محرم و بار دیگر حسین در زمان مادهم تنها ماند

محرم و بار دیگر حسین در زمان مادهم تنها ماند

نویسنده: ادهم شرقاوی
ترجمه: کریم تاران

عاشورا و دهم ماه محرم هر سال همراه با امید و اندوه در هم آمیخته و ممزوج می‌شود که در آن یاد کنیم که چگونه خداوند متعال فرعون و لشکریانش را هلاک کرد و موسی علیه‌السلام و همراهانش را نجات داد، می‌فهمیم که خداوند می‌تواند ظالمان و طاغوتیان را زمانی که در مغرورترین و قدرتمندترین لحظات خود هستند، نابود کند!
بیاد حسین می‌افتیـم، آن نوه‌ی شهید، آن پرهیزگار و پاکی که در یکی از فجیع‌ترین جنایات تاریخ این ملت فدا شد!

اما عاشورای امسال جوری دگر به سراغمان می‌آید، گویی اتفاقات آن دوباره در برابر چشمانمان تکرار می‌شود، من نه در صدد خراشیدن لخته‌ی روی زخم تاریخم، و نه به دلایل آن می‌پردازم، و نه ترجیحی بین روایات آن می‌دهم؛ نتیجه‌ای که همه‌ی ما بر آن اتفاق نظر داریم برای ما کافی است که، حسین رضی‌الله عنه مظلومانه کشته و شهید شد!

غزّه بسیار شبیه حسین رضی‌الله عنه است!
او نیز  شرورانه و ظالمانه بیرون نیامد، بلکه برای دفع ظلم و ستم بر خود و جبران و اصلاح هر چه بیشتر جامعە و امت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم بیرون آمد!

غزّه بسیار شبیه حسین است!
او نیز تنها ماند و جلوی چشم ما سلاخی شد و قاتلش از هر سو در محاصره سپاهیان ما قرار گرفت، اما دریغ حتی از تکان دادن انگشتی -بسوی دشمن -!

غزّه چە بسیار شبیه حسین است!
او نیز پاک و منزه است و هیچ کدام از ما او را در کم کاری برای دینش متهم نمی‌‌کند، اما این کافی نبود تا در کنارش- منفعلانە – بایستیم و شِم٘ر تلآویو را از زدن گردن و بریدن سرش باز نداریـم!

غزّه بسیار شبیه حسین است!
او نیز در حالی کشته می‌شود که گرسنه و تشنه است!
استخوان سینه‌ی کودکانش از گرسنگی بیرون زده، و گلوی پیرانش از تشنگی خشک شده است!
و شکم و روده‌ی زنانش خالی است!

غزّه بسیار شبیه حسین است!
امری استوار، هدفی عالی، تلاشی ستودنی و جهادی موجّه دارد!
اما درسش را از حسين رضي‌الله عنه فرا گرفت، پس او به تنها ماندن فكر نمي‌كرد چه برسد به كشته شدن!
غزه می‌دانست که برپایی امور خالی از شکست نیست و آنچه یک بار در تاریخ اتفاق افتاده، ممکن است دوباره تکرار شود!
برای همین با لباس – دست خالی – بیرون نرفت، بلکه با شمشیرش بیرون رفت!
هنگامی کە ظنّ و گمانش در عدم همکاریِ ما به او به یقین تبدیل شد، او ارتش  خاص خود گردانهای عزام را روانه‌ی میدان کرد!
وقتی او فکر می‌کرد، که اکنون مسلم شده است، ارتش ما از او حمایت نمی کند، او ارتش خودش و گردان های قدرت خودش را داشت!
وقتی فهمید که آزادی و آزادگی را دوباره هم می توان کشت، ترجیح داد که روی پاهایش ایستاده بمیرد، و بی همتا باشد، و بکُشد همانطور که و را می‌کُشند، برابر برابر و پا به پا پیش رود، پس درود بر قسّامِ دیروز و امروز و فردا؛ سلام بر قسّام تا قیام قیامت!

پس ای خدایی که فرعون را در صبح‌دم روز دهم ماه محرم هلاک کردی، ظالمان و طاغوتیانی که مردم غزه را می‌کشند و ظالمانی بر علیه آنها توطئه می‌کنند نابود کن!
ای خدایی که موسی علیه‌السلام را نجات دادی، مردم غزه را نیز از دست فرعون‌هایشان نجات و رستگار کن!
ای خدایی که حسین و برادرش را در زمره‌ی سرور و سالار شهیدان بهشت حساب کردی، مردم غزه را نیز با آنان قرار ده، که در هر نقطه از غزّه؛ کربلایی هست!

بعد از شهادت سیدنا حسین رضی الله بر سر قاتلانش چه آمد؟!

بعد از شهادت سیدنا حسین رضی الله بر سر قاتلانش چه آمد؟!

به قلم: مولوی سید محمد رخشانی بادینی

 قاتلان حسین رضی الله توسط لشکریان عبدالله ابن زبیر( پسر سیدنا زبیر) رضی الله عنهم مجازات شدند.

بعد از شهادت سیدنا حسین، یزید روز خوش  ندید و حکومتش شاهد شورش های پی در پی بود،
۴ سال بعد از شهادت حسین، یزید کشته شد و ابن زیاد و شمر فراری شدند، عمر بن سعد کشته شد، و سر بریده اش را انداختند جلوی پسرش،گفتند: این را میشناسی؟
گفت:آری و بعد از او زندگی را هم دوست ندارم و پسرش را هم سر بریدند.

شمر را پیدا کردند و او فرار کرد، تعقیبش کردند و  و سرش را بریدند و جسدش را جلوی سگان انداختند

پس خون حسین رضی الله زمین نماند و خیلی زود گرفته شد و  فقط ۵ سال بین ظلم و انتقام از ظالم فاصله افتاد.

از قاتلان سیدنا حسین یک شخص هم جان بدر نبرد حتی سربازانی که در لشکر عمر بن سعد بودند شناسایی و سرشان بریده شد

حتی خولی بن یزید را هم درنهانگاه خانه اش یافتند و کشتند.
او همان کسی است که عمر بن سعد سر بریده حسین را به او داد که به ابن زیاد برساند! او که به کوفه رسید، شب هنگام بود و در های قصر را بسته بودند.
او سر مبارک را برداشت و به خانه خودش آمد ، و سر را در تشتی که زنش در آن لباس میشست، انداخت و بر زن خود وارد شد.
زنش گفت: چه خبر ؟ گفت ثروت دنیا را برایت آورده ام. 
پرسید: ثروت دنیا!
گفت: آری در تشت است 
زن گفت: در تشت؟
گفت: بله سر حسین است که برای به ابن زیاد آورده ام
زن برخاست و گفت سبحان الله، مردم طلا و نقره می آورند وتو سر بریده پسر رسول خدا را به خانه من اوردی!!
قسم به الله که دیگر سرم با سر تو، در یک بالین جمع نمیشود. 
۵ سال بعد وقتی سربازان عبدالله ابن زبیر رضی الله در تعقیب خولی، وارد خانه اش شدند، خولی به نهانگاهی در خانه اش رفت و پنهان شد، سربازان از زن پرسیدند :خولی کجاست؟ او با صدای بلند گفت: نمیدانم کجاست، اما در همان حال محل اختفای اورا با دست اشاره کرد!
و خولی را دستگیر و سربریدند

و‌ابن زیاد هم با آنکه فرار کرده بود بخاطر شرارت باطنش باز در شام، توانست خوش خدمتی کند و در راس سیزده هزار نفر به طرف عراق آمد که باز ابراهیم اشتر آنها را شکست داد و تار و مار کرد و ابن زیاد هم کشته شد و سرش را در دهم محرم ۶۷ هجری؛ یعنی دقیقا ۶ سال بعد از شهادت سیدنا حسین ؛ بریدند و فرستادند به قصر کوفه یعنی همانجایی که ۶ سال پیش سر حسین را آورده بودن جلویش

امت اسلام در موازین «دستیابی به آگاهی»، از مهمترین مراحل خود عبور کرده است

امت اسلام در موازین «دستیابی به آگاهی»، از مهمترین مراحل خود عبور کرده است.

به قلم: إیاد العطیة
برگردان: پارسا دارابی

این یکی از سنت‌ها و قوانین غیرقابل تغییر خداوند متعال در زمین است: هر تغییری در موازنه‌ی قدرت در زمین، باید پیش از آن با یک انقلاب فکری در اذهان مردمان همراه باشد.

این انقلاب فکری معمولا با نخبگان آغاز می‌شود و سپس به سطوح مختلف مردم می‌رسد. در حالی که در زمان ما دقیقا معکوس آن اتفاق افتاد؛ انقلاب فکری در مردم و بر اساس «مبادی» و «اصول» اسلام و تقابل با نخبگان و روشنفکران شکل گرفت؛

زیرا افکار بسیاری از نخبگان به منافع‌ آن‌ها و وفاداری‌‌شان نسبت به رژیم‌های مستبد و طاغوتی گره خورده بود. زمانی که مردم از نخبگان و روشنفکران خود ناامید شدند، بر آن‌ها شوریدند و آن‌ها را در کنار مستبدان قرار دادند.

این بینش و آگاهی عمیق در انقلاب‌های بهار عربی که مردم در آن خواستار آزادی خود (از بندگی طاغوت‌ها و غرب) بودند، تجسم یافت. از این رو با ارتش‌های رژیم‌ها از جمله نظامیان، نخبگان فکری و فرهنگی و عالمان شرور مواجه شدند.

و وقتی تمامی این نیروها نتوانستند در برابر این امواج خروشان و طاقت‌فرسا مقاومت کنند، این بار خود اربابان و ولی‌نعمتان غربی این رژیم‌ها برای متوقف ساختن فوران‌های این آتشفشان خروشان مداخله کردند.

نتیجه‌اش این بود که؛ طاغوت‌ها و نظامیان‌‌ آن‌ها و نخبگان فرهنگی آن‌ها و نیز علمایی که به آن‌ها مشروعیت می‌بخشیدند، در صف اول دشمنان امت، به دست سرور و ولی‌نعمت بزرگوارشان یعنی آمریکا افتادند.

آگاهی امت بیش از پیش افزایش یافت و پرده‌ی حقایق به دور از روتوش و به صورت آشکار کناره گرفت و تمامی نقاب‌های خیانت در مورد پروژه‌ها، سیستم‌ها و شخصیت‌ها در مقابل چشمانش فرو افتاد. بنابراین؛

  • قداست نظام‌هایی که پس از سقوط آخرین قلعه‌های مسلمانان بر دوش امت شکل گرفت و سنگینی می‌کرد، فرو ریخت! از این رو وارد مرحله‌ی حاکمیت قهری و اجباری تحت زمامت نظام غرب شدیم.
  • قداست نظام بین‌الملل و نظام‌های ملی و همراه با آن تمامی مراجع مرتبط با نظام بین‌الملل فروریخت، به طوری که صف‌آرایی سرنوشت سازی رقم خورد:

الله متعال و لشکریان وی از مخلوقات، ملائکه و مؤمنان در مقابل شیطان و لشکریانش از آمریکا، کافران، مرتدان و منافقان که گِرد وی جمع شده‌اند.

﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾‏ (المجادله/ ۲۱)

اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اما این‌گونه شد، پس باور کن!

به قلم: أدهم شرقاوي
برگردان: دکتر مهشید حسینی

اگر چهل سال پیش درحالی که تصویری از ارتش‌های عربی که بیش از شش ساعت در برابر ارتش اشغالگر دوام نیاودند در ذهنت بود و به تو می‌گفتند که این پیرمرد بر روی ویلچر نشسته، در آستانه‌ی تشکیل جنبشی برای ایستادن در برابر این ارتش اشغالگر است، این حرف را باور می‌کردی؟ اما چنین شد، پس باور کن.

اگر به تو می‌گفتند که این شیخ نشسته بر روی ویلچر، ستون‌های دولتی را که گویی دختر لوس این سیاره است، تکان می‌دهد و تنها به همین دلیل هلیکوپتر‌های آپاچی ارتش این دولت در مقابل مسجد منتظر او ماندند تا در حال بازگشت از نماز صبح (او را ترور کنند)! زیرا به این باور رسیده بودند که چرخ‌های ویلچر او از رد تانک‌های‌شان محکم‌تر است، باور می‌کردید؟ اما این اتفاق افتاد، پس باور کنید!

اگر به تو گفته‌ می‌شد که ماجرا با سنگ، چاقو، کوکتل مولوتف و یک تپانچه‌ی بسیار اولیه که گلوله‌اش را باید با کف دست در آن نگه داری، شروع می‌شود، باورت می‌شد؟! اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند کسانی وجود دارند که بر خلاف نظم جهان هستی و قوانین شناخته‌شده‌ی آن حرکت می‌کنند و همان‌قدر عجیبند که ببینید رودی به جای پایین آمدن از کوه، از آن بالا می‌رود؛ در حالیکه شما می‌دانید که رودها نمی‌توانند از کوه بالا بروند! و همین‌ها تصمیم گرفتند از سنگ، چاقو و کوکتل مولوتف به سمت ساخت اولین موشک بدوی خود حرکت کنند، آیا آن را باور می‌کردی؟ اما این اتفاق افتاد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند مردی در دانشگاه فناوری ویرجینیا تدریس می‌کرد، به هنگام روئیت آن موشک بدوی کشورش، گفت: وقتی آن‌ها به من نیاز دارند، من اینجا چه کار می‌کنم؟
و برگشت و مغزش را به‌کار گرفت و تمام وجودش را برای توسعه‌ی سامانه‌ی موشکی مقاومت گذاشت، تا اینکه موشک مورد علاقه‌ی خود یعنی عیاش ۲۵۰ را بسازد!
بله، شما عدد را اشتباهی نخوانده‌اید… این مرد فرودگاهی را در ۲۵۰ کیلومتری شهر محاصره شده‌ی خود موشکباران کرد، آیا اگر همه‌ی این‌ها را به تو می‌گفتند، باور می‌کردی؟ اما اینطور شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند آن چند نفری که کار را با سنگ و چاقو و کوکتل مولوتف شروع کردند، در عرض چند سال و فقط چند سال، در حالی که در محاصره بودند، تبدیل به یک ارتش عظیم دارای گروه‌ها و تیپ‌ها و لشکر‌های نخبه، صاحب واحد‌های زبده‌ی نظامی، واحد موشکی، سازمان اطلاعات، دسته‌های نینجا و سلاح‌های مهندسی، یک گردان از هواپیماهای بدون سرنشین و کنترل از راه دور شدند، آیا باور می‌کردی؟ اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند که روزی در حالی که همه‌ی دنیا بی‌خبر بود، همین افرادی که با سنگ و چاقو و کوکتل مولوتف کار را شروع کردند، لشکر غزه را تشکیل دادند که در عرض چهل دقیقه به طور کامل در سرزمین‌های اشغالی پیشروی کردند و چکمه‌هایشان را روی سر سربازان اشغالگر گذاشتند و برخی از آن‌ها را کشتند و اسیر کردند، باور می‌کردی؟

اگر یک سال پیش به شما می‌گفتند که چند انسان در محاصره، هواپیما می‌سازند و به قوی‌ترین ارتش منطقه حمله می‌کنند، باور می‌کردی؟

اگر یک سال پیش به تو گفته می‌شد که هواپیماهایی که آن‌ها در آهنگری ساخته‌اند، واقعاً پرواز می‌کنند و توسط ماهواره‌ها شناسایی نمی‌شوند و رادار گریز نیز هستند، آیا باور می‌کردی؟

اما اکنون می‌دانی که آن‌ها معجزه آفریدند!

اگر اکنون به شما بگویند که این لشکر هرگز شکست نمی‌خورد و زمان زیادی باقی نمانده که آن‌ها را در صحن مسجدالاقصی ببینی، ممکن است باز هم باور نکنی… اما به خدایی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، که این اتفاق خواهد افتاد، پس آن را باور کن!

به همین سادگی زمین مسلمین فلسطینی توسط اشغالگران سکولار صهیونیست مصادره می شود

به همین سادگی زمین مسلمین فلسطینی توسط اشغالگران سکولار صهیونیست مصادره می شود

به نظر عجیب می اید که شب بخوابی و صبح که بیدار میشی و می‌ری سر زمینت برای کار این تابلو مصادره زمینت برای یکسری غریبه رو ببینی؟

نه؛ برای فلسطینی‌ها عجیب نیست! تابلو مصادره که خوب است، دستور تخریب خانه با بولدوزر، آتش زدن شبانه خانه و زندگی‌ات وقتی خوابی و… را سالهاست مردم کرانه باختری تجربه می‌کنند!

این تابلو هم که امروز بر سر زمین‌های فلسطینیان جبل صبیح زده شده اعلام سلب مالکیت این زمین‌ها به نفع دولت اسرائیل است!…

اول محرم الحرام مصادف است با شهادت اولین شهید محراب خسر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم خلیفه دوم مسلمین عمر فاروق رضی الله عنه

اول محرم الحرام مصادف است با شهادت اولین شهید محراب خسر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم خلیفه دوم مسلمین عمر فاروق رضی الله عنه

به قلم : مجاهده مهاجره

غم انگیزترین مطلب  ، شهادت امیرالمؤمنین  عمر بن خطاب خلیفه عادل مسلمین .

هنگامیکه عمر (رضی الله عنه) خنجر خورد برایش شیر آوردند شیر را نوشید از جایی زخمش شیر بیرون شد .

طبیب برایش گفت :ای امیر المؤمنین وصیت کن چون از دنیا می روی…!!

فرزندش عبدالله بن عمر را صدا زد و برایش گفت :برو حذیفه بن یمان را نزد من بیاور …

حذیفه آمد ، همان صحابی که رسول الله (صلی الله علیه و سلم ) لیست و جدول نامهایی منافقین را برایش داده بود ، غیر از الله ، و رسولش و حذیفه کسی آنها را نمی شناخت .

عمر رضی الله عنه در حالیکه خون از زخمهایش جاری بود گفت : ای حذیفه بن یمان ترا به خدا قسم می دهم آیا رسول خدا صلی‌ الله‌ علیه‌ و سلم نام مرا در میان منافقین ذکر نکرده ؟

حذیفه رضي الله عنه یک لحظه سکوت کرد و اشکهایش جاری شد و سپس گفت :مرا امین بدان بر سِرّی که نمیتوانم آن را بگویم .!

حضرت گفت : قسمت می دهم بگو که آیا اسم من هم میان نامهایی منافقین است .؟

حضرت حذیفه رضی الله عنه در گریه شد و فرمود :برای تو میگویم و برای کسی دیگری نمیگویم ، به خدا قسم نام تو میان نامهایی منافقین نیست ..

سپس حضرت عمر برای فرزندش عبدالله گفت:از کارهای دنیا یک چیز باقی مانده است
عبدالله گفت : آن چیست ای پدر ..؟
گفت : اینکه در پایان پای رسول الله (صلی الله علیه و سلم) دفن شوم …

ای فرزندم نزد عائشه ام المؤمنين برو نگو که امیر المومنین بلکه بگو عمر اجازه می خواهد تو صاحب خانه هستی اگر اجازه دهی که عمر در پایان پای دو رفیقش دفن شود ..

حضرت عائشه رضی الله عنها در جواب گفت : بلی من آنجا را برای خودم نگاه کرده بودم ، حالا برای عمر می دهم …!!

عبدالله خوشحال برگشت و گفت :
ای پدر اجازه داد ، بعد از آن دید که رخسار پدرش بر روی خاک است ، عبدالله نشست و سر پدرش را بر روی زانوی خود گذاشت ، عمر رضی الله بسوی فرزندش نگاه کرد و گفت: چرا رخسار مرا از روی خاک برداشتی ….؟
گفت: ای پدر جان !
عمر در جواب گفت : رخسار پدرت را بر روی خاک بگذار تا اینکه رویش خاک آلود شود ، هلاک می شود عمر اگر فردا پروردگارش اورا نیامرزد ….!!

و عمر بعد از وصیت کردن به فرزندش وفات نمود به فرزندش گفت :
تابوت مرا برداشتی و در مسجد رسول الله صلی الله علیه و سلم  بر بالای من نماز خواندید ، ببینید که حذیفه به من راست گفته است ، اگر بر بالای من حذیفه نماز جنازه خواند ، سپس مرا بسوی خانه رسول الله صلی الله علیه و سلم ببر ….

و نزدیک دروازه ایستاد شو صدا بزن بگو :

ای مادر ! فرزندت عمر ، امیر المومنین نگو میشود که از نام من حیا کند و اجازه دهد ، اگر اجازه نداد مرا در قبرستان مسلمانان دفن کن ….!!

عبدالله تابوت امیرالمؤمنین را بسوی مسجد حمل می کرد ، دید که حذیفه رضی الله و در جنازه شریک شد ، ابن عمر خوشحال شد ، و تابوت را بسوی خانه ام المؤمنين عائشه رضی الله عنها متوجه ساخت و صدا زد ای مادر !
فرزندت عمر در دروازه است برایش اجازه می دهی …؟؟
عائشه رضی الله عنها گفت : داخل بیاورید ..

سپس عمر (رضی الله عنه )در جوار دو رفیقش دفن گردید…

الله تعالی عمر ابن الخطاب را رحم کند
کسی بود که زمین را از عدالت پر نمود ، و از الله خوف شدید داشت ، با وجودیکه رسول الله صلی الله علیه و سلم او را به بهشت مژده داده بود.
               ( رضی‌الله‌عنه )
ما به حالت خود یکبار نگاه کنیم که آیا از ما پروردگارمان راضی است یا خیر؟

اللهم اهدنا الی صراط المستقیم  هداية لانشقى ولانضل بعدها ابداً …

هرگاه خواندی و تمام کردی یک درود به رسول الله صلی الله علیه و سلم بفرست .

‌ از بین بردن اتحاد مسلمانان

‌ از بین بردن اتحاد مسلمانان

به قلم: محمد قاسم صیفوری

لورنس براون می‌گوید: اگر مسلمانان تحت یک حکومت، متحد شوند ممکن است به یک کابوس برای جهان تبدیل شوند ولی اگر متحد نباشند مایه خیر و برکت خواهند بود چرا که در آن موقع، آن‌ها ضعیف می‌شوند و قدرتی نخواهند داشت.

تاریخ‌نگار مشهور آرنولد توین بی می‌گوید: اتحاد اسلامی در خواب است ولی لازم است یادآوری کنم که هر لحظه ممکن است از خواب بیدار شود.

  امروزه جهان کفر از این اختلاف و پراکندگی ما استفاده‌ای کافی را می‌برند. آنچه که برای لازم است اتحاد و همدیگرپذیری است. نگذاریم بنام قوم و قبیله و بنام مذهب و نژاد ما را تکه‌تکه کنند. چون کوچک‌ترین اختلاف ما بزرگ‌ترین دست‌آورد دشمن است. متأسفانه امروز در این دیار عزیز ما افغانستان جنگ فکری دشمنان چنان کار کرده است که حتی بعضی‌ها حاضر نیستند با بعضی اقوام دیگر سلام بدهند!

مارا چه شده به کدام طرف روان هستیم؟
چرا به خود نمی‌آیم؟
و چرا درک نمی‌کنیم.؟
و چرا بیدار نمی‌شویم؟

فرانسه و انگلیس و چین و روس و آمریکا و بقیه جهان شرق و غرب، با ما دوست‌ شدنی نیستند. کسی که با غم و شادی ما شریک و در کنار ماست، آن خود ما هستم. و کسی که وطن ما را می‌سازد آن خود ما هستیم. چرا خود را بخاطر منافع و خواهشات کفار قربان می‌کنیم. اصلاً می‌دانیم که چه کار را انجام می‌دهیم!

جنگ احد ادامه دارد … اینبار در غزه

جنگ احد ادامه دارد … اینبار در غزه

مجاهدی که دیروز با تک‌تیرانداز الغول یک صهیونیست را هدف قرار داد روی پوستری زیر اسلحه‌اش نوشته است:

ما حتماً در کوه تیراندازان خواهیم ماند، صدای پیامبر ﷺ را می شنویم که می‌فرمایند: آن را رها نکنید…

منظورش واقعه‌ی جنگ احد است که  پیامبر ﷺ کمانداران را روی کوهی قرار داد و به آنها فرمود: نتیجه‌ی جنگ هرچه باشد موقعیت خویش را ترک نکنید؛ اما آنها زمانی که دیدند کفار در حال شکست هستند از کوه پایین آمدند و جایگاه خویش را ترک کردند غیر از ۵۰ کماندار که به عهد خود وفادار ماندند .

و همانطور هم که در سیره آمده است دلیل اصلی شکست مسلمانان در جنک احد این بود که بسیاری از تیراندازان در جای خود باقی نماندند و موقعیتشان را ترک کردند

این تک تیرانداز وعده داده است که با پنجاه تیرانداز که فرمان رسول الله ﷺ را اطاعت کردند و جایگاهشان را ترک نکردند محشور شود.

مقایسه‌ی نظام اخلاقی اسلامی با نظام اخلاقی موجود در غرب سکولار

مقایسه‌ی نظام اخلاقی اسلامی با نظام اخلاقی موجود در غرب سکولار

کاتب: محمد قطب رحمه الله

به اعتقاد ما غرب ( سکولار) فاقد اخلاقی حقیقی و اصیل است؛ زیرا اخلاقی که در معاملات و زندگی روزمره‌ی غربیان دیده می شود، اخلاقی سودجویانه است که هدفش جلب منفعت در زندگی دنیوی است و بس.

غربیان از تاجران زیرکِ یهود که در دو قرن اخیر بر مقدّرات اروپا مسلط شده بودند، آموختند که اظهار دوستی و مهربانی با مشتری، راستی با وی و امانت در رفتار موجب دوام بیشتر بازار و سودشان می باشد تا فریب و دروغ و خلف وعده و… .

لذا خود را به این اخلاق سودآور عادت دادند و فرزندانشان را هم با این اخلاق به خوبی بار آوردند که تلاشی حقیقی، بررسی شده و منظم برای آن به عمل آورده شده و می‌شود و عملا در متن زندگی مردم خوش سیما و نیکو می نماید.

ولی اخلاق در اسلام -در صورت صحیحش- ارزشهای حقیقی اصیلی است که نه هدف آن سود مادی است و نه بر اساس آن استوار است. و هدفش تنها وفا به عهد بسته شده با خداوند است و بر اصل عبادت خداوندِ متعال استوار است.

همچنین جزو ارزشهای اصیل مربوط به تمدن به حساب می آید؛ چون دارای رنگ انسانیت است بدون اینکه به جنس یا رنگی منحصر و محدود شده باشد؛ این اخلاق از انسان به اعتبار اینکه انسان مؤمنی است صادر می شود و برای انسان است حتی اگر بدانچه مسلمانان به آن ایمان دارند، ایمان نداشته باشد.

مناظره امام ابوحنیفه با ملحدین زمانش

مناظره امام ابوحنیفه با ملحدین زمانش

به قلم: عبدالرحمن براهویی

ملحدین از امام ابوحنیفه سوال کردند که پروردگارتان در چه سالی به وجود آمده است؟ امام پاسخ داد که الله متعال قبل از تاریخ و زمان موجود بوده و قبل از او کسی نبوده است. امام از آنان‌ سوال نمود: قبل از چهار چه عددی است؟ گفتند: سه. باز از آنان‌ پرسید قبل از سه؟ گفتند: دو. پرسید قبل از دو؟ گفتند: یک. برای آنان گفت: قبل از یک چه عددی است؟ گفتند: هیچ عددی قبل از یک نیست. امام فرمود: هنگامی‌که قبل از واحد عددی هیچ عددی نیست، پس چطور قبل از واحد حقیقی که الله متعال باشد، کسی باشد! براستی که او قدیم است و قبل از او کسی نیست.
ملحدین سوال کردند که پروردگارت به چه جهتی روی می‌آورد؟
امام در پاسخ از آنان‌ سؤال نمود: اگر شما فانوسی را در مکان تاریک بگذارید، نورش به کدام جهت است؟ گفتند: به هر جهت (نور می‌دهد).
امام فرمود: پس هنگامی‌که نور صنعتی به این گونه است، پس الله که نور آسمان و زمین است چگونه می‌شود!
ملحدین سوال کردند: از ذات پروردگارت چیزی برای ما بگو: آیا مثل آهن سخت است یا مثل آب روانِ یا مثل دود و بخار جاری است؟
◻️ امام در پاسخ فرمود: شما تا حالا بالای سر مریضی که در حال جان دادن است نشسته‌اید؟ گفتند: نشسته ایم. فرمود: بعد از مرگ با شما صحبت کرده است؟ گفتند: خیر. باز گفت: آیا قبل از مرگ تحرک و صحبت می‌کرد؟ گفتند: بله. امام فرمود: چه چیزی حالت او را تغییر داد؟ گفتند: خارج شدن روح. امام فرمود: این روح را برایم توصیف کنید که مثل آهن جامد است یا مثل آب روانِ و یا مثل دود و بخاری جاری است؟ گفتند: ما در مورد روح چیزی نمی‌دانیم. امام فرمود: شما هنگامی که به حقیقت روح که مخلوق است علم ندارید، پس چگونه از من می‌خواهید که ذات الهی را برای شما توصیف بکنم؟