزاب سکولار هم قوم را نمی بینید؟

پس برای این احزاب سکولار هم، قومیت و نژاد تنها شعار و نقابی است برای پیش بردن برنامه ها و عقاید سکولاریستی خودشان.

در کنار این، ناسیونالیسم در بعد داخلی برای پیروانش نوعی حقارت نسبت به دیگر اقوام و کینه ی نابجا از اقوام دیگر و نوعی نفاق را تولید می کند، پس ملی گرائی و قومیتگرائی سکولاریستها با هر پس زمینه ای از عقاید سکولاریستی باشد نوعی سم کشنده و بازدارنده است که باعث مسموم شدن افراد جامعه می شود.

نکته ی طنز این قومیت گراهای سکولار این است که همگی بلااستثناء قوم و ملت خودشان را به یکی از کفار سکولار جهانی و منطقه ای می فروشند و قوم خودشان را قربانی اهداف و برنامه های دشمنان خارجی می کنند. مگر نمی بینید؟

[1]  ابن تيمية، اقتضاء الصراط المستقيم  1/412/ أبو

اهمیت دشمن شناسی برای مسلمین

اهمیت دشمن شناسی برای مسلمین

به قلم: عبدالملک نارویی مکرانی

اگر به آیات اولیه سوره روم نگاه کنیم که در مکه نازل شدند متوجه خواهیم شد که آموزش و یادگیری دشمن شناسی مقدم بر آنهمه احکامی است که در مدینه نازل شدند.

به هر میزانی که در این ساحت دشمن خود را بشناسیم بیشتر اهل اسلام را دوست خواهیم داشت. با هر فکر و حزبی که باشند.

مشکل ما اینکه ایرادات و اشکالات اهل اسلام را بیشتر از کفر می شناسیم. تا زمانی که نتوانیم بین این دو امر توازن ایجاد کنیم نخواهیم توانست بویی حتی از گذشته داشته باشیم.

فقه توازن و موازنات به ما می گوید انتقاد هم باید باشد، تصحیح خطای دیگر مسلمانان نیز باید باشد اما نه با حقد و کینه، نا به ایجاد دشمنی، نه با بعض و دوری دلها. نه با فراموش کردن کفر و حیله های کفری و سکولاریسم

امروز جبهه هایی که میان ما مسلمین وجود دارد بدتر از جبهه‌ های کفر و ایمان است. با مراجعه با قلب خود به این واقعیت دست می یابیم.

بعد از شهادت سیدنا حسین رضی الله بر سر قاتلانش چه آمد؟!

بعد از شهادت سیدنا حسین رضی الله بر سر قاتلانش چه آمد؟!

به قلم: مولوی سید محمد رخشانی بادینی

 قاتلان حسین رضی الله توسط لشکریان عبدالله ابن زبیر( پسر سیدنا زبیر) رضی الله عنهم مجازات شدند.

بعد از شهادت سیدنا حسین، یزید روز خوش  ندید و حکومتش شاهد شورش های پی در پی بود،

۴ سال بعد از شهادت حسین، یزید کشته شد و ابن زیاد و شمر فراری شدند، عمر بن سعد کشته شد، و سر بریده اش را انداختند جلوی پسرش،گفتند: این را میشناسی؟

گفت:آری و بعد از او زندگی را هم دوست ندارم و پسرش را هم سر بریدند.

شمر را پیدا کردند و او فرار کرد، تعقیبش کردند و  و سرش را بریدند و جسدش را جلوی سگان انداختند

پس خون حسین رضی الله زمین نماند و خیلی زود گرفته شد و  فقط ۵ سال بین ظلم و انتقام از ظالم فاصله افتاد.

از قاتلان سیدنا حسین یک شخص هم جان بدر نبرد حتی سربازانی که در لشکر عمر بن سعد بودند شناسایی و سرشان بریده شد

حتی خولی بن یزید را هم درنهانگاه خانه اش یافتند و کشتند.

او همان کسی است که عمر بن سعد سر بریده حسین را به او داد که به ابن زیاد برساند! او که به کوفه رسید، شب هنگام بود و در های قصر را بسته بودند.

او سر مبارک را برداشت و به خانه خودش آمد ، و سر را در تشتی که زنش در آن لباس میشست، انداخت و بر زن خود وارد شد.

زنش گفت: چه خبر ؟ گفت ثروت دنیا را برایت آورده ام. 

پرسید: ثروت دنیا!

گفت: آری در تشت است 

زن گفت: در تشت؟

گفت: بله سر حسین است که برای به ابن زیاد آورده ام

زن برخاست و گفت سبحان الله، مردم طلا و نقره می آورند وتو سر بریده پسر رسول خدا را به خانه من اوردی!!

قسم به الله که دیگر سرم با سر تو، در یک بالین جمع نمیشود. 

۵ سال بعد وقتی سربازان عبدالله ابن زبیر رضی الله در تعقیب خولی، وارد خانه اش شدند، خولی به نهانگاهی در خانه اش رفت و پنهان شد، سربازان از زن پرسیدند :خولی کجاست؟ او با صدای بلند گفت: نمیدانم کجاست، اما در همان حال محل اختفای اورا با دست اشاره کرد!

و خولی را دستگیر و سربریدند

و‌ابن زیاد هم با آنکه فرار کرده بود بخاطر شرارت باطنش باز در شام، توانست خوش خدمتی کند و در راس سیزده هزار نفر به طرف عراق آمد که باز ابراهیم اشتر آنها را شکست داد و تار و مار کرد و ابن زیاد هم کشته شد و سرش را در دهم محرم ۶۷ هجری؛ یعنی دقیقا ۶ سال بعد از شهادت سیدنا حسین ؛ بریدند و فرستادند به قصر کوفه یعنی همانجایی که ۶ سال پیش سر حسین را آورده بودن جلویش