یك واقعیت از اردوگاهِ آوارگانِ غزه

یك واقعیت از اردوگاهِ آوارگانِ غزه

دکتر ثائر الحلاق
مترجم: فریبا کریم‌نژاد
از دو برادرِ کم‌سن‌وسال درباره‌ی اهداف و برنامه‌های زندگی و نیز کارهایی که هر روز انجام می‌دهند پرسیدم.

یکی از آن‌ها گفت؛ یک ساعت قبل از نماز صبح از خواب بیدار می‌شویم، نماز تهجد می‌خوانیم، یک جزء از تلاوت روزانه‌ی قرآن و سپس اذکار خود را می‌خوانیم، سپس برخی از درس‌هایمان را مرور می‌کنیم، نماز چاشت خود را می‌خوانیم و به مدرسه می‌رویم.

گفتم: چه کسی شما را به انجام این‌ کارها راهنمایی می‌کند؟

گفت: مادرم ما را مجبور به انجام این کارها می‌کند و هرگاه از انجام آن‌ها غفلت کنیم، ما را از هدایا و پاداش محروم می‌کند. سپس مادرم به ما آموزش داد که به این شکل آن‌ها را انجام دهیم، بدین‌سان به بخش مهمی از زندگی‌مان تبدیل شده‌اند.

درحالی‌که داشتیم صحبت می‌کردیم یکی از آن‌ها گفت: «اما مادرم سواد ندارد، نه می‌تواند بنویسد و نه بخواند!

گفتم: مادرتان واقعاً خواننده و نویسنده‌ای آگاه و فرهیخته است و أمت با امثال مادرانی همچون مادر شما قیام می‌كند و رشد می‌یابد.

او یکی از بزرگ‌ترین پیام‌آورانی است که صادقانه و با آنچه در توان دارد برای هدف بزرگ خود تلاش می‌کند و کاری که او انجام می‌دهد، زنان با تحصیلات عالی و روشنفکر نتوانسته‌اند و نمی‌توانند انجام دهند!

چقدر جامعه و أمت اسلامی به این‌چنین مادران پرورش‌دهنده‌ای نیاز دارد، مادر شما خودش به‌تنهایی یک أمت است حتی اگر تنها باشد!

بنابراین، ما باید دیدگاه خود را نسبت به واژه‌ی «بی‌سواد» بازتعریف کنیم. پس انسان بی‌سواد به کسی که خواندن و نوشتن بلد نیست گفته نمی‌شود، بلکه کسی‌ است که دست روی دست گذاشته و خود را صاحب پیام نمی‌داند و نیز احساس مسئولیت نمی‌کند و از انجام وظایف و اولویت‌های اولیه‌ی خود سرباز زده است.

دستانِ خسته و زحماتِ هر مادر صاحب پروژه و پیامی را می‌بوسیم، هرچند پروژه‌‌اش بسیار کوچک هم باشد زیرا بزرگ‌ترین پروژه‌ی تولید؛ پروژه‌ی پرورش فرزندان‌مان است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *