اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اما این‌گونه شد، پس باور کن!

به قلم: أدهم شرقاوي
برگردان: دکتر مهشید حسینی

اگر چهل سال پیش درحالی که تصویری از ارتش‌های عربی که بیش از شش ساعت در برابر ارتش اشغالگر دوام نیاودند در ذهنت بود و به تو می‌گفتند که این پیرمرد بر روی ویلچر نشسته، در آستانه‌ی تشکیل جنبشی برای ایستادن در برابر این ارتش اشغالگر است، این حرف را باور می‌کردی؟ اما چنین شد، پس باور کن.

اگر به تو می‌گفتند که این شیخ نشسته بر روی ویلچر، ستون‌های دولتی را که گویی دختر لوس این سیاره است، تکان می‌دهد و تنها به همین دلیل هلیکوپتر‌های آپاچی ارتش این دولت در مقابل مسجد منتظر او ماندند تا در حال بازگشت از نماز صبح (او را ترور کنند)! زیرا به این باور رسیده بودند که چرخ‌های ویلچر او از رد تانک‌های‌شان محکم‌تر است، باور می‌کردید؟ اما این اتفاق افتاد، پس باور کنید!

اگر به تو گفته‌ می‌شد که ماجرا با سنگ، چاقو، کوکتل مولوتف و یک تپانچه‌ی بسیار اولیه که گلوله‌اش را باید با کف دست در آن نگه داری، شروع می‌شود، باورت می‌شد؟! اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند کسانی وجود دارند که بر خلاف نظم جهان هستی و قوانین شناخته‌شده‌ی آن حرکت می‌کنند و همان‌قدر عجیبند که ببینید رودی به جای پایین آمدن از کوه، از آن بالا می‌رود؛ در حالیکه شما می‌دانید که رودها نمی‌توانند از کوه بالا بروند! و همین‌ها تصمیم گرفتند از سنگ، چاقو و کوکتل مولوتف به سمت ساخت اولین موشک بدوی خود حرکت کنند، آیا آن را باور می‌کردی؟ اما این اتفاق افتاد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند مردی در دانشگاه فناوری ویرجینیا تدریس می‌کرد، به هنگام روئیت آن موشک بدوی کشورش، گفت: وقتی آن‌ها به من نیاز دارند، من اینجا چه کار می‌کنم؟
و برگشت و مغزش را به‌کار گرفت و تمام وجودش را برای توسعه‌ی سامانه‌ی موشکی مقاومت گذاشت، تا اینکه موشک مورد علاقه‌ی خود یعنی عیاش ۲۵۰ را بسازد!
بله، شما عدد را اشتباهی نخوانده‌اید… این مرد فرودگاهی را در ۲۵۰ کیلومتری شهر محاصره شده‌ی خود موشکباران کرد، آیا اگر همه‌ی این‌ها را به تو می‌گفتند، باور می‌کردی؟ اما اینطور شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند آن چند نفری که کار را با سنگ و چاقو و کوکتل مولوتف شروع کردند، در عرض چند سال و فقط چند سال، در حالی که در محاصره بودند، تبدیل به یک ارتش عظیم دارای گروه‌ها و تیپ‌ها و لشکر‌های نخبه، صاحب واحد‌های زبده‌ی نظامی، واحد موشکی، سازمان اطلاعات، دسته‌های نینجا و سلاح‌های مهندسی، یک گردان از هواپیماهای بدون سرنشین و کنترل از راه دور شدند، آیا باور می‌کردی؟ اما این‌گونه شد، پس باور کن!

اگر به تو می‌گفتند که روزی در حالی که همه‌ی دنیا بی‌خبر بود، همین افرادی که با سنگ و چاقو و کوکتل مولوتف کار را شروع کردند، لشکر غزه را تشکیل دادند که در عرض چهل دقیقه به طور کامل در سرزمین‌های اشغالی پیشروی کردند و چکمه‌هایشان را روی سر سربازان اشغالگر گذاشتند و برخی از آن‌ها را کشتند و اسیر کردند، باور می‌کردی؟

اگر یک سال پیش به شما می‌گفتند که چند انسان در محاصره، هواپیما می‌سازند و به قوی‌ترین ارتش منطقه حمله می‌کنند، باور می‌کردی؟

اگر یک سال پیش به تو گفته می‌شد که هواپیماهایی که آن‌ها در آهنگری ساخته‌اند، واقعاً پرواز می‌کنند و توسط ماهواره‌ها شناسایی نمی‌شوند و رادار گریز نیز هستند، آیا باور می‌کردی؟

اما اکنون می‌دانی که آن‌ها معجزه آفریدند!

اگر اکنون به شما بگویند که این لشکر هرگز شکست نمی‌خورد و زمان زیادی باقی نمانده که آن‌ها را در صحن مسجدالاقصی ببینی، ممکن است باز هم باور نکنی… اما به خدایی که آسمان‌ها و زمین را آفرید، که این اتفاق خواهد افتاد، پس آن را باور کن!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *