قومیت گرایان نخودی مغز بلوچ و کُرد و… در پهنه ی ایران زمین
به قلم: بالاچ عُمَرزهی
به یاد دارم اولین بار که در کتابی معتبر اسلامی اسمی از بلوچ شنیدم اسم سیاهسوار بلوچ یکی از فرماندهان سپاه ساسانی بود که با مشورت را سربازان خود داوطلبانه مسلمان شد و همگی به سپاه اسلام پیوستند.
بلوچها مثل سایر قومیتهای ایرانی تبار از عهد باستان و قبل از اسلام تا زمان حاضر بخشی از حاکمیت بر ایران زمین بوده اند و مثل سایر قومیتها نیز دارای خوانین و حکومتهای محلی و فئودال بودند.
حالا عده ای قومیت گرای بلوچ اکثراً سکولار پیدا شده اند که دقیقاً پا جای پای کُردهای جاهل سکولار می گذارند، کُردهای سکولار خائنی که از سال 1324ش به دستور استالین اولین حزب سکولار و اولین جمهوری سکولار را در شهر مهاباد ساختند و تا کنون همچون فاحشه های سیاسی هر روز در بغل یکی از دشمنان قوم مسلمان کُرد هستند و بر علیه منافع و هویت اسلامی قوم باشرف کُرد در دو بخش جنگ روانی و مسلحانه در کنار دشمنان جهانی و منطقه ای قرار گرفته اند.
این جاهلهای به تاریخ و هویت اسلامی ملت خود حساسیت بر نام ایران آنچنان بر اذهانشان ریشه دوانده است که با معمولی ترین سخن برچسب خیانت و مزدوری بر افراد و علما و مخالفین خود وارد می کنند.
تعصب نژادی و ملی گرایی و ناسیونالیسم معضلی است که در بلاد اسلامی از جمله بلوچستان، نه تنها نتوانسته است مسلمانان را از ظلم و ستم حکام نجات دهد چه بسا دود آن بر چشم خود ستم دیدگان فرورفته است، اینها هویت خود را بر اساس شک و گمانهای تاریخی به جای هویت واقعی و آشکار اسلامی قرار داده اند و می خواهند همچون حیوانات، عده ای را حول محورعلف و زمین و چراگاه جمع کنند در حالی که اسلام انسانها را حول محور عقیده و دین جمع کرده است.
همین طرز فکر کوتاه بینانه ی قومیت گرائی به تدریج تبدیل به ایدئولوژی و جهانبینی در برابر جهانبینی اسلامی شده است و سبب شده است بلوچ های سکولار و سکولار زده راه نجات را در بلوچ گرایی و قومیت گرائی و اتحاد حول محور علف و چراگاه ببینند.
این واضح است که تقسیم سرزمینهای اسلامی و بخصوص سرزمینهای بلوچ نشین و جدا کردن آنها از ایران زمین کار مسلمین نبوده بلکه اربابان سکولار همین بلوچها و کُردهای سکولار و توسط سایکس و پیکو این جدا سازی را انجام دادند .
این بلوچها قومیت گرا مثل سایر منحرفین در میان تمام قومیتها بر این باورند که حاکم حتما باید یک بلوچ باشد، و غیر آن اگرچه یک پیامبر، مردود است.
در تاریخ صدر اسلام آمده است که مردی به نام طلحة النمری از اهل یمامه و از قبیله بنی حنیفه که از قبیله و خویشاوندان مسیلمه کذاب بود به نزدش آمد. او از مسلیمه پرسید: چه میبینی؟ گفت: پلیدی، تعفن، شرارت، فساد و تاریکی. گفت: آنها را در تاریکی میبینی یا در روشنی؟ گفت: در تاریکی. طلحه چون هم قبیله مسیلمه بود با او راحت صحبت میکرد، طلحه گفت: گواهی میدهم که تو کذاب و دروغگو هستی و محمد صادق و راستگوست. اما چرا با این وجود طلحه به مسیلمه ایمان آورد و تا آخرین لحظه همراه او بود و همراه او جنگید تا کشته شد؟ پاسخ این سؤال در ادامه سخن طلحه است که گفت: با وجود اینکه تو دروغگو و محمد راستگوست اما کذاب ربیعه (مسیلمه) نزد ما محبوبتر از صادق مضر (محمد) است. به عبارت دیگر یعنی او دروغگو باشد اما چون از قبیله ماست نزد ما محبوبتر است از کسی که راستگوست ولی از قوم و قبیله دیگر است.
این یک بیماری و آلودگی است و با اینهمه شناخت و آگاهیهای شرعی وقت آن رسیده که همگی با قاطعیت تمام در مقابل این مشکل و بیماری بایستیم، این بلوچهای قومیت گرا که اکثراً به عقاید سکولاریستی هم آلوده شده اند یا یک سکولار مرتد شده اند هرگز نه قابل احترام هستند نه قابل حمایت و پشتیبانی .