یك واقعیت از اردوگاهِ آوارگانِ غزه

یك واقعیت از اردوگاهِ آوارگانِ غزه

دکتر ثائر الحلاق
مترجم: فریبا کریم‌نژاد
از دو برادرِ کم‌سن‌وسال درباره‌ی اهداف و برنامه‌های زندگی و نیز کارهایی که هر روز انجام می‌دهند پرسیدم.

یکی از آن‌ها گفت؛ یک ساعت قبل از نماز صبح از خواب بیدار می‌شویم، نماز تهجد می‌خوانیم، یک جزء از تلاوت روزانه‌ی قرآن و سپس اذکار خود را می‌خوانیم، سپس برخی از درس‌هایمان را مرور می‌کنیم، نماز چاشت خود را می‌خوانیم و به مدرسه می‌رویم.

گفتم: چه کسی شما را به انجام این‌ کارها راهنمایی می‌کند؟

گفت: مادرم ما را مجبور به انجام این کارها می‌کند و هرگاه از انجام آن‌ها غفلت کنیم، ما را از هدایا و پاداش محروم می‌کند. سپس مادرم به ما آموزش داد که به این شکل آن‌ها را انجام دهیم، بدین‌سان به بخش مهمی از زندگی‌مان تبدیل شده‌اند.

درحالی‌که داشتیم صحبت می‌کردیم یکی از آن‌ها گفت: «اما مادرم سواد ندارد، نه می‌تواند بنویسد و نه بخواند!

گفتم: مادرتان واقعاً خواننده و نویسنده‌ای آگاه و فرهیخته است و أمت با امثال مادرانی همچون مادر شما قیام می‌كند و رشد می‌یابد.

او یکی از بزرگ‌ترین پیام‌آورانی است که صادقانه و با آنچه در توان دارد برای هدف بزرگ خود تلاش می‌کند و کاری که او انجام می‌دهد، زنان با تحصیلات عالی و روشنفکر نتوانسته‌اند و نمی‌توانند انجام دهند!

چقدر جامعه و أمت اسلامی به این‌چنین مادران پرورش‌دهنده‌ای نیاز دارد، مادر شما خودش به‌تنهایی یک أمت است حتی اگر تنها باشد!

بنابراین، ما باید دیدگاه خود را نسبت به واژه‌ی «بی‌سواد» بازتعریف کنیم. پس انسان بی‌سواد به کسی که خواندن و نوشتن بلد نیست گفته نمی‌شود، بلکه کسی‌ است که دست روی دست گذاشته و خود را صاحب پیام نمی‌داند و نیز احساس مسئولیت نمی‌کند و از انجام وظایف و اولویت‌های اولیه‌ی خود سرباز زده است.

دستانِ خسته و زحماتِ هر مادر صاحب پروژه و پیامی را می‌بوسیم، هرچند پروژه‌‌اش بسیار کوچک هم باشد زیرا بزرگ‌ترین پروژه‌ی تولید؛ پروژه‌ی پرورش فرزندان‌مان است.

کشورهای اروپایی که زمانی دارالاسلام و مطیع و تحت سلطه‌ی حاکمیت عثمانی بودند

کشورهای اروپایی که مطیع و تحت سلطه‌ی دارالاسلام و حاکمیت عثمانی بودند:

۱- بلغارستان، ۵۴۵ سال
۲- صربستان، ۴۰۰ سال
۳- یونان، ۴۰۰ سال
۴- مونته‌نگرو، ۵۳۹ سال
۵- بوسنی و هرزگوین، ۵۳۹ سال
۶- کرواسی، ۵۳۹ سال
۷- مقدونیه، ۴۹۰ سال
۸- اسلوونی، ۲۵۰ سال
۹- رومانی ۴۹۰ سال
۱۰- اسلواکی، ۲۰ سال
۱۱- مجارستان، ۱۶۰ سال
۱۲- مولداوی، ۴۹۰ سال
۱۳- اوکراین، ۳۰۸ سال
۱۴- آذربایجان، ۲۵ سال
۱۵- گرجستان، ۴۰۰ سال
۱۶- ارمنستان، ۲۰ سال
۱۷- قبرس جنوبی، ۲۹۳ سال
۱۸- قبرس شمالی، ۲۹۳ سال
۱۹- سرزمین‌های جنوبی روسیه، ۲۹۱ سال
۲۰- کوزوو، ۵۳۹ سال

‍ زندگانی امام احمد بن حنبل شیبانی رحمه الله

زندگانی امام احمد بن حنبل شیبانی رحمه الله

ارائه: مولوی سید محمد رخشانی بادینی

—تاریخ ولادت: ۲۰/ ۳ / ۱۶۴ هجری در بغداد
—تاریخ وفات: ۱۲ /۳/ ۲۴۱ هجری در بغداد
—جعزافیای انتشار مذهب حنبلی: عراق، شام و نجد حجاز

مادر گرامیشان هر شب برای نماز شب بیدار میشدند و وی را نیز بیدار کرده و با خود به مسجد میبردند و بعد از نماز صبح در کنار درب مسجد می نشستند تا فرزندش از درس و یادگیری و حفظ قرآن تمام شود سپس به خانه باز میگشتند.

امام احمد با توفیق الهی در کودکی حافظ قرآن شد و بعد از آن به حفظ حدیث نبوی روی آورد. تا جایی که در حفظ  سنت پیامبر ﷺ و دفاع از آن سرآمد و مشهور شد و به امام المحَدِّثين و پیشوای فقهای قرن سوم هجری ملقب گشت و به شهادت بسیاری از هم عصرانش حافظ یک ملیون روایت نبوی بوده است و  تا امروز به عنوان یکی از سر مذهبان فقهی اهل سنت شناخته میشود کما اینکه او از افتخارات خود را شاگردی در نزد امام شافعی میدانست و مشهور است که همیشه در هنگام سحر برای این عالم بزرگ و استاد خویش دعا میکردند.

امام ابن الجوزی در کتاب زندگی نامه امام احمد میگوید که: ابن حنبل تا سن چهل سالگی به خود جرأت نداد كه در علم حديث و فقه فتوى بدهد. مشهورترین تأليف ايشان كتاب ((المُسند)) در علم روایت حدیث میباشد .

—مصيبت و ابتلاى امام احمد در مسئله ی دفاع از مقام قرآن و ذات الله متعال:
در زمان مأمون حاکم عباسی فتنه ی خلق قرآن برپا شد و چون حاکم عباسی خود این عقیده ی باطل را قبول کرده بود هرکس را که مخالف این نظر بود به زندان میافکند و شکنجه میداد، امام احمد به تنهایی در برابر این فتنه ایستادگی کرده و زندان و تازیانه را به جان خریدند ولی حاضر نشدند از عقیده اهل سنت در این مورد که  قرآن( کلام الله) می باشد دست بردارند و تا آخرین نفس ثبات و پایداری را از خود نشان دادند و به امام و اسوه ی اهل سنت در دفاع از مقام قرآن تبدیل شدند، پس رحمت بی انتهای پروردگار بر او باد.

برگرفتە از دو کتاب:
“مناقب الإمام أحمد بن حنبل |  تاريخ فقه الحنبلى”

غزه به تنهایی با رژیم سکولاریستی صهیونیستها نمی جنگد

غزه به تنهایی با رژیم سکولاریستی صهیونیستها نمی جنگد

نتانیاهو صدایش را بلند کرد و خطاب به بایدن گفت:
اگر از همه ما حمایت نکنید، ما به تنهایی می جنگیم!
برای تایید اینکه:
آمریکا با او می جنگد،
ناتو با او می جنگد،
و مزدوران از سراسر کره زمین با او هستند،
و اعراب مرتد، مستضعفین و عادی با او،

در حالی که مقاومت فلسطین به تنهایی در میدان مبارزه نمی کند.
بلکه از همسایگان و بستگان خود خنجرهای خیانت دریافت می کنید.
جز گروهی از بزرگان یمن بزرگ
مجاهدین در ایران و عراق و لبنان در حال انجام کاری هستند که می توانند انجام دهند

اندک مؤمنان بر بسیاری از کافران متکبر پیروز خواهند شد.
(چه بسیار گروه های کوچکی که ان شاء الله بر گروه کثیری پیروز شدند و خدا با صابران است).
(وعده خدا. خداوند هرگز از وعده خود تخلف نمی کند، ولی بیشتر مردم نمی دانند).

ثبات و پایداری عمر مختار شیر صحرا

ثبات و پایداری عمر مختار شیر صحرا

او در سن ۷۳ سالگی جهاد می‌کرد و
عمرش در راه شناخت حق و پایداری بر آن صرف کرد.

هنگام دستگیری از طرف دولت ایتالیا جهت محاکمه، افسر ایتالیایی از وی می پرسد:
آیا با دولت ایتالیا جنگیده ای؟
بله.
آیا مردم را بر این جنگ ترغیب میکردی؟
بله.
آیا به مجازات این کارت اندیشیده ای؟
بله
آیا به آنچه می‌گویی اقرار می‌کنی؟
بله
چند سال است که با نیروهای ایتالیایی می‌جنگی؟
نزدیک ۱۰ سال.
آیا بر آنچه انجام داده ای پشیمان هستی؟
خیر
آیا می‌دانی که به زودی اعدام خواهی شد؟
بله
قاضی دادگاه می‌گوید من خیلی ناراحتم که سرانجامت این چنین است.

عمر مختار با یقین و اطمینان و آرامش در جواب می‌گوید بلکه این بهترین راهی است که به زندگی‌ام خاتمه می‌دهم قاضی سعی می‌کند او را فریب دهد، به همین خاطر حکم عفو او را می نویسد به شرط این که مطلبی را بنویسد و برای مجاهدین لیبی بگوید که دست از جهاد با ایتالیا بکشند، او به قاضی نگاه می‌کند و این سخن مشهورش را می‌گوید:

آن انگشت سبابه ای که در هر نماز شهادت می‌دهد که خدایی نیست جز
خدای یگانه و محمد رسول اوست، امکان ندارد که جمله ی باطلی بنویسد.

محرم و بار دیگر حسین در زمان مادهم تنها ماند

محرم و بار دیگر حسین در زمان مادهم تنها ماند

نویسنده: ادهم شرقاوی
ترجمه: کریم تاران

عاشورا و دهم ماه محرم هر سال همراه با امید و اندوه در هم آمیخته و ممزوج می‌شود که در آن یاد کنیم که چگونه خداوند متعال فرعون و لشکریانش را هلاک کرد و موسی علیه‌السلام و همراهانش را نجات داد، می‌فهمیم که خداوند می‌تواند ظالمان و طاغوتیان را زمانی که در مغرورترین و قدرتمندترین لحظات خود هستند، نابود کند!
بیاد حسین می‌افتیـم، آن نوه‌ی شهید، آن پرهیزگار و پاکی که در یکی از فجیع‌ترین جنایات تاریخ این ملت فدا شد!

اما عاشورای امسال جوری دگر به سراغمان می‌آید، گویی اتفاقات آن دوباره در برابر چشمانمان تکرار می‌شود، من نه در صدد خراشیدن لخته‌ی روی زخم تاریخم، و نه به دلایل آن می‌پردازم، و نه ترجیحی بین روایات آن می‌دهم؛ نتیجه‌ای که همه‌ی ما بر آن اتفاق نظر داریم برای ما کافی است که، حسین رضی‌الله عنه مظلومانه کشته و شهید شد!

غزّه بسیار شبیه حسین رضی‌الله عنه است!
او نیز  شرورانه و ظالمانه بیرون نیامد، بلکه برای دفع ظلم و ستم بر خود و جبران و اصلاح هر چه بیشتر جامعە و امت رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلم بیرون آمد!

غزّه بسیار شبیه حسین است!
او نیز تنها ماند و جلوی چشم ما سلاخی شد و قاتلش از هر سو در محاصره سپاهیان ما قرار گرفت، اما دریغ حتی از تکان دادن انگشتی -بسوی دشمن -!

غزّه چە بسیار شبیه حسین است!
او نیز پاک و منزه است و هیچ کدام از ما او را در کم کاری برای دینش متهم نمی‌‌کند، اما این کافی نبود تا در کنارش- منفعلانە – بایستیم و شِم٘ر تلآویو را از زدن گردن و بریدن سرش باز نداریـم!

غزّه بسیار شبیه حسین است!
او نیز در حالی کشته می‌شود که گرسنه و تشنه است!
استخوان سینه‌ی کودکانش از گرسنگی بیرون زده، و گلوی پیرانش از تشنگی خشک شده است!
و شکم و روده‌ی زنانش خالی است!

غزّه بسیار شبیه حسین است!
امری استوار، هدفی عالی، تلاشی ستودنی و جهادی موجّه دارد!
اما درسش را از حسين رضي‌الله عنه فرا گرفت، پس او به تنها ماندن فكر نمي‌كرد چه برسد به كشته شدن!
غزه می‌دانست که برپایی امور خالی از شکست نیست و آنچه یک بار در تاریخ اتفاق افتاده، ممکن است دوباره تکرار شود!
برای همین با لباس – دست خالی – بیرون نرفت، بلکه با شمشیرش بیرون رفت!
هنگامی کە ظنّ و گمانش در عدم همکاریِ ما به او به یقین تبدیل شد، او ارتش  خاص خود گردانهای عزام را روانه‌ی میدان کرد!
وقتی او فکر می‌کرد، که اکنون مسلم شده است، ارتش ما از او حمایت نمی کند، او ارتش خودش و گردان های قدرت خودش را داشت!
وقتی فهمید که آزادی و آزادگی را دوباره هم می توان کشت، ترجیح داد که روی پاهایش ایستاده بمیرد، و بی همتا باشد، و بکُشد همانطور که و را می‌کُشند، برابر برابر و پا به پا پیش رود، پس درود بر قسّامِ دیروز و امروز و فردا؛ سلام بر قسّام تا قیام قیامت!

پس ای خدایی که فرعون را در صبح‌دم روز دهم ماه محرم هلاک کردی، ظالمان و طاغوتیانی که مردم غزه را می‌کشند و ظالمانی بر علیه آنها توطئه می‌کنند نابود کن!
ای خدایی که موسی علیه‌السلام را نجات دادی، مردم غزه را نیز از دست فرعون‌هایشان نجات و رستگار کن!
ای خدایی که حسین و برادرش را در زمره‌ی سرور و سالار شهیدان بهشت حساب کردی، مردم غزه را نیز با آنان قرار ده، که در هر نقطه از غزّه؛ کربلایی هست!

امت اسلام در موازین «دستیابی به آگاهی»، از مهمترین مراحل خود عبور کرده است

امت اسلام در موازین «دستیابی به آگاهی»، از مهمترین مراحل خود عبور کرده است.

به قلم: إیاد العطیة
برگردان: پارسا دارابی

این یکی از سنت‌ها و قوانین غیرقابل تغییر خداوند متعال در زمین است: هر تغییری در موازنه‌ی قدرت در زمین، باید پیش از آن با یک انقلاب فکری در اذهان مردمان همراه باشد.

این انقلاب فکری معمولا با نخبگان آغاز می‌شود و سپس به سطوح مختلف مردم می‌رسد. در حالی که در زمان ما دقیقا معکوس آن اتفاق افتاد؛ انقلاب فکری در مردم و بر اساس «مبادی» و «اصول» اسلام و تقابل با نخبگان و روشنفکران شکل گرفت؛

زیرا افکار بسیاری از نخبگان به منافع‌ آن‌ها و وفاداری‌‌شان نسبت به رژیم‌های مستبد و طاغوتی گره خورده بود. زمانی که مردم از نخبگان و روشنفکران خود ناامید شدند، بر آن‌ها شوریدند و آن‌ها را در کنار مستبدان قرار دادند.

این بینش و آگاهی عمیق در انقلاب‌های بهار عربی که مردم در آن خواستار آزادی خود (از بندگی طاغوت‌ها و غرب) بودند، تجسم یافت. از این رو با ارتش‌های رژیم‌ها از جمله نظامیان، نخبگان فکری و فرهنگی و عالمان شرور مواجه شدند.

و وقتی تمامی این نیروها نتوانستند در برابر این امواج خروشان و طاقت‌فرسا مقاومت کنند، این بار خود اربابان و ولی‌نعمتان غربی این رژیم‌ها برای متوقف ساختن فوران‌های این آتشفشان خروشان مداخله کردند.

نتیجه‌اش این بود که؛ طاغوت‌ها و نظامیان‌‌ آن‌ها و نخبگان فرهنگی آن‌ها و نیز علمایی که به آن‌ها مشروعیت می‌بخشیدند، در صف اول دشمنان امت، به دست سرور و ولی‌نعمت بزرگوارشان یعنی آمریکا افتادند.

آگاهی امت بیش از پیش افزایش یافت و پرده‌ی حقایق به دور از روتوش و به صورت آشکار کناره گرفت و تمامی نقاب‌های خیانت در مورد پروژه‌ها، سیستم‌ها و شخصیت‌ها در مقابل چشمانش فرو افتاد. بنابراین؛

  • قداست نظام‌هایی که پس از سقوط آخرین قلعه‌های مسلمانان بر دوش امت شکل گرفت و سنگینی می‌کرد، فرو ریخت! از این رو وارد مرحله‌ی حاکمیت قهری و اجباری تحت زمامت نظام غرب شدیم.
  • قداست نظام بین‌الملل و نظام‌های ملی و همراه با آن تمامی مراجع مرتبط با نظام بین‌الملل فروریخت، به طوری که صف‌آرایی سرنوشت سازی رقم خورد:

الله متعال و لشکریان وی از مخلوقات، ملائکه و مؤمنان در مقابل شیطان و لشکریانش از آمریکا، کافران، مرتدان و منافقان که گِرد وی جمع شده‌اند.

﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾‏ (المجادله/ ۲۱)

اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اما این‌گونه شد، پس باور کن!

به قلم: أدهم شرقاوي
برگردان: دکتر مهشید حسینی

اگر چهل سال پیش درحالی که تصویری از ارتش‌های عربی که بیش از شش ساعت در برابر ارتش اشغالگر دوام نیاودند در ذهنت بود و به تو می‌گفتند که این پیرمرد بر روی ویلچر نشسته، در آستانه‌ی تشکیل جنبشی برای ایستادن در برابر این ارتش اشغالگر است، این حرف را باور می‌کردی؟ اما چنین شد، پس باور کن.

اگر به تو می‌گفتند که این شیخ نشسته بر روی ویلچر، ستون‌های دولتی را که گویی دختر لوس این سیاره است، تکان می‌دهد و تنها به همین دلیل هلیکوپتر‌های آپاچی ارتش این دولت در مقابل مسجد منتظر او ماندند تا در حال بازگشت از نماز صبح (او را ترور کنند)! زیرا به این باور رسیده بودند که چرخ‌های ویلچر او از رد تانک‌های‌شان محکم‌تر است، باور می‌کردید؟ اما این اتفاق افتاد، پس باور کنید!

اگر به تو گفته‌ می‌شد که ماجرا با سنگ، چاقو، کوکتل مولوتف و یک تپانچه‌ی بسیار اولیه که گلوله‌اش را باید با کف دست در آن نگه داری، شروع می‌شود، باورت می‌شد؟! اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند کسانی وجود دارند که بر خلاف نظم جهان هستی و قوانین شناخته‌شده‌ی آن حرکت می‌کنند و همان‌قدر عجیبند که ببینید رودی به جای پایین آمدن از کوه، از آن بالا می‌رود؛ در حالیکه شما می‌دانید که رودها نمی‌توانند از کوه بالا بروند! و همین‌ها تصمیم گرفتند از سنگ، چاقو و کوکتل مولوتف به سمت ساخت اولین موشک بدوی خود حرکت کنند، آیا آن را باور می‌کردی؟ اما این اتفاق افتاد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند مردی در دانشگاه فناوری ویرجینیا تدریس می‌کرد، به هنگام روئیت آن موشک بدوی کشورش، گفت: وقتی آن‌ها به من نیاز دارند، من اینجا چه کار می‌کنم؟
و برگشت و مغزش را به‌کار گرفت و تمام وجودش را برای توسعه‌ی سامانه‌ی موشکی مقاومت گذاشت، تا اینکه موشک مورد علاقه‌ی خود یعنی عیاش ۲۵۰ را بسازد!
بله، شما عدد را اشتباهی نخوانده‌اید… این مرد فرودگاهی را در ۲۵۰ کیلومتری شهر محاصره شده‌ی خود موشکباران کرد، آیا اگر همه‌ی این‌ها را به تو می‌گفتند، باور می‌کردی؟ اما اینطور شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند آن چند نفری که کار را با سنگ و چاقو و کوکتل مولوتف شروع کردند، در عرض چند سال و فقط چند سال، در حالی که در محاصره بودند، تبدیل به یک ارتش عظیم دارای گروه‌ها و تیپ‌ها و لشکر‌های نخبه، صاحب واحد‌های زبده‌ی نظامی، واحد موشکی، سازمان اطلاعات، دسته‌های نینجا و سلاح‌های مهندسی، یک گردان از هواپیماهای بدون سرنشین و کنترل از راه دور شدند، آیا باور می‌کردی؟ اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند که روزی در حالی که همه‌ی دنیا بی‌خبر بود، همین افرادی که با سنگ و چاقو و کوکتل مولوتف کار را شروع کردند، لشکر غزه را تشکیل دادند که در عرض چهل دقیقه به طور کامل در سرزمین‌های اشغالی پیشروی کردند و چکمه‌هایشان را روی سر سربازان اشغالگر گذاشتند و برخی از آن‌ها را کشتند و اسیر کردند، باور می‌کردی؟

اگر یک سال پیش به شما می‌گفتند که چند انسان در محاصره، هواپیما می‌سازند و به قوی‌ترین ارتش منطقه حمله می‌کنند، باور می‌کردی؟

اگر یک سال پیش به تو گفته می‌شد که هواپیماهایی که آن‌ها در آهنگری ساخته‌اند، واقعاً پرواز می‌کنند و توسط ماهواره‌ها شناسایی نمی‌شوند و رادار گریز نیز هستند، آیا باور می‌کردی؟

اما اکنون می‌دانی که آن‌ها معجزه آفریدند!

اگر اکنون به شما بگویند که این لشکر هرگز شکست نمی‌خورد و زمان زیادی باقی نمانده که آن‌ها را در صحن مسجدالاقصی ببینی، ممکن است باز هم باور نکنی… اما به خدایی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، که این اتفاق خواهد افتاد، پس آن را باور کن!

به همین سادگی زمین مسلمین فلسطینی توسط اشغالگران سکولار صهیونیست مصادره می شود

به همین سادگی زمین مسلمین فلسطینی توسط اشغالگران سکولار صهیونیست مصادره می شود

به نظر عجیب می اید که شب بخوابی و صبح که بیدار میشی و می‌ری سر زمینت برای کار این تابلو مصادره زمینت برای یکسری غریبه رو ببینی؟

نه؛ برای فلسطینی‌ها عجیب نیست! تابلو مصادره که خوب است، دستور تخریب خانه با بولدوزر، آتش زدن شبانه خانه و زندگی‌ات وقتی خوابی و… را سالهاست مردم کرانه باختری تجربه می‌کنند!

این تابلو هم که امروز بر سر زمین‌های فلسطینیان جبل صبیح زده شده اعلام سلب مالکیت این زمین‌ها به نفع دولت اسرائیل است!…

اول محرم الحرام مصادف است با شهادت اولین شهید محراب خسر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم خلیفه دوم مسلمین عمر فاروق رضی الله عنه

اول محرم الحرام مصادف است با شهادت اولین شهید محراب خسر رسول اکرم صلی الله علیه وسلم خلیفه دوم مسلمین عمر فاروق رضی الله عنه

به قلم : مجاهده مهاجره

غم انگیزترین مطلب  ، شهادت امیرالمؤمنین  عمر بن خطاب خلیفه عادل مسلمین .

هنگامیکه عمر (رضی الله عنه) خنجر خورد برایش شیر آوردند شیر را نوشید از جایی زخمش شیر بیرون شد .

طبیب برایش گفت :ای امیر المؤمنین وصیت کن چون از دنیا می روی…!!

فرزندش عبدالله بن عمر را صدا زد و برایش گفت :برو حذیفه بن یمان را نزد من بیاور …

حذیفه آمد ، همان صحابی که رسول الله (صلی الله علیه و سلم ) لیست و جدول نامهایی منافقین را برایش داده بود ، غیر از الله ، و رسولش و حذیفه کسی آنها را نمی شناخت .

عمر رضی الله عنه در حالیکه خون از زخمهایش جاری بود گفت : ای حذیفه بن یمان ترا به خدا قسم می دهم آیا رسول خدا صلی‌ الله‌ علیه‌ و سلم نام مرا در میان منافقین ذکر نکرده ؟

حذیفه رضي الله عنه یک لحظه سکوت کرد و اشکهایش جاری شد و سپس گفت :مرا امین بدان بر سِرّی که نمیتوانم آن را بگویم .!

حضرت گفت : قسمت می دهم بگو که آیا اسم من هم میان نامهایی منافقین است .؟

حضرت حذیفه رضی الله عنه در گریه شد و فرمود :برای تو میگویم و برای کسی دیگری نمیگویم ، به خدا قسم نام تو میان نامهایی منافقین نیست ..

سپس حضرت عمر برای فرزندش عبدالله گفت:از کارهای دنیا یک چیز باقی مانده است
عبدالله گفت : آن چیست ای پدر ..؟
گفت : اینکه در پایان پای رسول الله (صلی الله علیه و سلم) دفن شوم …

ای فرزندم نزد عائشه ام المؤمنين برو نگو که امیر المومنین بلکه بگو عمر اجازه می خواهد تو صاحب خانه هستی اگر اجازه دهی که عمر در پایان پای دو رفیقش دفن شود ..

حضرت عائشه رضی الله عنها در جواب گفت : بلی من آنجا را برای خودم نگاه کرده بودم ، حالا برای عمر می دهم …!!

عبدالله خوشحال برگشت و گفت :
ای پدر اجازه داد ، بعد از آن دید که رخسار پدرش بر روی خاک است ، عبدالله نشست و سر پدرش را بر روی زانوی خود گذاشت ، عمر رضی الله بسوی فرزندش نگاه کرد و گفت: چرا رخسار مرا از روی خاک برداشتی ….؟
گفت: ای پدر جان !
عمر در جواب گفت : رخسار پدرت را بر روی خاک بگذار تا اینکه رویش خاک آلود شود ، هلاک می شود عمر اگر فردا پروردگارش اورا نیامرزد ….!!

و عمر بعد از وصیت کردن به فرزندش وفات نمود به فرزندش گفت :
تابوت مرا برداشتی و در مسجد رسول الله صلی الله علیه و سلم  بر بالای من نماز خواندید ، ببینید که حذیفه به من راست گفته است ، اگر بر بالای من حذیفه نماز جنازه خواند ، سپس مرا بسوی خانه رسول الله صلی الله علیه و سلم ببر ….

و نزدیک دروازه ایستاد شو صدا بزن بگو :

ای مادر ! فرزندت عمر ، امیر المومنین نگو میشود که از نام من حیا کند و اجازه دهد ، اگر اجازه نداد مرا در قبرستان مسلمانان دفن کن ….!!

عبدالله تابوت امیرالمؤمنین را بسوی مسجد حمل می کرد ، دید که حذیفه رضی الله و در جنازه شریک شد ، ابن عمر خوشحال شد ، و تابوت را بسوی خانه ام المؤمنين عائشه رضی الله عنها متوجه ساخت و صدا زد ای مادر !
فرزندت عمر در دروازه است برایش اجازه می دهی …؟؟
عائشه رضی الله عنها گفت : داخل بیاورید ..

سپس عمر (رضی الله عنه )در جوار دو رفیقش دفن گردید…

الله تعالی عمر ابن الخطاب را رحم کند
کسی بود که زمین را از عدالت پر نمود ، و از الله خوف شدید داشت ، با وجودیکه رسول الله صلی الله علیه و سلم او را به بهشت مژده داده بود.
               ( رضی‌الله‌عنه )
ما به حالت خود یکبار نگاه کنیم که آیا از ما پروردگارمان راضی است یا خیر؟

اللهم اهدنا الی صراط المستقیم  هداية لانشقى ولانضل بعدها ابداً …

هرگاه خواندی و تمام کردی یک درود به رسول الله صلی الله علیه و سلم بفرست .