واکنش مردم زمان ابن تیمیه در روز عاشورا، روزی که امام حسین به شهادت رسید
به قلم: محمد اسامه
عده ای از اهل سنت قصد دارند نواصبی که با علی بن ابی طالب و خاندان او دشمنی داشته اند را نادیده بگیرند اما واقعیت چیز دیگری را نشان می دهد.
نواصب دسته ای از خوارج بودند که نه تنها علی بلکه دودمان او را به همراه معاویه و ام المومنین عایشه رضی الله عنها و هزاران صحابی همراه آنها را تکفیر می کردند.
البته در میان طرفداران معاویه هم نواصبی وجود داشتند که آشکارا علی و طرفداران او را لعن و نفرین می کردند که یکی از کارهای عمر بن عبدالعزیز این بود که جلو اینها را در منابر رسمی گرفت.
در زمان ابن تیمیه که هماهنگ با حمله مغولها به ایران بود باز می بینیم که در برابر شهادت سیدنا حسین بن علی رضی الله عنهما سه واکنش مختلف وجود داشت:
- واکنش نواصب
- واکنش شیعیان غلاه که کارهای جاهلانه مثل قمه زنی و شمشیر زنی انجام می دادند
- واکنش پیروان مذاهب فقهی که تا کنون باقی مانده اند
شيخ الاسلام ابن تيمية رحمه الله تعالی می گوید :وانقسم الناس بسبب يوم عاشوراء – الذي قتل فيه الحسين – إلى قسمين: فالشيعة اتخذته يوم مأتم وحزن يفعل فيه من المنكرات ما لا يفعله إلا من هو من أجهل الناس وأضلهم، وقوم اتخذوه بمنزلة العيد.[1]
مردم به سبب روز عاشوراء که حسین رضی الله عنه در آن کشته شد به دو گروه تقسیم شدهاند: شیعه آن را روز ماتم و حزن گرفته و در آن منکراتی را انجام میدهد که جز نادانترین و گمراهترین مردم مرتکب چنین افعالی نمیشوند، و گروهی آن را به منزلهی عید گرفته است! و می گوید:فما يفعل يوم عاشوراء من اتخاذه عيدا بدعة أصلها من بدع النواصب.»[2]پس آنچه روز عاشوراء از عیدگرفتن آن انجام میشود، بدعتیست که اصل آن از بدعتهای ناصبیان است.
و می گوید : «لم يصح في عاشوراء إلا فضل صيامه.»[3]درباره عاشوراء هیچ چیزی جز فضیلت روزهی آن به صحت نرسیده است.
امروزه و در ایران شمشیر زنی و قمه زنی و خون آلود کردن جسد انسان ممنوع است و تنها در میان غلاة موجود در عراق و افغانستان و پاکستان و غیره دیده می شود.
قیام حسین یعنی قیامی جهت بازگرداندن حاکمیت به منهاج نبوت؛ قیامی بود برای « أَيُّنا أَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ».[4]
پس حسین متعلق به تمام جهان اسلام است نه فرقه ی خاصی؛ و لبیک یا حسین یعنی لبیک به هدفی که برایش قیام کرد.
[1] منهاج السنة، الناشر: جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، ج 8، ص 149
[2] همان، ج 8، ص 153
[3] همان، ج 7، ص 39
[4] الفتوح ، ج 5 ، ص 14 و نیز بحارالانوار ، ج 44 ، ص 325