یادی از ترور شیخ علی دهواری در شرق ایران و ترور سعدی شیرزادی در غرب ایران
به قلم: نذیر احمد بارکزایى
شیخ علی دهواری اهل سراوان و مدیر مدرسه علوم دینی امام بخاری و امام جمعه مسجد صدیقیه شهر سراوان بود که در آبان ماه سال 1387ش توسط افراد موتورسوار بلوچ مورد هدف چندین گلوله قرار گرفت و کشته شد.
شیخ علی دهواری دارای تفکرات سلفیت و اهل حدیث بود و در میان مردم عوامی که تابع مولوی های مرجئه و اهل بدعت معتزلی زده بودند دارای مخالفین سرسختی بود که حتی توسط عده ای طرد شده بود.
این شخص اهل حدیث که اخلاق بسیار نرم و زبانی پاک در تبلیغ داشت به همراه قاضی کریمی ترور شد . نیروهای امنیتی دارالاسلام ایران سه نفر بلوچ به نام های احسان دلشادی ۲۰ ساله، فرشید ملک زاده و عبدالباسط ریگی را در 15 آذر دستگیر کردند و گفتند که اینها قاتلین شیخ علی دهواری و قاضی کریمی هستند.
چنان جو جامعه توسط فرقه گرایان اهل بدعت آلوده و مه آلود شده است که بستگان شیخ علی دهواری جرئت نداشتند از این افراد شکایتی کنند و حکومت به تنهائی پیگیر پرونده ی قتل شیخ علی دهواری شد؛ اما این سهل انگاری بستگان شیخ علی دهواری و حاکم شدن جو ترس و رعب ترروها و انتقامهای کور مانع صدمات بعدی نشد به همین دلیل می بینم که دکتر عمران دهواری فرزند شیخ علی دهواری بعدها به شیوه ای مشکوک وفات می کند.
شیخ علی دهواری آزادانه مثل شیخ قندابی و حکیمی و… تفکرات اسلامی خودش را بیان می کرد و به صورت رسمی دارای منبر و مسجد و مدرسه ی دینی خودش بود و فرزندش نیز همچون یک شهروند عادی تا بالاترین مرتب علمی پیش رفت اما عده ای از بلوچها چنین چیزی را نمی خواستند به همین دلیل حذف فیزیکی این عالم سلفی را نوعی خدمت به خودشان و برداشتن مانعی در برابر فعالیتهای خودشان می دانستند.
در شهرستان مریوان و در غربی ترین نقطه ی ایران و در تاریخ ۱۴ تیرماه سال ۸۸ زمانی که ماموستا شیرزادی با تفکرات سلفیت و امام جمعه مریوان در مکه مکرمه بود در جلوی منزلش سه جوان به نامهای سعدی، هادی و کریم توسط دو نفر از اعضای حزب سکولار و کمونیست کومله به نامهای لقمان مرادی و زانیار مرادی به ضرب چندین گلوله به قتل رسیدند. سعدی فرزند ماموستا شیرزادی بود.
حاکمیت ایران حکم این افراد را محاربه اعلام کرده بود نه قصاص، به همین دلیل اولیای دم نمی توانستند آنها را ببخشند و دولت این قاتلین را اعدام کرد.
ما باید در رفتار خود با این لگورها و خائنین جدی تر باشیم، پاک کردن این لگورها و خائنین برای هر مومنی یک وظیفه است، این لگورهای سکولار و غیر سکولار قومیت گرایی که مخالف آشکار قوانین شریعت الله هستند فلسفه وجودی خود را مخالفت با قوانین شریعت الله و علمایی می دانند که به نظرشان بیشتر از همه در خدمت قوانین شریعت الله باشند.
نکته ی دیگر اینکه: اهل جماعت شدن یعنی: بر اساس قانون شریعت الله از حاکمیت اطاعت کردن، و در اطاعت از الله از حاکمیت اطاعت کردن؛ اما این لگورهای فرقه باز که خودشان مزدور اربابان خارجی هستند اهل جماعت شدن و تابع حاکمیت بودن در غیر معصیت الله برایشان جرم است به همین دلیل علمای اهل جماعت و نزدیکان آنها به عنوان اهدافی در نظر گرفته می شوند که باید برداشته شوند.
این مزدوران لگورحزب بازاهل تفرق، نه تنها در تاریخ بلوچهای پاکستان و ایران بلکه در تاریخ کُردها نیز دارای کارنامه ی سیاهی هستند، اینها علمای دینی را که دلیل اصلی پایداری روح شریعت الله در میان مومنین هستند می خواهند از سر راه خود بر دارند، چون با وجود آنها هرگز نمی تواند مسیر سکولاریزاسیون و عادی کردن عقاید و رفتارهای کفری و فاسد سکولاریسم را به راحتی در جامعه ادامه دهند و آینده ی آنها قطعا با وجود این علما نابودی و یاس و ناامیدی خواهد بود.