چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (4)

چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (4)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم با آنکه منبعی مستقل تشریع و بهترین روشنگر قرآن و ارشاد و راهنمای عمل مومنین در فهم و عمل به آیاتی از آیات قرآن و کسب ثواب و رسیدن به کمال و درجات عالیه است؛ با این وجود می بینیم که بین بسیاری از این ارشاد و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم با «سنت» ایشان تفاوتهائی وجود دارد. رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:

  • خيرُ الحديثِ كتابُ اللَّهِ وَخَيْرُ الْهَدْىِ هَدْيُ مُحَمَّدٍ.[1] بهترین سخن کتاب الله است و بهترین راهنمائی، راهنمائی محمد است.
  • فإن خيرَ الأمورِ كتابُ اللهِ وخيرَ الْهَدْىِ هَدْيُ محمدٍ.[2] بهترین امور کتاب الله است و بهترین راهنمائی، راهنمائی محمد است.
  • الهَديُ هَديُ محمَّدٍ علَيهِ السَّلامُ.[3] راهنمائی، راهنمائی محمد است.
  • فإنَّ أصدَقَ الحديثِ كتابُ اللهِ، وإنَّ أفضلَ الْهَدْىِ هَدْيُ محمَّدٍ.[4] به درستی که راستترین سخن کتاب الله است و برترین راهنمائی، راهنمائی محمد است.
  •  إنَّ أحْسَنَ الحَديثِ كِتَابُ اللَّهِ، وأَحْسَنَ الْهَدْىِ هَدْيُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عليه وسلَّمَ.[5] به درستی که خوبترین سخن کتاب الله است و خوبترین راهنمائی، راهنمائی محمد است.

در تمام این احادیث و روایات، کتاب الله یعنی قرآن، و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم که در قالب احادیث ایشان جای میگیرد به صورت دو امر جداگانه آمده اند. یعنی: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ (نساء/59) ‏ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از الله (با پیروی از قرآن) اطاعت کنید و از رسول (با پیروی از احادیث او) اطاعت کنید؛ دو تا اطاعت کردن مطلق از الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم که بهتر و راست تر و خوبتر از آنها وجود ندارد و هیچ مخلوقی در اطاعت کردن هم پایه ی آنها قرار نمی گیرد، و سخن الله و رسولش صلی الله علیه وسلم  قابل مقایسه با سخن هیچ مخلوقی نیست بلکه سخن و عمل تمام مومنین و بخصوص متخصصین شورای اولی الامر الجماعة، وابسته به تأئید آن توسط الله و رسول الله صلی الله علیه وسلم است؛ اما نکته ی مهم اینجاست زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم از سنت و پیروی از سنت صحبت می کند، مومنین را به پیروی از سنت خودش و سنت جانشینان هدایت یافته ی بعد از خودش نیز دعوت می کند و سنت خودش را مثل و برابر با سنت این خلفای هدایت یافته ی بعد از خودش معرفی می کند و می فرماید: فَعَلَيْكُمْ بِسُنَّتِي وَسُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ،[6]به سنت من و سنت جانشينان هدايت يافته ی بعد از من تمسك جوييد.

 در کنار این امرِ به پیروی از سنت خودش و سنت جانشینان راشد و هدایت یافته ی بعد از خودش، می فرماید: يَكونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لا يَهْتَدُونَ بهُدَايَ، وَلَا يَسْتَنُّونَ بسُنَّتِي.[7]پس از من ائمه‌ای خواهند آمد که پایبند هدایت و راهنمائی من نیستند و به سنت من عمل نمی‌کنند.

در اینجا بعد از راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم که این دسته از حکام و رهبران و امراء پایبند آنها نیستند، مشخص است منظور از سنت، الجماعة و شیوه ی اداره و مدیریت الجماعة است که عده ای از این شیوه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم خارج می شوند و این شیوه ی رسول الله صلی الله علیه وسلم را در مواردی یا کلاً ترک می کنند؛ چون رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: تَرْكُ السُّنَّةِ : فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[8] ترک سنت، خروج از الجماعة است.

 در واقع خروج از الجماعة باعث متزلزل شدن عمل به بسیاری از آیات قرآن و احادیث و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم می شود و شخص بدون الجماعة هرگز قادر نخواهد بود به تمام آیات و احادیث عمل کند و حتماً باید بخشهایی از آیات و احادیث را به نفع جاهلیت و به نفع قوانین کفاری که بر او حاکمیت دارند کنار بگزارد و عملاً بسیاری از آیات و احادیث را تعطیل و نادیده بگیرد. به همین دلیل است که رسول الله صلی الله علیه وسلم مومنین را به پیروی از جماعت خودش و جماعت جانشینان هدایت یافته ی بعد از خودش امر می کند که در واقع معنی سنت را می دهد و اهل فقه گفته اند: الْإِمَامَةُ: مَوْضُوعَةٌ لِخِلَافَةِ النُّبُوَّةِ فِي حِرَاسَةِ الدِّينِ وَسِيَاسَةِ الدُّنْيَا. [9] امامت موضوعی است برای جانشینی نبوت در امر حراست از دین و سیاست دنیا. یا: أَنَّه نِيَابَةٌ عَنْ صَاحِبِ الشَّرِيعَةِ فِي حِفْظِ الدِّينِ، وَسِيَاسَةُ الدُّنْيَا بِهِ.[10] نماینده ی صاحب شریعت در حفظ دین و سیاست و اداره ی دنیا به وسیله شریعت است.

به این شکل ما متوجه می شویم که چرا رسول الله صلی الله علیه وسلم مومنین را به یکسان به سنت خودش و سنت جانشینان هدایت یافته ی بعد از خودش دستور داده و چرا اطاعت از مسئولین و امرای حکومتی اش را مثل اطاعت از خودش بر مومنین واجب کرده چنانچه می فرماید: مَن أطاعَنِي فقَدْ أطاعَ اللَّهَ، ومَن عَصانِي فقَدْ عَصَى اللَّهَ، و مَن أطاعَ أمِيرِي فقَدْ أطاعَنِي، ومَن عَصَى أمِيرِي فقَدْ عَصانِي.[11] هرکس از من اطاعت و پیروی نمود (او در حقیقت) از الله اطاعت و پیروی نموده است، و هرکس از من نافرمانی کرد (او در حقیقت) از الله نافرمانی کرده است، و هرکس ازامیری،(که) من  (تعیین نمودم) اطاعت و پیروی نمود ، (اودر حقیقت) از من اطاعت و پیروی نموده است، و هرکس از امیری، (که) من (تعیین کردم) نافرمانی کرد (او در حقیقت) ازمن نافرمانی کرده است.

ابنُ هُبَيرةَ در مورد این حدیث می گوید: این حدیث نشان می دهد که اطاعت از الله در اطاعت از رسول الله صلی الله علیه وسلم است، و سرپیچی و عصیان الله در سرپیچی و عصیان از رسول الله صلی الله علیه وسلم است، و اینکه اطاعت از امیری که از جانب رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد- و تمام امرایی که حاکمیت و مسئولیتش از شرع رسول الله صلی الله علیه وسلم است از جانب رسول الله صلی الله علیه وسلم است- پس اطاعت از چنین امیری اطاعت از رسول الله صلی الله علیه وسلم است.[12]

واضح است که در اینجا، هم سنت و هم اطاعت، اموری حکومتی و متعلق به حاکمیت و الجماعة هستند که دیگران در سنت و اطاعت هم سطح رسول الله صلی الله علیه وسلم قرار می گیرند چون در حالت شرعی و عادی آن اطاعت از الجماعه در واقع اطاعت از اجماع واحد شورای اولی الامر آن است که در کنار قرآن و سنت واجب الاطاعه است؛ بر این اساس می توانیم به سادگی مفهوم یکسانی اطاعت و سنت رسول الله صلی الله علیه و سلم را با اطاعت و سنت امرایش و خلفای پس از خودش را متوجه شویم که در مورد اطاعت فرموده است: مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَ مَنْ أَطَاعَ الإِمَامَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ عَصَى الإِمَامَ فَقَدْ عَصَانِي.[13] هرکس از من اطاعت و پیروی نمود (او در حقیقت) از الله اطاعت و پیروی نموده است ، و هرکس از من نافرمانی کرد (او در حقیقت) از الله نافرمانی کرده است، و هرکس از امام و رهبری (الجماعه در معروف و غیر معصیت الله) اطاعت و پیروی نمود، (اودر حقیقت) از من اطاعت و پیروی نموده است، و هرکس از امام و رهبر (در معروف) نافرمانی کرد (او در حقیقت) ازمن نافرمانی کرده است.

پس زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: يَكونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لا يَهْتَدُونَ بهُدَايَ، وَلَا يَسْتَنُّونَ بسُنَّتِي.[14] بعد از من رهبران و ائمه‌ای خواهند آمد که پایبند راهنمائی و سنت من نیستند؛ یعنی این حکام و رهبران علاوه بر آنکه راهنمائی ها و احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را در تبیین آیات و احکام و سایر امور نایده می گیرند تابع الجماعه بر منهاج نبوت که سنت رسول الله است نیستند؛ ترک سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم یعنی ترک الجماعة بر اساس منهج و روش پیامبر صلی الله علیه وسلم که بلا استثناء منجر به ترک عمل به بسیاری از آیات و احادیث در میان مسلمین می شود هر چند با زبان به چنین جرمی اقرار نکنند، و یا ترک الجماعة به صورت کلی و پیوستن به فرقه بازی و تفرق به بهانه های مذهبی و قومیتی و جاهلی که باز اینهم دردی اضافه و مهلک بر سایر درهاست.

 تمام رهبران دارالاسلامهایی که به الجماعة مسلمین یعنی اولین الجماعة ای که تشکیل شده ملحق نمی شوند و تنها بر فرقه ی مذهبی و قومیت و نژاد خودشان و مرزهای تحمیلی سایکس و پیکو تمرکز کرده اند پایبند سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم در امر حاکمیت و الجماعة نیستند و نمی توان به آنها گفت اهل سنت و جماعت هر چند خودشان و پیروانشان ادعای آن را داشته باشند.

در این صورت سنت صحابه یعنی اهل الجماعه بودن و اداره ی این الجماعة به روش رسول الله صلی الله علیه وسلم: فالجماعة هم صحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم في وقتهم، ثم من تبعُهُم على نهجهم فهو من الجماعة.[15] پس جماعت، صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم در زمان خودشان هستند، به دنبال آن هر کسی از روش و نهج این اصحاب تبعیت کند پس او از جماعت است.  پرهیز از حزب بازی و تفرق و جدا نشدن از سمع و طاعة در معروف برای رهبریت دارالاسلام و چنگ زدن به جماعت و اهل الجماعة بودن و روش مدیریتی «خلافةٌ على مِنهاجِ النُّبُوَّةِ» سنت خلفای راشدین بوده است «سُنَّةِ الْخُلَفَاءِ الرَّاشِدِينَ الْمَهْدِيِّينَ» که بین همه ی خلفای راشده از ابوبکر تا حسن مشترک و یکی بوده، نه سبک و روش و سنت زندگی فردی و پاره ای از تأویلات و اجتهادات اجتماعی و اداری هریک در این خلفاء.[16]

البته با آنکه دوران خلافت بر منهاج النبوه اولی 30 سال طول کشید و به دنبال آن شاهیگری آمد: الْخِلافَةُ فِي أُمَّتِي ثَلاثُونَ سَنَةً ثُمَّ مُلْكٌ بَعْدَ ذَلِكَ.[17] با این وجود تعداد این خلفای راشد بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم در دوران دوم « ثم تكونُ خلافةً على مِنهاجِ نُبُوَّةٍ »[18] مشخص نیست، چنانچه دسته ای از روایات به «اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»[19] و در جاهای دیگر به تعداد زیاد اشاره شده «وسَيَكونُ خُلَفاءُ فَيَكْثُرُونَ»[20]اما آنچه مهم است این است که «کلهم تَجْتَمِعُ علیه الْاُمَّةُ»[21] همه ی آنها امت بر آنها اجتماع می کند.

به این شکل ما به سنت خلفای راشدین در مساله ی اهل الجماعة شدن و برخورد با مفاهیم و معانی 4گانه ی دین و پیاده کردن أصول مدیریتی «شورا و نظارت عمومی» که دو مشخصه ی بارز حکومت اسلامی بر منهاج نبوت هستند سفارش می شویم نه اینکه مثلاً خلفای راشد در فلان مساله ی شخصی  چگونه عمل کرده اند؛ هر چند، و در هر حال، به روش و سبک «ایمان آوردن» صحابه سفارش شده ایم: فَإِنْ آمَنُواْ بِمِثْلِ مَا آمَنتُم بِهِ فَقَدِ اهْتَدَواْ وَّإِن تَوَلَّوْاْ فَإِنَّمَا هُمْ فِي شِقَاقٍ فَسَيَكْفِيكَهُمُ اللّهُ وَهُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (بقره/137) اگر به مانند آن چه كه شما ايمان آورده ايد ايمان آورند هدايت يافته اند و اگر روی برتافتند در اختلاف خواهند افتاد كه خداوند تو را كفايت است كه او شنوای داناست.

در کنار این احادیث و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم و سنت خلفای راشدین ما شاهد خورده سنتهای حسنه ای در میان مومنین هستیم که بر اساس حدیث: مَن سَنَّ في الإسْلَامِ سُنَّةً حَسَنَةً….” [22] هر فرقه ای در میان مسلمین سعی کرده است ائمه و بزرگان و شخصیتهای مورد نظر خودش را مشمول سنت در این مفهوم عام و معنی لغوی آن کند که تمام این خورده سنتها در داخل سنت اصلی یعنی الجماعة و مطابق با أصل نظام اسلامی تولید شده اند، اما در اصطلاح شرعی خاص و مورد نظر آن، سنت یعنی «أصل نظام اسلامی» که حالتی کتابی و مکتوب و دارد و در شکل کلان آن «الجماعة» به آن شکل ظاهری و عینیت بخشیده است و احادیث و روشنگری های رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز در کنار قرآن «نظام اسلامی» را به صورت مکتوب می سازند.

باید دقت داشته باشیم در میان این سه سنت، احادیث و روشنگری های رسول الله صلی الله علیه وسلم که بخشی از سنت هستند اما اکثراً مترادف با سنت معرفی شده اند[23] بخشی از «العلم» و مرجعی هستند که با سایر سنتهای حسنه فرق اساسی دارد، حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم مستقل[24] و مطلق است اما سنت خلفای راشدین و سنتهای حسنه ی سایرین تابع و وابسته به این احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم و قرآن هستند؛ به همین دلیل زمانی که در منابع فقهی اسلامی از سنت در داخل سنت أصلی که اسلام و «نظام اسلامی» است صحبت می شود تنها احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم منظور است نه سنت خلفای راشدین یا سنتهای حسنه ی تولید شده توسط سایر صالحین و بزرگان؛ امام شافعی می گوید: به کارگیری لفظ السنة، سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم را در بر می گیرد[25]؛ و هر چیزی که مخالف قرآن، سنت، اثر و اجماع باشد بدعتی گمراه کننده و مذموم است.[26] بر اساس این تعریف، زمانی که شخص مطابق هر آنچه مستند به قرآن و احادیث و عملکرد رسول الله صلی الله علیه وسلم یا حتی اجماع صحابه عمل می‌کرد،[27] گفته می‌شد، فلانی اهل سنت است.[28] بدعت خوارج و بدعت شاهیگری هم بر ضد سنت الجماعة و اجماع صحابه شکل گرفته بود.

این سنت اسلام همچنانکه احادیث رسول الله صلی الله علیه و سلم به آن اشاره دارند و خلفای راشد هم تابع همین سنت بودند بر حاکمیت و الجماعة تمرکز دارد که ترک الجماعه مساوی با ترک سنت می شود و همه ی مومنین بر واجب بودن عمل و پایبند بودن به این سنت آگاه بودند؛ به عبارتی دیگر در سیره ی رسول الله صلی الله علیه وسلم احکامی وجود دارند که رسول الله صلی الله علیه وسلم آنها را در مقام امامت و رهبریت الجماعة و دارالاسلام انجام داده است که ترک آنها مساوی با ترک سنت ایشان و ترک سنت خلفای راشدین می شود؛ و شخص برای اینکه اهل سنت بماند و ترک سنت نکند باید اهل الجماعة و تابع احکام صادره از الجماعة در غیر معصیت الله باشد و فرق ندارد این امام و رهبر الجماعة رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد یا یکی از خلفای راشدین یا سایر مومنین یا حتی در حالت ضرورت و اضطرار سایر مسلمین فاجر باشند.   

پس، در کنار این سنت أصلی و بزرگ، ما شاهد احادیث و روشنگری های رسول الله صلی الله علیه وسلم بر آیات و در مسائل مختلف و متنوعی هستیم که گاه همه ی مومنین و گاه تنها یک یا چند مومن از آن آگاهی داشتند و به آن عمل می کردند و هم اکنون نیز هزاران حدیث نزد تمام مذاهب اسلامی وجود دارد که ممکن است به آنها عمل نشود و حتی فراموش شده باشند اما کسی متهم به «ترک سنت» در تعریفی که رسول الله صلی الله علیه وسلم آورده : تَرْكُ السُّنَّةِ : فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[29] نمی شود که مثلاً اگر مسلمان یا مومنی به یک یا چند حدیث عمل نکرد نمازهای پنجگانه و نماز جمعه و روزه رمضان هم نمی توانند کفاره ی چنین کاری باشند یا او را وارد فرقه بازها و اهل تفرق و بدعت و آتش می کند؛ به همین دلیل فقهاء هر آن‌چه غیر از فرض و واجب، که از رسول الله صلی الله علیه وسلم به اثبات رسیده باشد را، سنت (مترادف با احادیث) می گویند.[30]

اموری که باعث می شود شخص اهل الجماعة بماند و با اهل الجماعة ماندن ترک سنت نکند تنها دو کلمه ی: السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ[31] «حرفشنوی و اطاعت» است، که این حرفشنوی، خودش را در «اطاعت» نشان می دهد و عمر بن خطاب با تمرکز بر زیر بنا بودن امر «اطاعت» می گوید: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[32] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت.

جهت جلوگیری از ترک سنت و اهل الجماعة ماندن، دادن اطاعت به رسول الله صلی الله علیه وسلم و خلفای راشدین و امرای آنها امری ساده و سهل است اما زمانی پیش می آید که حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی دارای رهبران و امیرانی پرهیزگار یا فاجر و ستمکار هستند و شخص برای اینکه ترک سنت نکند مجبور است اطاعت خودش را در غیر معصیت الله به این رهبران و امراء بدهد. از امام علي بن المدينی (وفات 234هـ)[33] و امام احمد بن حنبل نقل است که می گویند: السَّمعُ والطَّاعةُ للأئِمَّةِ وأميرِ المُؤمنين البَرِّ والفاجِرِ، حرف شنوی و اطاعت برای امامان و امیرالمومنین نیکوکار و فاجر ستمگر است؛ [حاکمیت البَرِّ یعنی] کسی که حاکمیت را به دست گرفته و مردم بر او اجتماع کردند و به بودن او راضی بودند، [حاکمیت فاجر یعنی] کسی که با زور اسلحه بر علیه آنها قیام کرده و بر حاکمیت تسلط پیدا کرده و امیر المومنین نامیده شده باشد. [34] در هر دو حالت حرف شنوی و اطاعت از آنها در غیر معصیت الله واجب است. و در جای دیگری می گوید: کسی از حکام که با زور اسلحه بر آنها غلبه پیدا کرده است و به حاکمیت رسیده و امیر المومنین نامیده شده است برای هیچ کسی که به الله و روز قیامت ایمان دارد حلال نیست که شبی را بدون امام و رهبر بگذراند و فرق ندارد این رهبر نیکوکار باشد یا (مسلمانی) فاجر و ستمکار.[35]

 این عبارت: «السَّمعُ والطَّاعةُ لأئِمَّةِ المُسلِمينَ وأُمَراءِ المُؤمنينَ بَرِّهم وفاجِرِهم، ما لم يَأمُروا بمَعصيةِ اللهِ» از سوی تمام بزرگان صالح ما در گذشته گفته شده است از ابن قدامه[36] بگیر که همان توضیحات امام احمد بن حنبل در مورد رهبر و امیر پرهیزگار و امیر فاجر و ستمگر را می دهد تا المُزَني[37] و ابوالحسن اشعری[38]، البربهاری[39] و اصفهانی[40] و دیگران دیدگاههای ثابتی در چگونگی برخورد با حاکم چه پرهیزگار باشد چه ستمگر و فاجر ارائه داده اند و به قول ابنُ جُزَي: تَجِبُ طاعَتُهم فيما أحَبَّ الإنسانُ وكَرِهَ، إلَّا إن أَمَروا بمَعصيةٍ، فلا طاعةَ لمَخلوقٍ في مَعصيةِ الخالِقِ. اطاعت از این حکام و مسئولین در هر چه انسان دوست دارد و به میلش است و در هر چه دوست ندارد و به میلش نیست واجب است، مگر اینکه این رهبران و مسئولین او را به گناه دستور دهند، در این صورت اطاعتی برای مخلوق در معصیت و گناه از خالق وجود ندارد.

سوید می گوید عمر بن خطاب به من گفت: إِنِّي لَا أَدْرِي لَعَلِّي أَنْ لَا أَلْقَاكَ بَعْدَ عَامِي هَذَا، فَاسْمَعْ وَ أطعِ الإمامَ وإن كان عبدًا حبشيًّا، إِنْ ضَرَبَكَ فَاصْبِرْ، وَإِنْ حَرَمَكَ فَاصْبِرْ، وإن أمرك بأمرٍ يُنْقِصُ دِينَكَ فَقُلْ: لا سمعَ ولا طاعةَ وَدَمِي دُونَ دِينِي، ولَا تُفَارِقِ الْجَمَاعَةَ. [41] من نمی‌دانم که بعد از این سال نیز تو را ملاقات می‌کنم یا نه؛ پس از رهبر حرف شنوی داشته باش و اطاعت کن حتی اگر برده ای حبشی بر تو امیر و حاکم شد، و اگر تو را زد صبر کن، و اگر تو را (از حقت) محروم کرد صبر کن، و اگر تو را دستوری داد که در دین تو نقصی وارد شود، بگو: نه حرف شنوی هست و نه اطاعتی و خونم پائینتر از دینم و جانم در راه دینم، و از جماعت جدا نشو. یعنی جانت را بده اما از جماعت جدا نشو و جانت را فدای دینت کن چون از الجماعة جدا شدی دینت ناقص می شود و با ناقص شدن یکی از معانی و مفاهیم 4گانه ی دین به دینت ضربه می خورد.

با آنکه در معصیت الله از چنین رهبر و امیری حرفشنوی و اطاعتی وجود ندارد با این وجود نباید از الجماعة جدا شد و مرتکب گناه و جرم «ترک سنت» شد حتی اگر همچون امام ابوحنیفه و ابن تیمیه و احمد بن حنبل و دیگران این کار به قیمت زندانی شدن و شکنجه و حتی مرگ در زندان و یا کشته شدن تمام شود و کسانی که در میان اهل سنت شایع می کنند که در معروف و در غیر معصیت الله تنها از حاکم و امیر عادل و نیکوکار الجماعه در دارالاسلام حرفشنوی داریم و تنها از او اطاعت می کنیم نه از امیر جائر، آشکارا در برابر منهج اهل سنت و جماعت قرار گرفته اند و در این شعار و مسیر پاجای پای زیدیه و غلاة شیعه و معتزله و خوارج گذاشته اند و خود را در این صفت شبیه این فرقه های مبتدع کرده اند.

کسانی چون أبوحنیفه و مالک و شافعی و ابن حنبل و سجاد و جعفر صادق و ابن تیمیه وغیره توسط رهبریت و مسئولین همین الجماعة و حاکمیت، مورد انواع بی مهری ها و محدود کردنها و حتی اذیت و آزار و زندان و شکنجه و تبعید و حتی مرگ در زندان شده اند، اما به دستور الله و رسولش صلی الله علیه وسلم عمل کرده اند و در قتال فتنه مشارکت نکرده اند و با صبر در حین روشنگری و دعوت و امر به معروف و نهی از منکر به اندازه ی توانائی، از الجماعة هم جدا نشده اند؛ دلیل امروز برادران و خواهران ما در اهل الجماعة بودن و در اطاعت به اندازه ی توانائی از الجماعة و حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی در غیر معصیت الله نیز چیزی غیر از این نبوده و نیست.

 الله امر کرده روزه بگیرید و زکات بدهید و جهاد بروید، ما نیز بر اساس میزان توانائی که داریم دستور الله را انجام می دهیم و از الله درخواست اجر و پاداش داریم و از کسی انتظار پاداش برای انجام این فرایض نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و غیره را نداریم به همین ترتیب شریعت الله تعالی امر کرده که اهل الجماعة باشیم و در غیر معصیت از الله «لا طَاعَةَ في مَعْصِيَةٍ»[42] از الجماعة و مسئولین حکومتی بر دارالاسلام اطاعت کنیم و «ترک سنت» نکنیم، ما نیز صرفاً به خاطر اطاعت از دستور و امر الله و رسولش صلی الله علیه وسلم و بدون چشمداشتی دنیوی اهل الجماعة هستیم و از چنین رهبریت و امرائی در هر چه که مطابق قانون شریعت الله است و ما را به گناه و معصیت الله دستور نداده اند «ما لَمْ يُؤْمَرْ بمَعْصِيَةٍ»[43] اطاعت می کنیم و باز از الله انتظار اجر و پاداش داریم؛ هر چند مثل گذشتگان صالح خود توسط همین الجماعة و حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی ناقص و آلوده و حتی توسط  اهل تأویل و اجتهاد مخالف خود و یا توسط مردم جاهل مورد انواع اذیت و آزارها و برچسب زنی ها و محدودیت کردنها و سایر آزمایشات این مسیر تا رسیدن به حکومت اسلامی بر منهاج نبوت شویم.

این، منهج اهل سنت و جماعت در مساله ی «اطاعت» است که امام أبو زُرْعه رازی(وفات 264 هـ) به عنوان یک جمع بندی در مورد این منهج می گوید: اهل قبله را به خاطر گناهانشان تکفیر نمی کنیم و اسرار آنها را به الله واگذار می کنیم، فرض حج و جهاد را به همراه تمام رهبران مسلمین در هر مکان و زمانی انجام می دهیم، و معتقد به قیام بر علیه رهبران و جنگیدن در الفتنه نیستیم، و از کسی که الله عزوجل او را به عنوان صاحب امر ما برگزیده حرفشنوی و اطاعت می کنیم، و دست از اطاعت نمی کشیم، از سنت و جماعت تبیعت می کنیم، و از تکروی و اختلاف و فرقه و جدائی دوری می کنیم، و جهاد از زمانی که الله جل جلاله رسولش  رسول الله صلی الله علیه وسلم را مبعوث کرده تا برپا شدن قیامت با «أولي الأمر» از رهبران مسلمین باقی است و هیچ چیزی آنرا باطل نمی کند.[44]

در این صورت با توجه به این نکته ی مهم که: الْإِمَامَةُ: مَوْضُوعَةٌ لِخِلَافَةِ النُّبُوَّةِ فِي حِرَاسَةِ الدِّينِ وَسِيَاسَةِ الدُّنْيَا. [45]  بعد از رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز همچنانکه مومنین در معروف و غیر معصیت الله اطاعت خودشان را به امام و رهبر الجماعه می دهند به همین شکل باید اطاعت خودشان را در معروف و غیر معصیت الله به مسئولین حکومتی و امرای این رهبریت بدهند.

عدم ترک سنت و پایبند شدن به الجماعة و حفظ و ارتقای آن بعد از ایمان و نماز مهمترین فرض عینی است که جهاد هم تنها از کانال آن صورت می گیرد و فاصله گیری مومنین و مسلمین از آن برایشان به قیمت خرید آتش جهنم تمام می شود بخصوص در این زمان که جهاد از نوع دفاعی آن است و همچون غزوه ی خندق «این جهاد، جهادِ دفاع از دین و حرمت و جان‌هاست و جنگ اجباری محسوب می‌شود»[46]

سُبْحَانَكَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِكَ، لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ، أَسْتَغْفِرُكَ وَأَتُوبُ إِلَيْكَ

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


[1]  مسلم 867/ أَمَّا بَعْدُ؛ فإنَّ خَيْرَ الحَديثِ كِتَابُ اللهِ، وَخَيْرُ الهُدَى هُدَى مُحَمَّدٍ، وَشَرُّ الأُمُورِ مُحْدَثَاتُهَا، وَكُلُّ بدْعَةٍ ضَلَالَةٌ،ا/ بن تيمية، بيان الدليل172/ كانَ يخطبُ النَّاسَ فيحمدُ اللَّهَ ويثني عليْهِ بما هوَ أَهلُهُ ثمَّ يقولُ «من يَهدِهِ اللَّهُ فلا مضلَّ لَهُ ومن يضلل فلا هاديَ لَهُ خيرُ الحديثِ كتابُ اللَّهِ وخيرُ الْهديِ هديُ محمَّدٍ وشرُّ الأمورِ محدثاتُها وَكلُّ محدثةٍ بدعةٌ وَكلُّ بدعةٍ في النَّارِ./ الألباني، تخريج كتاب السنة 24

[2]  الألباني، صحيح ابن ماجه 43/

[3] ابن عساكر، معجم الشيوخ 1/443 / أنَّ رسولُ اللَّهِ صلَّى اللَّه علَيهِ وسلَّمَ كانَ إذا خطبَ احمرَّتْ عَيناهُ ، وعلَا صَوتُهُ ، واشتدَّ غضبُهُ حتَّى كأنَّهُ مُنذرُ جَيشٍ يقولُ : صبَّحَتْكُم مسَّتْكُم ثمَّ يقولُ : بُعِثتُ أَنا والسَّاعةُ كَهاتَينِ . وقرَنَ بينَ إصبعَيهِ الوسطَى والَّتي تليها صبَّحَتْكُم السَّاعةُ أو مسَّتْكُم ثمَّ يخطبُ أمَّا بعدُ الهَديُ هَديُ محمَّدٍ علَيهِ السَّلامُ ، وشرُّ الأمورِ مُحدثاتُها ، وَكُلُّ بدعةٍ ضلالةٌ

[4]  أخرجه النسائي في (المجتبى) (3/ 188)، وأحمد (3/ 310) / شعيب الأرناؤوط، تخريج المسند لشعيب 14334 

[5]  بخاری7277- 6098

[6]  أخرجه أبو داود (4607) واللفظ له، والترمذي (2676)، وابن ماجه (44)، وأحمد (17144) باختلاف يسير، وابن عبدالبر في ((جامع بيان العلم وفضله)) (2305)

[7] مسلم1847 قُلتُ: يا رَسولَ اللهِ، إنَّا كُنَّا بشَرٍّ، فَجَاءَ اللَّهُ بخَيْرٍ، فَنَحْنُ فِيهِ، فَهلْ مِن وَرَاءِ هذا الخَيْرِ شَرٌّ؟ قالَ: نَعَمْ، قُلتُ: هلْ وَرَاءَ ذلكَ الشَّرِّ خَيْرٌ؟ قالَ: نَعَمْ، قُلتُ: فَهلْ وَرَاءَ ذلكَ الخَيْرِ شَرٌّ؟ قالَ: نَعَمْ، قُلتُ: كيفَ؟ قالَ: يَكونُ بَعْدِي أَئِمَّةٌ لا يَهْتَدُونَ بهُدَايَ، وَلَا يَسْتَنُّونَ بسُنَّتِي، وَسَيَقُومُ فيهم رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّيَاطِينِ في جُثْمَانِ إنْسٍ، قالَ: قُلتُ: كيفَ أَصْنَعُ يا رَسولَ اللهِ، إنْ أَدْرَكْتُ ذلكَ؟ قالَ: تَسْمَعُ وَتُطِيعُ لِلأَمِيرِ، وإنْ ضُرِبَ ظَهْرُكَ، وَأُخِذَ مَالُكَ، فَاسْمَعْ وَأَطِعْ.

[8]  مسند أحمد بن حنبل10576-  10358/ الحاكم، المستدرک علی الصحیحین: ج۱/ ص۲۰۷، حدیث شماره: ۴۱۲ (: قال رسول الله: الصلاة الـمكتوبة إلى الصلاة الـمكتوبة التي بعدها كفارة لـما بينهما، والجمعة إلى الجمعة، والشهر إلى الشهر – يعني من شهر رمضان إلى شهر رمضان كفارة لـما بينهما ثم قال بعد ذلك: إلا من ثلاث فعرفت أن ذلك من أمر حدث، فقال: إلا من الإشراك بالله ونكث الصفقة وترك السنة قلت: يا رسول الله: أما الإشراك بالله فقد عرفناه، فما نكث الصفقة وترك السنة؟ قال: أما نكث الصفقة: أن تبايع رجلا بيمينك، ثم تختلف إليه فتقابله بسيفك، وأما ترك السنة: فالخروج من الجماعة)/ وأورده البخاري في “تاريخه” ٥/١٠٣ معلقا من طريق يزيد بن هارون، بهذا الإسناد.

[9]  الأحكام السلطانية للماوردي ص5-3/ الإِمَامَةُ مَوْضُوعَةٌ لِخِلَافَةِ النُّبُوَّةِ فِي حِرَاسَةِ الدِّينِ وَسِيَاسَةِ الدُّنْيَا، وَعَقْدُهَا لِمَنْ يَقُومُ بِهَا فِي الأُمَّةِ وَاجِبٌ بِالإِجْمَاعِ

[10]  تاريخ ابن خلدون، ديوان المبتدأ والخبر…، ج 1، ص 239 / وَإِذْ قَدْ بَيَّنَا حَقِيقَةَ هَذَا المَنْصِبِ وَأَنَّه نِيَابَةٌ عَنْ صَاحِبِ الشَّرِيعَةِ فِي حِفْظِ الدِّينِ، وَسِيَاسَةُ الدُّنْيَا بِهِ تُسَمَّى خِلاَفَةً وَإمَامَةً، وَالقَائِمُ بِهِ خَلِيفَةً وَإمَاماً.

[11]  أخرجه البخاري (7137)، ومسلم (1835) / نیز: البخاري (2957) با لفظ: مَن أطَاعَنِي فقَدْ أطَاعَ اللَّهَ، ومَن عَصَانِي فقَدْ عَصَى اللَّهَ، ومَن يُطِعِ الأمِيرَ فقَدْ أطَاعَنِي، ومَن يَعْصِ الأمِيرَ فقَدْ عَصَانِي، وإنَّما الإمَامُ جُنَّةٌ يُقَاتَلُ مِن ورَائِهِ ويُتَّقَى به، فإنْ أمَرَ بتَقْوَى اللَّهِ وعَدَلَ، فإنَّ له بذلكَ أجْرًا وإنْ قالَ بغَيْرِهِ فإنَّ عليه منه.

[12]  الإفصاح (6/175)./ في هذا الحَديثِ ما يَدُلُّ على أنَّ طاعةَ اللهِ عَزَّ وجَلَّ في طاعةِ رَسولِه صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، وعِصيانَ اللهِ في عِصيانِ رَسولِه صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، وأنَّ طاعةَ الأميرِ من جانِبِ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، وكُلُّ أميرٍ وِلايَتُه من شَرعِ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، فإنَّه من جانِبِ رَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم، فطاعَتُه طاعةٌ لرَسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم

[13] سنن ابن ماجه 2859 / تحفة الأشراف: 12477/ مَنْ أَطَاعَنِي فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ عَصَانِي فَقَدْ عَصَى اللَّهَ وَمَنْ أَطَاعَ الإِمَامَ فَقَدْ أَطَاعَنِي وَمَنْ عَصَى الإِمَامَ فَقَدْ عَصَانِي

[14]  مسلم :1847

[15] كتاب التعليق على شرح السنة للبربهاري ناصر العقل ص6

[16] ابن اثیر، الکامل فی تاریخ، ج ۳، ص ۶۶؛ طبری، تاريخ طبری، ج ۴، ص ۲۳۰-۲۳۳؛ یعقوبی، تاريخ يعقوبی، ج ۲، ص۱۶۲./ قال السرخسي المتوفى483:”ثمَّ عمر جعل الْأَمر شُورَى بعده بَين سِتَّة نفر فاتفقوا بِالرَّأْيِ على أَن يجْعَلُوا الْأَمر فِي التَّعْيِين إِلَى عبد الرَّحْمَن بَعْدَمَا أخرج نَفسه مِنْهَا فَعرض على عَليّ أَن يعْمل بِرَأْي أَبى بكر وَعمر فَقَالَ أعمل بِكِتَاب الله وبسنة رَسُول الله ثمَّ أجتهد رَأْيِي وَعرض على عُثْمَان هَذَا الشَّرْط أَيْضا فَرضِي بِهِ فقلده” / فقد ورد في تمهيد الأوائل وتلخيص الدلائل للقاضي أبي بكر الباقلاني المالكي المتوفي سنة 403هـ ما يلي:”وَإِن قَالُوا وَكَيف يكون عقد عبد الرَّحْمَن لعُثْمَان صَحِيحا وَقد عقد لَهُ على شَرط تَقْلِيده فِي الْأَحْكَام لأبي بكر وَعمر وَمَا رُوِيَ عَنهُ من أَنه قَالَ لعَلي نُبَايِع لَك ونعقد لَك هَذَا الْأَمر على أَن تحكم بِكِتَاب الله وَسنة نبيه وَسنة الشَّيْخَيْنِ من بعده وَأَن عليا قَالَ لَيْسَ مثلي من استظهر عَلَيْهِ وَلَكِن أجتهد رَأْيِي وَأَنه عرض ذَلِك على عُثْمَان فَرضِي بِالشّرطِ وَضَمنَهُ وَعقد لَهُ عَلَيْهِ…” انتهى، فهو قد عبر بكلمة “أجتهد رأيي”./ أما ما جاء في السؤال عن ما أخرجه الإمام أحمد في مسنده، قال: “قُلْتُ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ: كَيْفَ بَايَعْتُمْ عُثْمَانَ وَتَرَكْتُمْ عَلِيًّا؟ قَالَ: مَا ذَنْبِي؟ قَدْ بَدَأْتُ بِعَلِيٍّ، فَقُلْتُ: أُبَايِعُكَ عَلَى كِتَابِ اللهِ وَسُنَّةِ رَسُولِهِ، وَسِيرَةِ أَبِي بَكْرٍ وَعُمَرَ. قَالَ: فَقَالَ: فِيمَا اسْتَطَعْتُ. قَالَ: ثُمَّ عَرَضْتُهَا عَلَى عُثْمَانَ، فَقَبِلَهَا” انتهى، “إسناده ضعيف، سفيان ابن وكيع ضعفه غير واحد، قال الحافظ في التقريب “سفيان بن وكيع، سقط حديثه”، وضعّفه كذلك أبو زرعة الرازي في كتابه الضعفاء ونقل عنه ابن أبي حاتم في الجرح والتعديل “سألت أبا زرعة عن سفيان بن وكيع بأنه قد قيل إنه يكذب، قال نعم”. وعليه فالحديث ضعيف لا يعتمد.

[17] سنن ترمذی ۲۲۲۶ / بدأت الخلافة الراشدة بعد وفاة رسول الله صلى الله عليه وسلم في ١١هجري ٦٣٢م، واستمرت لثلاثين عام وانتهت في سنة ٤١هجري

[18]  الألباني، هداية الرواة5306

[19] صحیح مسلم ج ۳ ص ۱۴۵۲ کتاب الإماره، باب الناس تبع لقریش، والخلافه فی قریش./مسند أحمد بن حنبل ج ۵ ص ۹۸، ص ۱۰۱٫ سلسله الأحادیث الصحیحه ج ۱ ص ۶۵۱

[20]  أخرجه البخاري (3455) واللفظ له، ومسلم (1842)

[21] سنن أبی داود ج ۴ ص ۱۰۶ کتاب المهدی. وهذا الحدیث ذکره البیهقی فی دلائل النبوه ج ۶ ص ۵۲۰ والألبانی فی صحیح الجامع الصغیر ج ۲ ص ۱۲۷۴ بعین لفظه، وأخرجه ابن أبی عاصم فی کتاب السنه، ص ۵۱۸ بلفظ متقارب./ لا یزال هذا الدین قائماً حتى یکون علیکم اثنا عشر خلیفه، کلهم تجتمع علیه الأمه. فسمعت کلاماً من النبی لم أفهمه، قلت لأبی: ما یقول؟ قال: کلهم من قریش

[22]  مسلم 1017/ صحیح ابن ماجه169

[23]– السنة و مکانتها فی التشریع الإسلامی، نوشته‌ی سباعی ص ۴۷.

[24]– الموافقات نوشته‌ی شاطبی، ج۴ ص ۴۷.

[25] أصول السرخسي، ص113 و114/ إطلاق السنة يتناول سنة رسول الله صلى الله عليه وسلم

[26]  أحمد بن علي بن حجر العسقلاني (1407 هـ/ 1986م). فتح الباري شرح صحيح البخاري، كتاب الاعتصام بالكتاب والسنة باب الاقتداء بسنن رسول الله صلى الله عليه وسلم، حديث رقم: (6849). دار الريان للتراث. ص. 266 وما بعدها. / مناقب الشافعي، البيهقي، ج1، ص469. / الشافعي حيث قال: «المحدثات ضربان؛ ما أحدث يخالف كتابًا أو سنةً أو أثرًا أو إجماعًا فهذه بدعة الضلال، وما أحدث من الخير لا يخالف شيئًا من ذلك فهذه محدثة غير مذمومة» / أبو نعيم، حلية الأولياء، ج9، ص113 / قال الشافعی : «البدعة بدعتان: محمودة ومذمومة، فما وافق السنة فهو محمود، وما خالفها فهو مذموم»

[27] سباعی، السنة ص ۴۸.

[28] شاطبی، الموافقات، ج۴ ص۴۷.

[29]  مسند أحمد بن حنبل10576-  10358/ الحاكم، المستدرک علی الصحیحین: ج۱/ ص۲۰۷، حدیث شماره: ۴۱۲

[30] شوکانی، أرشاد الفحول ص ۳۱.

[31]  أخرجه أبو داود (4607) والترمذي (2676)، وابن ماجه (44)، وأحمد (17144) وابن عبدالبر في (جامع بيان العلم وفضله) (2305)

[32] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، 257- 265/ ابوداود (3664)، احمد (2/338)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله 326/ عَنْ تَمِيمٍ الدَّارِيِّ ، رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، قَالَ : تَطَاوَلَ النَّاسُ فِي الْبِنَاءِ فِي زَمَنِ عُمَرَ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ ، فَقَالَ عُمَرُ : يَا مَعْشَرَ الْعُرَيْبِ ، الْأَرْضَ الْأَرْضَ ، إِنَّهُ لَا إِسْلَامَ إِلَّا بِجَمَاعَةٍ ، وَلَا جَمَاعَةَ إِلَّا بِإِمَارَةٍ ، وَلَا إِمَارَةَ إِلَّا بِطَاعَةٍ ، فَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى الْفِقْهِ ، كَانَ حَيَاةً لَهُ وَلَهُمْ ، وَمَنْ سَوَّدَهُ قَوْمُهُ عَلَى غَيْرِ فِقْهٍ ، كَانَ هَلَاكًا لَهُ وَلَهُمْ)

[33]  شرح أصول اعتقاد أهل السنة للالكائي، ج 1 ص 188- 189

[34]  أصول السنة، ص 42 / والسَّمعُ والطَّاعةُ للأئِمَّةِ وأميرِ المُؤمنين البَرِّ والفاجِرِ، ومَن وَلِيَ الخِلافةَ واجتَمَعَ النَّاسُ عليه ورَضُوا به، ومَنْ خرج عليهم بالسَّيفِ حَتَّى صارَ خَليفةً، وسُمِّي أميرَ المُؤمنينَ

[35]  الأحكام السلطانية لأبي يعلى ص ٢٣ ط الفقي، وطبقات الحنابلة لأبي يعلى (١ / ٢٤١، ٢٤٦) وينظر في اعتقاد أهل السنة- اللالكائي (١ / ١٦٠)

[36]   لمعة الاعتقاد، ص 40/ من السُّنَّةِ: السَّمعُ والطَّاعةُ لأئِمَّةِ المُسلِمينَ وأُمَراءِ المُؤمنينَ بَرِّهم وفاجِرِهم، ما لم يَأمُروا بمَعصيةِ اللهِ؛ فإنَّه لا طاعةَ لأحَدٍ في مَعصيةِ اللهِ، ومن وَلِيَ الخِلافةَ واجتَمَعَ عليه النَّاسُ ورَضُوا به، أو غَلبَهم بسَيفِه حَتَّى صارَ خَليفةً، وسُمِّيَ أميرَ المُؤمنين؛ وجَبَت طاعَتُه، وحَرُمَت مُخالَفَتُه، والخُروجُ عليه، وشَقُّ عَصا المُسلِمينَ

[37] شرح السنة، ص 84 / الطَّاعةُ لأُولي الأمرِ فيما كان عِندَ اللهِ عَزَّ وجَلَّ مَرضِيًّا، واجتِنابُ ما كان عِندَ اللهِ مُسْخِطًا، وتَركُ الخُروجِ عِندَ تَعدِّيهم وجَورِهم، والتَّوبةُ إلى اللهِ عَزَّ وجَلَّ كيما يعطِفُ بهم على رَعِيَّتِهم

[38] رسالة إلى أهل الثغر بباب الأبواب، ص 168/ أجمَعوا على السَّمعِ والطَّاعةِ لأئِمَّةِ المُسلِمينَ، وعلى أنَّ كُلَّ من وليَ شَيئًا من أمورِهم عن رِضًا أو غَلَبةٍ وامتَدَّت طاعَتُهُ من بَرٍّ وفاجِرٍ، لا يَلزَمُ الخُروجُ عليهم بالسَّيفِ جارَ أو عَدَلَ، وعلى أن يَغْزوا مَعَهمُ العَدُوَّ، ويُحَجَّ مَعَهمُ البَيتُ، وتُدفَعُ إليهمُ الصَّدَقاتُ إذا طَلَبوها، ويُصلَّى خَلفَهمُ الجُمَعُ والأعيادُ

[39]  شرح السنة، ص 56 / والسَّمعُ والطَّاعةُ للأئِمَّةِ فيما يُحِبُّ اللَّهُ ويَرضَى، ومن وَلِيَ الخِلافةَ بإجْماعِ النَّاسِ عليه ورِضاهم به فهو أميرُ المُؤمنين، ولا يَحِلُّ لأحَدٍ أن يَبِيتَ لَيلةً ولا يَرَى أنَّ عليه إمامًا، برًّا كان أو فاجِرًا

[40]الحجة في بيان المحجة (2/572)./  من السُّنَّةِ السَّمعُ والطَّاعةُ لوُلاةِ الأمرِ أبرارًا كانوا أو فجَّارًا، والصَّلاةُ خَلفَهم في الجُمُعاتِ والأعيادِ، والجِهادُ مَعَهم والدُّعاءُ لَهم بالصَّلاحِ

[41]  البيهقي، السنن الكبرى للبيهقي 8/159 : افراد دیگری با الفاط دیگری این روایت را ذکر کرده اند چون: أبو عمرو الداني في الفتن (ج2/ص402) من طريق عبد الرحمن بن مهدي وأخرجه حميد ابن زنجويه في الأموال (ج1/ص74) /  ابن ابی‌شیبة الکوفی، ابوبکر عبدالله بن محمد، المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج۶، ص۵۴۴، تحقیق:کمال یوسف الحوت، ناشر:مکتبة الرشد – الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۹ ه / صحيح . سلسلة الآثار الصحيحة أو الصحيح المسند من أقوال الصحابة والتابعين/ السیوطی، جلال‌الدین ابوالفضل عبدالرحمن بن ابی‌بکر (متوفای ۹۱۱ ه)، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۷، ناشر:دار الفکر – بیروت – ۱۹۹۳./ (ابن ابی زمنین)، ابو عبدالله محمد بن عبدالله (متوفای ۳۹۹ ه)، ریاض الجنة بتخریج اصول السنة الاندلسی، ج۱، ص279-۲۸۰، تحقیق:عبدالله بن محمد عبد الرحیم بن حسین البخاری، دار النشر:مکتبة الغرباء الاثریة – المدینة المنورة/ السعودیة، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۵ ه/ الآجری، ابی‌بکر محمد بن الحسین (متوفای ۳۶۰ ه)، الشریعة، ج۱، ص۳۸۰، تحقیق:الدکتور عبدالله بن عمر بن سلیمان الدمیجی، ناشر:دار الوطن – الریاض/ السعودیة، الطبعة:الثانیة، ۱۴۲۰ ه – ۱۹۹۹ م./ قال لي عمر بن الخطاب: (لعلك أن تخلف بعدي فأطع الإمام وإن كان عبدا حبشيا وإن ضربك فاصبر وإن حرمك فاصبر وإن دعاك إلى أمر منقصة في دنياك فقل سمعا وطاعة دمي دون ديني). رواه الآجري بإسناد صحيح.

[42]  صحیح بخاری 7252-  4340

[43]   البخاري 2955، ومسلم 1839

[44] شرح أصول اعتقاد أهل السنة للالكائي، ج 1ص 199 /  “لا نكفِّر أهل القبلة بذنوبهم، ونَكِل أسرارهم إلى الله – عز وجل – ونقيم فرض الجهاد والحج مع أئمة المسلمين في كل دهرٍ وزمان، ولا نرى الخروج على الأئمة، ولا القتال في الفتنة، ونسمع ونطيع لمن ولاَّه الله – عز وجل – أمرنا، ولا ننزع يدًا من طاعة، نتَّبعُ السنَّةَ والجماعة، ونجتنب الشذوذ والخلاف والفُرْقة. وأنَّ الجهاد ماضٍ منذ بعث الله – عز وجل – نبيه – عليه الصلاة والسلام – إلى قيام الساعة مع أولي الأمر من أئمة المسلمين، لا يُبطله شيء.

[45]  الأحكام السلطانية للماوردي ص3/ الإمامة موضوعة لخلافة النبوة في حراسة الدين وسياسة الدنيا / ابن خلدون في تاريخه (١/٢٣٩)

[46]  ابن تیمیه، منهاج السنه، ج ۲۸ ص ۳۷۵ – ۳۵۹

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *