جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (4)

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (4)

ارائه دهنده: بِراهُندگ بلوچ

بر اساس «لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ» کسی که از جماعت و حاکمیت بر جماعت فاصله گرفته به میزانهایی از اجرای قوانین اسلام نیز خود را محروم کرده و دارای اسلام ناقصی شده و نمی توان او را اهل سنت نامید، سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم یعنی: در دارالاسلام حکومتی بودن، و کسی که حکومتی نباشد ترک سنت کرده است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:  وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ: فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[1] و ترک سنت یعنی خارج شدن از جماعت.

همین حدیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم روح مطلب را در ارتباط بین سنت و جماعت و اهل سنت بودن و عامل خارج کننده ی از دایره ی اهل سنت ادا کرده است؛ یعنی کسی که اهل جماعت نباشد اهل سنت واقعی هم نیست.

در این صورت، اهل سنت یعنی اهل جماعت و کسی که اطاعت خودش را در غیر معصیت از الله «لا طَاعَةَ في مَعْصِيَةٍ»[2] به رهبر حاکم بر دارالاسلام می دهد و از جماعت جدا نمی شود؛ و کسی که اطاعت خودش را در امور شرعی به رهبر حاکم بر جماعت و دارالاسلام نمی دهد ترک سنت کرده است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ : فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[3] و ترک سنت یعنی خارج شدن از جماعت؛ و  بوصیری این حدیث را به این شکل توضیح می دهد که: تَرْكُ السُّنَّةِ: الخُروجُ مِن الطَّاعةِ.[4] ترک سنت خارج شدن از اطاعت است، یا به قول الحاکم : تَرْكُ السُّنَّةِ بِالْخُرُوجِ عَنْ الْجَمَاعَة.[5] تَرْكُ السُّنَّةِ  با خارج شدن از الجماعة است و بر اساس تعریف رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید:  وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ: فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ. هر شخص مسلمانی که از حاکمیت بر دارالاسلام جدا می شود نه تنها اهل جماعت نیست بلکه اهل سنت نیز نیست و اهل فرقه بازی و تفرق و بدعت و سستی و بی ابهتی و ذلیلی و شکست است.


[1]  مسند أحمد بن حنبل10576-  10358/ الحاكم، المستدرک علی الصحیحین: ج۱/ ص۲۰۷، حدیث شماره: ۴۱۲ وأورده البخاري في “تاريخه” ٥/١٠٣

[2]  صحیح بخاری 7252-  4340

[3]  مسند أحمد بن حنبل10576-  10358/ الحاكم، المستدرک علی الصحیحین: ج۱/ ص۲۰۷

[4]  البوصيري، إتحاف الخيرة المهرة 5/59 /

[5]  ابن حجر العسقلاني – أحمد بن علي بن حجر العسقلاني، فتح الباري شرح صحيح البخاري، شرح حديث (اجتنبوا السبع الموبقات ) كتاب الحدود وما يحذر من الحدود باب رمي المحصنات ج12 ص188 (حديث رقم: 6857 )

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (3)

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (3)

ارائه دهنده: بِراهُندگ بلوچ

پس جماعت یعنی: حاکمیت بر دارالاسلام، و اهل جماعت یعنی: اهل حاکمیت بر دارالاسلام و حکومتی های موجود در دارالاسلام نه مذاهب و تاویلات و جریانات مختلف و متعددی که ممکن است در دارالاسلام و در میان اهل اسلام وجود داشته باشند.

شخص می تواند در دارالاسلام کافری یهودی یا نصرانی یا مجوس یا صابئی از اهل ذمه باشد و در عین حال اهل جماعت؛ پس در اهل جماعت شدن یا در حکومتی شدن، شرط نیست که شخص اهل جماعت یا حکومتی، حتماً مسلمان باشد یا اگر مسلمانی اهل جماعت بود حتماً هم فکر و هم مذهب شما باشد و چنانچه هم مذهب و هم فکر شما نبود از اهل جماعت بودن هم بیافتد

زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به ما امر می کند که  «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ» با جماعت مسلمانان و امام شان باش «أنَّ المقصودَ بالجماعةِ في النصوصِ الشرعيةِ جماعةَ المسلمينَ إذا اجتمعوا على أمِيرٍ» منظور از جماعت در نصوص شرعی، جماعت مسلمین است که بر رهبری جمع شده باشند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم از میان کارهای خوب زیادی که الله به آنها راضی است که انجامشان دهیم در حدیثی سه کار را نام می برد و می فرماید: يَرْضَى لَكُمْ أَنْ تَعْبُدُوهُ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا.[1] الله از شما راضی می شود که: 1- او را عبادت کنید ( یعنی امور: 1- عقیدتی 2- قلبی 3- زبانی 4- بدنی 5- مالی خودتان تنها به الله بدهید همچنانکه می گوئید: ایّاکَ نَعْبُدُ. تنها تو را عبادت می کنیم)  2- برای او شریک قرار ندهید  3- و اینکه به ریسمان الله چنگ بزنید و متفرق و چند دسته نشوید.

امام نووی می گوید: سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم : إنَّ اللَّهَ يَرْضَى لَكُمْ ثَلاثًا، الله برای شما به سه مورد راضی است، «فهو أمرٌ بلزومِ جماعة المسلمين» آن امری است به لزوم جماعت مسلمین، و بعضی از این مسلمین را به بعضی دیگر گره زد و میانشان الفت به وجود آورد «وهذه إحدى قواعد الإسلام» و این یکی از قواعد و بنیانهای اسلام است. [2]

امام بغوی هم می گوید: الله تمام پیامبران را برای اقامه و برپا داشتن دین و الفت و جماعت و ترک فرقه گرائی و مخالفت برانگیخت.[3] اقامه ی دین یعنی نشان دادن دین در زندگی دنیوی خود، یعنی عینی کردن آنچه در شریعت اسلام وجود دارد و هم اکنون در کتابها پنهان شده است، مثل نماز: اقامه ی نماز یعنی عینی کردن مفاد نماز در زندگی دنیوی خودت و با ادای نماز فرق دارد؛ ادای نماز در مسجد است یا در مکانی که آنرا ادا می کنی اما اقامه ی نماز خارج از مکان ادای نماز است.

در مورد جماعت و اهل جماعت شدن باید یادآوری کنیم که در حالت ضرورت و اضطرار، مومنین ممکن است به چیزی که مطلوب شریعت نیست و یا در شریعت حرام است با شروط و حد و حدودی تعیین شده در شریعت تن بدهند همچنانکه حسن بن علی مجبور به استعفای از امر خلافت اسلامی بر منهاج نبوت و دادن بیعت به شاهیگری معاویه در سال 41ق شد و به دلیل از بین رفتن این دو دستگی، آن سال را سال جماعت نامیدند.[4]

عمر ابن خطاب می گوید: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[5] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت.

پس اهل جماعت یعنی اهل اسلام کاملی که مثل اصحاب، روزی که رسول الله صلی الله علیه وسلم وفات کرد، كَرِهوا أن يَبقَوا بعضَ يومٍ وليسوا في جماعةٍ،[6] دوست نداشتند و اکراه داشتند که بعضی از روز را بگذرانند در حالی در جماعت نباشند، به همین دلیل رهبری برای حاکمیت خود انتخاب کردند و دوباره اهل جماعت شدند، و هر شخص به میزانی که از جماعت و حاکمیت بر دارالاسلام و مسیر اصلاحی آن فاصله می گیرد به همان اندازه از اسلام کامل فاصله گرفته است.


[1]   مسلم 1715

[2]  النووي، شرح صحيح مسلم 12/ 237/  قوله: إن الله يرضى لكم ثلاثًا، فهو أمر بلزوم جماعة المسلمين، وتآلف بعضهم ببعض، وهذه إحدى قواعد الإسلام.

[3]  البغوي، معالم التنزيل 4/ 122/ بعث الله الأنبياء كلهم بإقامة الدين والألفة والجماعة، وترك الفرقة والمخالفة

[4]  ابن عساكر، تاريخ دمشق، ص 148.

[5] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، 257- 265/ ابوداود (3664)، احمد (2/338)، دارمی (257)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله 326/

[6] «تاريخ الطبري» (2/447).

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (2)

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (2)

ارائه دهنده: بِراهُندگ بلوچ

جدا شدگان از جماعت حاکم بر دارالاسلام و کسانی که باعث ایجاد تفرق در جماعت حاکم بر دارالاسلام می شوند که مستحق مرگ هستند به 4 دسته ی عمده تقسیم می شوند:

  1. خارج شده های از جماعت که مسلمینی هستند به دلایل دنیوی از جماعت حاکم بر دارالاسلام جدا شده اند که در ادبیات فقهی به آنها گفته می شود اهل بغی، مثل خوارج اهل صفین
  2. اهل تاویل خارج شده از جماعت که مسلمینی هستند به دلایل تاویلات مخالف با جماعت جدا شده اند، مثل خوارج اهل نهروان؛ اینها تا زمانی که دارای همین تاویلات باشند اما صف خود را از جماعت جدا نکنند و بر علیه جماعت قیام نکنند مسلمانی هستند مثل سایر مسلمین که در دارالاسلام دارای تاویلات و اجتهادات فردی خاص خودشان هستند و آزاد و از حقوق اسلامی خود برخوردارند.
  3. منافقین آشکار شده که صف خود را به بهانه های متعدد و مختلف اکثراً مذهبی از جماعت جدا کرده و در قالب فرقه ای غالیانه و منحرف در برابر جماعت حاکم بر دارالاسلام اعلام موجودیت کرده اند و برجماعت خروج کرده اند.
  4. مرتدین که با جدا کردن عقاید خود از اسلام کلاً از اسلام یا همان جماعت معنوی مسلمین جدا شده اند و به صورت اتوماتیک از جماعت ظاهری حاکم بر دارالاسلام نیز جدا شده اند، مثل مسلیمه کذاب و سجاع و سایر مرتدین اواخر حیات رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابتدای خلافت ابوبکر صدیق؛ کسانی که خارج شده های از جماعت معنوی خودشان را جزو اهل سنت و جماعت و در واقع جزو امت اسلامی نمی دانند در واقع اینها را به ناحق و اکثرا ناخواسته تکفیر کرده و جزو مرتدین می دانند و مستحق مجازاتی که مختص خارج شده های از جماعت است و این ظلمی آشکار است.

با آنکه هر چهار گروه خوارج و خروج کننده هایی هستند که بر علیه جماعت و حاکمیت بر دارالاسلام خروج کرده اند و هر چهار گروه دچار جرم « وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا» (مائده/33) سعی در تولید فساد در زمین می شوند اما هر یک در شریعت دارای قوانین و حقوق خاص خود هستند و نمی توان بر همه یک حکم صادر کرد.

 عمر بن خطاب به دلیل فسادی که در زمین در صورت اهل تفرق شدن این اعضای شورای خبرگان رهبری ایجاد می شد دستور داد که خبرگان رهبری اهل تفرق به قتل برسند؛ چون مسلمین به رهبر شدن یکی از اینها با هم متحد و یکدست شده بودند و مسلمین به این شکل بعد از مرگ رهبر قبلی صاحب رهبر منتخب خودشان از طریق شورای خبرگان رهبری می شدند و چنانچه این اعضای شورای خبرگان رهبری دچار تفرق می شدند طرفداران هر یک هم دچار تفرق می شدند و به همین سادگی مسلمین به چند دسته و فرقه و حزب تقسیم می شدند و هر یک می خواستند رهبر خود را بر جماعت و دارالاسلام حاکم کنند.

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (1)

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (1)

ارائه دهنده: بِراهُندگ بلوچ

ما خود را اهل سنت و جماعت می دانیم اما اکثریت مطلق مردم ما نمی دانند اهل سنت بودن و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ به همین دلیل گاه دیده شده گروههای مسلحی چون جندالله سابق و جیش العدل و انصارالفرقان و… کنونی و فرقه های غیر مسلحی چون جماعت دعوت و اصلاح ایران و جماعت تبلیغ و… با سوء استفاده از جهالت مردم، مفهوم «اهل جماعت شدن» را به پیوستن به فرقه و گروه خودشان تفسیر می کنند و جهالت به این مفهوم یکی از دلایل اصلی گرایش مردم ما به فرقه های مختلف و فاصله گرفتن و حتی جنگیدن روانی و حتی مسلحانه با جماعت اصلی مورد نظر شریعت شده است.

بر این اساس به عنوان مقدمه و تلنگری جهت بیداری و تحقیق بیشتر[1] مناسب دیدم مطالبی از شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله ارائه دهم که به صورت ساده و مختصر این اصطلاح را توضیح داده است. او می گوید:  

در مثالی ساده ی عقلی می توانیم بگوئیم که این سنت یا این جاده و راه، یعنی: اسلام؛ و ابزار و ماشین و وسیله ی نقلیه ی مادی و دنیوی که از اسلام کامل این اهل سنت یا همان اهل اسلام محافظت می کند و آنها را در این جاده از باد و بوران و سرما و گرما و دعوتگران به سوی جهنم و مسیرهای انحرافی محافظت می کند و به سلامت به مقصد می رساند «جماعت» است که دارای یک راننده و خلبان و ناخداست، و به کسانی که در این ابزار و وسیله و ماشین و قطار و هواپیما و کشتی وارد شده اند می گویند: اهل جماعت.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید بهترین گزینه برای نابودی اختلافات، سوار شدن در قطاری است که به سوی مقصد در حرکت است « تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وإمَامَهُمْ» هر چند که راننده این اتوبوس و قطار و جماعت یک برده ی سیاه حبشی باشد «وإِنْ تَأَمَّر عَلَيْكُمْ عَبْدٌ حبشيٌ». یعنی مهم این است که این شخص یکی از مسلمین، و راننده ای وارد و راه بلد باشد، همین کافی است؛ و تنها وظیفه ی اهل جماعت پرهیز از امور غیر شرعی و «أُوصِيكُمْ بِتَقْوى اللَّه، وَالسَّمْعِ وَالطَّاعَةِ» حرفشنوی و دادن اطاعت به این راننده ی وارد و راه بلد در غیر معصیت الله است.

منظور از جماعت این است که مسلمین بر حول محور یک رهبر جمع شده باشند که قطعاً این رهبر مسلمان و تابع قوانین شریعت الله است، رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: مَن أتاكُمْ وأَمْرُكُمْ جَمِيعٌ علَى رَجُلٍ واحِدٍ، يُرِيدُ أنْ يَشُقَّ عَصاكُمْ، أوْ يُفَرِّقَ جَماعَتَكُمْ، فاقْتُلُوهُ.[2]  هر كسى آمد و شما بر سر اطاعت كردن از يک مرد جمع شده ايد، و خواست تا در بين شما تفرقه ايجاد كند، يا جماعت شما را متفرق سازد، او را به قتل برسانيد.

عمر بن خطاب برای حاکم بر جماعت بعد از خودش شورائی 6 نفره متشکل از سعدبن ابی‌وقاص، عثمان، علی، طلحه، زبیر و عبدالرحمن بن عوف تشکیل داد[3] و گفت:  من در ارتباط با امور مردم خواستم از شما نظرخواهی کنم، اختلاف و تفرقه را در میان مردم نیافتم، اگر هم اختلاف وجود داشته، در شماست! مردم می‌خواهند یکی از شما سه نفر: عثمان و علی و عبدالرحمن بن عوف را امیر خویش نمایند. به همین دلیل عمر بن خطاب دستور داد اگر فردی از اعضای شورا با رأی اکثریت مخالفت کرد، گردن او زده شود و در صورت دودستگی شورا، اگر گروه مقابل عبدالرحمن، نظر او را نپذیرفتند، ۳ مخالف کشته شوند و در نهایت اگر این شورای 6نفره خبرگان رهبری نتوانستند پس از ۳ روز فردی را از میان خود انتخاب کنند، همه آنان گردن زده شوند. [4]

آیا عمر بن خطاب کسانی چون ابن مسعود و ابن عباس و دیگران را که مخالف اجتهادات فردی او بودند خارج از جماعت می دانست و دستور اعدام آنها را می داد یا کسانی را گفت بکشند که از جماعت حاکم بر دارالاسلام جدا شوند؟


[1]  جهت مطالعه ی بیشتر و تکمیلی به سخنرانی تصویری یا صوتی یا متن پیاده شده ی بحث « 1- «السُّنة» و «أَهْلُ السُّنَّةِ» بودن و «الجَمَاعَة» و «أَهْلُ الجَمَاعَة» بودن، احکام و وظایف » و همچنین «2- حکومتی بودن در دارالاسلام » از شیخ ابوحمزه المهاجر هورامی حفظه الله مراجعه کنید.

[2]  مسلم 1852

[3]  سیوطی، تاریخ الخلفاء، ‍۱۴۱۱ق، ص۱۳۴

[4]  بلاذری، انساب الاشراف، ۱۴۱۷ق، ج۲، ص۲۶۱

بیدارباشی برای حنفی مذهبهای ایران: مولوی عبدالحمید مبلغ سکولار، راه بربادی بلوچها

بیدارباشی برای حنفی مذهبهای ایران: مولوی عبدالحمید مبلغ سکولار، راه بربادی بلوچها

به قلم: مُلا نوراحمد فراهی

نخست باید خاطر نشان ساخت که سکولاریسم با اصل اسلام در تضاد است. سکولاریسم یعنی انسان محوری به جای الله محوری؛ و دموکراسی یعنی حاکمیت قوانین تولید شده توسط مردم بر مردم به جای قوانین تولید شده توسط الله بر مردم .

بعبارت دیگر در سکولاریسم و دموکراسی، صلاحیت تقنین و قانونگذاری بدست مردم می باشد. نمایندگان مردم حق قانون گذاری را دارا می باشند یعنی میتوانند یک امر را قانونی ویا غیر قانونی اعلان کنند، بعبارت دیگر میتوانند یک موضوع را جائز و ناجائز حلال ویا حرام کنند.

درحالیکه اساس نظام اسلام را حاکمیت الله که جزء مهم توحید است تشکیل میدهد، مصدر تشریع وتقنین در اسلام تنها از آنِ الله است. تنها الله صلاحیت دارد که یک امر را جائز و یا ناجائز، حلال ویا حرام ویا بعبارت امروزی قانونی ویا غیر قانونی اعلان دارد.

 اینست فرق بین دو نظام و طوریکه ملاحظه میکنید، فرق اساسی و جوهری است مانند آب وآتش که جمع بین هردو غیر ممکن است.

پس در نظام اسلامی انسان نمیتواند هرچه خواسته باشد ولو با قرآن وسنت مخالف باشد، بگوید یا بر مردم تحمیل کند.

متأسفانه در بلوچستان ایران مافیایی با قدرت مادی بسیار زیاد اطراف یک مولوی کم علم به نام مولوی عبدالحمید در مسجد مکی زاهدان تشکیل شده است که با قدرت رسانه ای و پولی حتی به این مولوی کم علم که آیات قرآن را هم قرائت صحیح کرده نمی تواند لقب شیخ الحدیث و القرآن و شیخ الاسلام وووو داده اند و این مولوی رسانه ای بخاطر اینکه بتوانند تمام اطراف را با شمول کشورهای غربی راضی بسازد، وبخاطر اینکه عوام الناس را فریب بدهد، با استفاده از عدم تخصص اکثر مشارکین در نمازهای جمعه آب وآتش را یکجا نموده است. تعمیل و حفاظت از سکولاریسم واسلام، هردو را هدف قرار داده.

با اینکار شاید بتواند عوام مردم را برای مدت های کوتاه فریب بدهد وبه سکولاریسم ودموکراسی قناعت بدهد و زمینه های فساد عقیدتی و اخلاقی و رفتاری در میان بلوچها را فراهم سازد ولی بهیچ وجه متفکرین را بازی داده نمی تواند، آخر الأمر نه غرب سکولار و دموکراتهای سکولار محلی ونه مسلمانان راضی خواهند بود. لهذا از تمام دلسوزان و برادران حنفی مذهب بلوچستان خواهش میکنم که  مواظب این توطئه ی عبدالحمید باشند که به کرات در میان قومیتهای مختلف جهان توسط دشمنان دین و ملت تکرار شده است .

جامعۀ اسلامی: جامعه ایست که در آن حاکمیت از آن اسلام است. چه در محاکم چه در رسانه ها چه در صحنۀ سیاسی واجتماعی واقتصادی و…. و سکولاریسم و نظام دموکراسی نه تنها باعث ترقی جوامع اسلامی شده نمیتواند بلکه چون اساساً با اساس اسلام درگیر است باعث بروز کشمشکها و زدوبندهای داخلی شده منجر به تقهقر و ویرانی جوامع اسلامی میگردد.

این درصورتیکه نظام دموکراسی واقعاً زمام امور را در دست بگیرد و واقعاً تطبیق شود. ولی عموماً به آسانی به این هدف رسیده نمیتواند. زیرا شیفتگان راه الله با آن مبارزه میکنند واین مبارزه تا زمانی ادامه پیدا میکند تا یکطرف طرف دیگر را مقهور سازد. البته این نوع مبارزات ممکن قرنها طول کشد، وهست وبود جامعه را بسوزاند و از لحاظ اقتصادی واجتماعی وسیاسی کشور را به تباهی سوق دهد.

لهذا مشورۀ ما به شیفتگان ترقی بلوچستان که به اشتباه راه عبدالحمید را پیش گرفته اند، اینست که از این هوس دوری جویند زیرا این راه راه ترقی نه، بلکه راه بربادی بلوچستان و راه بر بادی دین و آبرو و حیاء و ناموس و غیرت بلوچها و دامن زدن به انواع فسادهاست.

قومگرائی شیطان را از ملائکه ای مقرب تبدیل کرد به ….

قومگرائی شیطان را از ملائکه ای مقرب تبدیل کرد به ….

کاتب: بالاچ عُمَرزهی

شیطان با عبادتهای خود به چنان جایگاهی رسیده بود که مستقیماً با الله صحبت می کرد اما زمانی که به او گفته شد که به آدم سجده کن، سرپیچی کرد و تنها با سرپیچی آگاهانه و عمدی و اختیاری  از یک حکم الله، تبدیل شد به یک کافر رانده شده از رحمت الله.

الله می فرماید:  وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ فَسَجَدُواْ إِلاَّ إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ  ‏(بقره/34)  ‏و هنگامی (را یادآوری کن) که به فرشتگان گفتیم : برای آدم سجده  ببرید . همگی سجده بردند جز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید، و ( به خاطر نافرمانی و تکبّر ) از زمره کافران شد .‏

دلیل سرپیچی شیطان از این حکم الله چه بود؟ قویمت گرائی و نژادگرائی. الله فرمود: قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ (اعراف:12) خدا فرمود: چه چیز تو را مانع از سجده (آدم) شد که چون تو را امر کردم نافرمانی کردی؟ پاسخ داد که من از او بهترم، که مرا از آتش و او را از خاک آفریده‌ای.

بله، نژادگرائی و برتر دانستن خود از دیگران شیطان را دچار تکبر و غرور بی جا کرد و این غرور بیجا باعث شد از این حکم الله سرپیچی کند و با سرپیچی آگاهانه و عمد یو اختیاری از این حکم الله به همین سادگی جزو کفار شود.

به نظر شما یک سکولارلگور سرمچار از چند حکم شریعت الله آگاهانه و عمدی و اختیاری سرپیچی می کند و تابع قوانین کفری سکولاریستی می شود؟

پس هر ملی گرای قوم گرای سکولاری که برای نژاد دعوت می کند و آگاهانه و عمدی و اختیاری قوانین شریعت الله را کنار می زند یک شیطان و بسیار بدتر از شیطان است.

یک بلوچ لگور سرمچار که نزدش یک بلوچ ذگری از یک مومن فارس و پنجابی و افغان بهتر است دقیقاً بسیار بدتر از شیطان است چون شیطان یک کافر را بهتر از یک مومن نداست بلکه خودش را به عنوان یک مومن مقرب بهتر از یک مومن دیگر می دانست.

به مناسبت کشته شدن نیروهای BLA بلوچ توسط ایران و پاکستان: چرا باید از مرگ انسان فاجر اظهار خوشحالی کرد؟

به مناسبت کشته شدن نیروهای BLA بلوچ توسط ایران و پاکستان: چرا باید از مرگ انسان فاجر اظهار خوشحالی کرد؟

به قلم: مولوی نذیر احمد بلوچ

دیروز که خبرهایی مبنی بر جنگ ایران و پاکستان با مرتدین سکولار بلوچ BLA نشر شد دسته ای از برادران در جمعی در سراوان، از کشته شدن این سکولاریستهای جنایتکار بلوچ اظهار خوشحالی کردند، چند نفر با تعجب به این واکنش آنها نگاه می کردند.

البته بسیار دیده شده که مومنی به خاطر هلاکت یک کافر سکولار یا یکی از مرتدین محلی اظهار خوشحالی می کند و جاهلین به او ایراد می گیرند؛ اما لازم است بدانیم سنت است که انسان مسلمان به خاطر به هلاکت رسیدن شخص فاجر ابراز خوشحالی و خرسندی کند حالا چه رسد به مرگ یک سکولار چنایتکار کافر اصلی یا مرتد محلی.

عَنْ أَبِي قَتَادَةَ بْنِ رِبْعِيٍّ ، أَنَّهُ كَانَ يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مُرَّ عَلَيْهِ بِجِنَازَةٍ ، فَقَالَ : ” مُسْتَرِيحٌ أَوْ مُسْتَرَاحٌ مِنْهُ ” ، فَقَالُوا : يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا الْمُسْتَرِيحُ ، وَمَا الْمُسْتَرَاحُ مِنْهُ ؟ فَقَالَ : ” الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ يَسْتَرِيحُ مِنْ نَصَبِ الدُّنْيَا وَأَذَاهَا إِلَى رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَى ، وَالْمُسْتَرَاحُ مِنْهُ : الْعَبْدُ الْفَاجِرُ يَسْتَرِيحُ مِنْهُ الْعِبَادُ ، وَالْبِلادُ ، وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ .[1]

جنازه ای را به سمت قبرستان می بردند؛ پیامبر ﷺ فرمودند : آسوده شد یا آسوده رساند؟!

مردم پرسیدند : مقصودتان چیست ای پیامبر خدا؟!

فرمود : شخص مؤمن از رنج و آزار دنیا نجات می یابد ؛ اما شخص گناهکار ، مردم و مناطق و درختان و جانداران از مرگش  آسوده می شوند!

پس مرگ ، آغاز آسودگی و شادمانی ابدی است و خطرناک نیست؛ آن چه مرگ را تلخ می کند نافرمانی آفریدگار و آلوده کردن خود به گناهان است؛ پس از گناه ، بترسیم نه از مرگ!

مومنین هم باید از مرگ مجرمین خوشحال شوند، خلیفه المؤمنین ابوبكر صديق رضي الله عنه رحمت الله متعال بر او باد  وقتی خبر کشته شدن مسیلمه کذاب به او رسید، از خوشحالی به سجده رفت…!

آیا شایسته نیست ما هم به خاطر هلاکت مرتدین سکولار منطقه ی خود سجده ی شکر ادا کنیم؟ حتی اگر این مرتد سکولار را یک گاو کشته باشد یا توسط سایر مرتدین به هلاکت رسیده باشد و یا با بیماری ایدز و طاعون و… مرده باشد و یا مسلمانی او را کشته باشد؟!

ما بدون شک به کشته شدن این جنایتکارانی که تا کنون صدها بلوچ مسلمان خود را ترور کرده اند و یا پنجابی ها و پشتوهای مسلمان را صرفا به خاطر نژادشان می کشند خوشحالیم.  


[1]  بخاری 6512/ مسلم 950

ای اهل جماعت بلوچ با تجاربی که داریم با تکیه بر الله تو هم حرکت کن

ای اهل جماعت بلوچ با تجاربی که داریم با تکیه بر الله تو هم حرکت کن

به قلم: نذیر احمد بارکزایى

کمتر جامعه ای در ایران هست که به اندازه قوم حنفی مذهب بلوچ تجربه جماعت تبلیغ و فعالیتهای داوطلبانه ی عمومی تبلیغی را داشته باشد. پس ای بلوچ اهل سنتی که اهل جماعت هم شده ای و از فرقه بازی و تفرق گروههای مسلح و غیر مسلح خودت را نجادت داده ای، با وجود مشکلات حتی جانی که وجود دارد باز به اندازه توانت به پا خیز و منهج اهل سنت و جماعت را زنده کن حتی اگر در فضای مجازی و جنگ روانی بر علیه احزاب سکولار و مرتد و فرقه های مسلح و غیر مسلح اهل بدعت بوده باشد .

ای بلوچ اهل سنتی که اهل جماعت هم شده ای فریب زندگی دنیا را نخور و برای سرافرازی اسلام تلاش کن و به فاسقانی که هرگز برای رضای الله هزینه نداده اند و تنها در فکر شکم پروری و گنده گوئی رسانه ای و بدعی هستند اهمیت نده، و آن عهدها و پیمانها را به خاطر بسپار و آن راهی را که همیشه آرزوی آن را داشتی دنبال کن و خودت را از این دنیا نجات ده، ما برای همیشه در این دنیا  نخواهیم بود که این دنیا زودگذر است و به الله سوگند که زودتر از آنچه که فکر کنی میگذرد

نگاه کن و ببین که صادقین در راه الله سبحانه و تعالی به دیدار الله شتافتند، چیزی برای یادآوری آنها باقی نمانده مگر آثاری که گواه اعتقاد عمیق آنها به اهل سنت و سپس اهل جماعت شدن آنهاست و سخنان صادقانه ای که از دهانشان بیرون می آید آن چیزی را که گرانبها  بود رها کرده و با عزم راسخ و شوق به شریعت الله سبحانه و تعالی  به سوی الله شتافتند .

دل از درد فراق به یاد آنها می شکند ولی چشمها از وعده ای که الله سبحانه و تعالی به آنها داده سرشار از اشک و شوق میشود:إِنَّ اللّٰه اشترىٰ من المؤمنين أنفُسهم وأموالهم بأنَّ لهمُ الجنَّة يُقاتلون في سبيل اللّٰه فيَقتلُون ويُقتلُونَ وعدًا عليه حقًّا في التَّوراة والإنجيل والقُرآن ومن أوفىٰ بعهدهِ من اللّٰه فاستبشِروا ببيعِكمُ الَّذي بايَعتُم به وذلك هو الفَوزُ العظيم.(توبه/111)

پس در ضمن اهل جماعت شدن به حرکت و جهاد برای تعالی کلمه طیبه با جان و مالت ادامه بده برای رضایت الله سبحانه تعالی حتی اگر خودت بودی تنها مثل ابراهیم و به الله پناه ببر ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴾  و هــرگز پناهـگاهی جـز او نمی‌یابی.( الكهف | ٢٧)

پس ای برادر مسلمان بلوچم با توکل بر الله و  امید به اینکه حمایت و پشتیبانی الله را با اهل جماعت شدن به دست آورده ای که:إنَّ اللَّهَ لا يَجْمَعُ أمَّتي عَلَى الضَّلَالةٍ ويدُ اللَّهِ على الجماعةِ.[1] «يَدُ اللهِ مَعَ الجَمَاعة.[2] بدون شک الله امت مرا بر سرگردانی و گمراهی جمع نمی‌کند و دست الله با (بر) جماعت است، با دو جبهه ی مخرب احزاب سکولار و مرتد و همچنین با فرقه های مختلف اهل بغی و متفرقی چون جیش العدل و الفرقان و… وارد مبارزه ای دامنه دار شو و اجاره نده بیشتر از این مردم مسلمان و ستمدیده ما را قربانی تفکرات و برنامه های توهمی خود کنند و به سوی هلاکت ببرند چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: إِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمُ الْفُرْقَةُ.[3] در حقیقت آنچه که امت‌های پیش از شما را هلاک ونابود گردانید جدائی و تفرق (از جماعت مومنین) بود.

نگاه کن این احزاب سکولار و این گروهها و احزاب و دسته ها و فرقه های مسلح به ظاهر اسلامگرا با پشتوانه آمریکا و حکومت سکولار چرکستان چگونه ملت ما را متفرق و چند دسته کرده و به جان هم انداخته اند؟


[1] الألباني، الذب الأحمد 11- صحيح الجامع 1848- صحيح الترمذي 2167 / ابن ابی عاصم (80)، طبرانی و لالکائی.

[2]– ترمذی (2166)، طبرانی و ابن ابی عاصم.

[3] مسند أحمد 1539

اگر تنها هم بودی و گمنام باز مومنین را بر علیه دشمنان سکولار و اهل تفرق تحریک کن

اگر تنها هم بودی و گمنام باز مومنین را بر علیه دشمنان سکولار و اهل تفرق تحریک کن

به قلم: محمد اسامه

الله جل جلاله می فرماید: وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ ۚ (نساء:164) ہم نے اُن رسولوں پر بھی وحی نازل کی جن کا ذکر ہم اِس سے پہلے تم سے کر چکے ہیں اور اُن رسولوں پر بھی جن کا ذکر تم سے نہیں کیا ہم نے.

خداوند در قرآن شرح حال تعداد کمی از پیامبران را آورده است و شرح حال بسیاری از پیامبران را ذکر نکرده است در حالی که در امتی پیامبری وجود داشته است و به تعداد تمام امتی های تاریح بشریت پیامبر وجود داشته است چنانچه الله جل جلاله می فرماید: وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ (نحل:36) اور بیشک ہر امت میں ہم نے ایک رسول بھیجا کہ (اے لوگو!) اللہ کی عبادت کرو اور طاغوت سے بچو تو ان میں.

پس برای دعوت دین باید به ایمان و قیامت و مسئولت و وظیفه ی خود اهمیت بدهیم و جهت خدمت به دین الله و بندگان الله که دو امانت در دستان ما هستند لازم نیست که معروف و شناخته شده باشیم، همینکه کارمان درست و صحیح باشد و الله سبحانه و تعالی از آن آگاه، کافیست!

کسانی که سعی می کنند جهت مقبولیت نزد مردم سخنانی بگویند یا کارهایی انجام دهند که عوام پسند باشد و در عوض الله را زا خود ناراضی می کنند مسیر را اشتباهی می روند، راضی کردن مردم با سخنانی هیجانی مخالف منهج صحیح اسلامی به قیمت ناراضی کردن الله واقعاً خطرناک و تاسف بار است .

ما نمی توانیم جلو مولوی های رسانه ای را بگیریم که از انواع قدرتها در جامعه برخوردارند و با سخناین جاهلانه و احساسی و بر خلاف منهج صحیح اسلامی در حال نگه داری عده ای برای خود هستند و سعی دارند از شهرت بیشتری برخوردار شوند تا هم نامی داشته باشند و هم نانی، بلکه می توانیم همچون پیامبرانی که اسمی از آنها در قرآن نیامده تنها به وظایف شرعی خود فکر و عمل کنیم و برای الله اخلاص داشته باشیم .

امروزه سکولاریستها و فرهنگ سکولاریستی تا سر سفره های بسیاری از خانواده های ما نفوذ کرده است و این وظیفه ای اصلی و اولویت اولی ماست که با منهج صحیح اسلامی مسلمین را در برابر این خطر بزرگ مسلح و تحریک کنیم هر چند مولوی ها و مُلاهای دیگر خودشان را به مسائل دیگری سرگرم کرده باشند و از این وظیفه ی مهم سکوت کرده باشند.

اهل تفری هم که اهل جماعت برایشان نوعی تهمت و عیب شده است نیز آفتی متعلق به این قرن هستند که باید به شیوه ی صحیح آن درمان شوند و مردم را از پیوستن به آنها پرهیز داد چون رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز می فرماید: إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِالْجَمَاعَةِ. و در جای دیگری می فرماید: وَأَنَا آمُرُكُمْ بِخَمْسٍ اللَّهُ أَمَرَنِي بِهِنَّ: (و من شما را به ۵ چیز که  الله من راه به آنها امر کرده، امر می کنم:) السَّمْعُ وَالطَّاعَةُ وَالْجِهَادُ وَالْهِجْرَةُ وَالْجَمَاعَةُ (شنیدن، اطاعت کردن، جهاد، هجرت، و جماعت) فَإِنَّهُ مَنْ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ قِيدَ شِبْرٍ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الْإِسْلَامِ مِنْ عُنُقِهِ (هرکس به اندازه  یک وجب از جماعت دور شود، یقینا طناب اسلام را از گردنش باز کرده است) إِلَّا أَنْ يَرْجِعَ،(مگر اینکه (به جماعت) برگردد) وَمَنْ ادَّعَى دَعْوَى الْجَاهِلِيَّةِ فَإِنَّهُ مِنْ جُثَا جَهَنَّمَ، (و کسی که [در زمان اسلام] به جاهلیت دعوت کند، توده خاکی از جهنم می شود.) فَقَالَ رَجُلٌ: يَا رَسُولَ اللَّهِ وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ؟ (مردی پرسید: یارسول الله، واگر نماز بخواند و روزه بگیرد؟) قَالَ: وَإِنْ صَلَّى وَصَامَ، فَادْعُوا بِدَعْوَى اللَّهِ الَّذِي سَمَّاكُمْ الْمُسْلِمِينَ الْمُؤْمِنِينَ عِبَادَ اللَّهِ.[1] رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: حتی اگر نماز بخواند و روزه بگیرد، پس ای بندگان الله به سوی خداوند دعوت کنید، خدایی که شما را مسلمانان مؤمن نامیده است.

پس در دارالاسلام ایران و امارت اسلامی افغانستان اهل جماعت باش و مردم را از اهل تفرق پرهیز بده هر چند گمنام بودی و تنها.


[1]   صحيح الترمذي2863

احیاء فقه الدعوه» میان حجت‌الاسلام امام محمد غزالی رحمه‌الله و داعی و نظریه‌پرداز معاصر: استاد محمد احمد الراشد رحمه‌الله (نقطه مشترک میان این دو)

بسم‌الله الرحمن الرحیم
«احیاء فقه الدعوه» میان حجت‌الاسلام امام محمد غزالی رحمه‌الله و داعی و نظریه‌پرداز معاصر: استاد محمد احمد الراشد رحمه‌الله (نقطه مشترک میان این دو)

کاتب: محمد خیر رمضان یوسف

مترجم: محمد صدیق دهواری


امام محمد غزالی رحمه‌الله در دوره سلجوقیان، هم‌زمان با جنگ‌های صلیبی علیه حکومت اسلامی زیست.
امام متوجه پراکندگی فکری و اختلاف نظر در میان طبقه تحصیل‌کرده روشنفکر جامعه اسلامی شد و از سوی دیگر هم‌زمان گروه‌های باطنی تقویت‌شده بودند و نیرنگ‌های خود را آشکارا بیان می‌داشتند تا اینکه نظام الملک وزیر سلجوقی را کشتند
علوم فلسفی و زیرشاخه‌های آن در جامعه اسلامی گسترش‌یافته بود و فرهنگ بیگانه و ناآشنایی برای جامعه اسلامی به ارمغان آورده بودند.
مروجان اندیشه فلسفی، شبهات و تردیدهایی را ضد فرهنگ و تمدن اسلامی و مبانی آن بیان می‌داشتند.
این‌چنین امام غزالی رحمه‌الله تصمیم گرفت علوم اسلامی راستین را با روش تربیتی درست که متناسب با زمان و بافرهنگ هر مسلمانی همخوانی داشته باشد، زنده نموده تا زندگی و آگاهی اسلامی را در میان مسلمانان تجدید نماید
و این‌چنین توانست بسیاری از اهداف خود را با نوشتن کتاب احیاء علوم الدین تحقق بخشد کتابی که
در طول سده‌ها یکی از تأثیرگذارترین کتاب‌ها در میان مردم تبدیل شد.
در این روزگار نیز متوجه شدم، یکی از شخصیت‌های دعوت اسلامی با گام‌های گسترده و والا، پس از امام محمد غزالی رحمه‌الله از ایشان دنباله‌رویی می‌کند و این شخصیت استاد علامه «محمد احمد الراشد» رحمه‌الله است که به نظریه‌پردازی و پایه‌گذاری اصول دعوت و حرکت معروف و شناخته‌شده است.
به‌ویژه در کتاب‌های المنطلق(سرآغاز دعوت) و العوائق(بازدارندگان دعوت) هم‌چنین با ردیابی و جستجوی الرقائق(ره‌توشه زاهدانه) در میراث اسلامی برتری و ویژگی خاصی دارد.
بسیاری از الرقائق را جمع‌آوری کرد و آن‌ها را دسته‌بندی فرمود و در کتاب‌ها و آثار خود گنجاند تا جائیکه کتاب جداگانه‌ای با نام الرقائق تدوین کرد که هدف از آن تربیت و پرورش و پیوند (داعیان و اعضای جنبش اسلامی) با دینشان و میراث معنوی بود.
به این جهت آن را به این امر اختصاص داد تا از فرهنگ گمراه‌ و کمین کننده و کشنده غرب دوری گزینند و آنچه تقدیم می‌گردد، جایگزین قوی و نیرومند و پذیرفته‌شده و مناسبی برای جوانان باشد.
روش استاد محمد احمد الراشد ‌یک اسلوب و روش تربیتی محکمی است برای تربیت و پرورش اذهان و تزکیه نفوس، چراکه جوانان به گونه ویژه از راه رسانه‌های(غربی) در معرض حملات شدید و خشن به دین و فرهنگ و تاریخشان قرارگرفته‌اند تا در شک و تردید و شبهه بیفتند و جوانان را از فرهنگ اصلی‌شان دور سازند.
بنابراین جوانان نیازمند استحکام فکری و خردمندانه سازی فرهنگی هستند و این امر با برنامه‌ریزی دقیق و ریشه‌یابی با تقدیم علوم اسلامی به روشی آسان و سبکی والا و متمایز تحقق می‌یابد
از آخرین کارهایی که استاد محمد احمد الراشد رحمه‌الله انجام دادند و در زمان زندگی ایشان چاپ و منتشر نشد مختصر نمودن کتاب احیاء علوم الدین امام غزالی رحمه‌الله بود تا مناسب با زمان حاضر باشد و چکیده مواد قابل فهم و تأثیرگذار را در برگیرد و آن را (نقی الاحیا) نام‌گذاری فرمود و در سر تییتر نوشت: «احیا فقه الدعوه» و در پایین آن نوشتند:( الاحیاء بهترین سند در تربیت ایمانی و میراث اسلامی ما هست»
آنچه رحمه‌الله در پیشگفتار نوشته بودند، آمده است:
«آنچه من می‌بینم، این است (نقی الاحیاء) اکنون‌که متن شده است، مناسب و شایسته است که خطبه سخنرانان و داعیان در پیرامون این محور قرار گیرد و ابزاری برای اندرز و تشویق و ترساندن باشد
فرایند فعال‌سازی آموزشی و تربیت مستلزم آن است که داعی از اهل فقه در هر شهر و منطقه‌ای اقدام به مطالعه آن، حتی چندین بار نماید و وقت بگذارد تا به حفظ ایات و احادیث و روایات و سخنان پارسایان و نیکوکاران امت نزدیک شود تا مجموعه‌ای از داعیان با مواعظ و خطبه‌های قوی تربیت و پرورش یابند و معانی و مفاهیم ذکر و انابت و بازگشت زنده گردیده و در زندگی فردی و اجتماعی برای داعیان و همه مردم نمود یابد و نفس‌ها تزکیه و پاک‌شده و از فراموش‌کاری دور شوند و بر پایه الگوی میانه‌روی حرکت نمایند، بدون خستگی و زیاده‌روی و کوتاهی و فرسایش، چراکه داعیان و همه مؤمنین هیچ‌کدام از مسئولیت‌های زندگی و شغلی جدا نیستند و با وظایف کارشناسی در اصلاح خانواده خود کوشا هستند و از این وظیفه خود دست برنمی‌دارند و ازاین‌رو آن را تمرین می‌کنند تا پند یا اندرزها برای دیگران به بهترین وجه باشد که در آن نه زیاده‌روی باشد و نه کاستی و خطبه‌ها را برای دیگران با اسلوب نیکو بیان ‌داریم»
استاد راشد رحمه‌الله زندگی عملی طولانی داشت و رهبری بارز بود ازاین‌رو بیشترین تألیفاتش در دعوت بر پایه نظریه‌پردازی و تطبیق عملی و بیان حل مشکلات بود
این حق او بود که بر آنچه سبب تقویت عقل، باایمان راسخ ونفس پاک و طیب و قلب نرم‌خو باشد، تمرکز کند
چراکه بسیاری از اختلافات و بیماری‌های اجتماعی را ناشی از حاکمیت بی‌دینی سکولار نفرت برانگیز منحرف می‌دانست.
آنچه استاد راشد نوشته است و برای آن برنامه‌ریزی کرد، پس از تجربه و تمرین بود تا بازخوانی تدبیر امام محمد غزالی رحمه‌الله متناسب با روزگار و زمان ما باشد و آن احیاء علوم دین در قلوب برای برپایی و تثبیت ایمان و بالندگی فرهنگ اسلامی و تربیت و تهذیب نفس و بازنگری آگاهی و هم‌اندیشی در میان مسلمانان باشد.
و اگر این تربیت سخت‌گیرانه در نفوس و جان‌ها استقرار یابد و پایدار شود، اختلافات گسترده میان روشنفکران کاهش می‌یابد و آن چیزی است که جامعه از آن گلایه فراوان دارد و این آموزش و تربیت بهترین دارو برای حل اختلافات است