شیعه یا سنی لواط کار؟ رسانه های جیش العدل اهل «عناد» هستند نه رسیدن به حق
نویسنده: جواد شاهوزهی بامری
بعضی از افراد و جریانات میان تشیع و تسنن هدفشان رسیدن به حق نیست بلکه واضح نشان می دهند که با مذهب مخالف خود «عناد» دارند.
یکی از کثیفترین ابزارهای این معاندین که جهت تخریب مخالفین خود از آن استفاده می کنند استفاده از سخنان یا کارهای غلاه و منحرفین میان پیروان مذهب مخالفشان در گذشته و یا در زمان معاصر است.
ایین انسانهای مریض هدفشان رسیدن به حقیقت نیست بلکه هدفشان تولید فتنه و القای این فکر است که مذهب مخالف ما یعنی همین غلاه و منحرفین!
اخیرا یکی از سایتهای وابسته به گروه اهل بغی جیش العدل که در حال قتال الفتنه و هدر دادن جوانان بلوچ است مطلبی تحت عنوان « شیعیان لواط کار»به نقل از محمد حسن رضوى الكشميرى در مورد عیدعمر( روز قتل عمر بن خطاب) در بين طلاب حوزه و علماى حوزه هاى متعلق به شیعیان غلاه که ایران آنها را شیعیان انگلیسی می نامد آورده است ودر نهایت می خواهد بگوید اینهم شیعه!
در متنی که این رسانه ی دغل باز نشر داده است دو نکته ی مهم از محمد حسن رضوى الكشميرى وجود دارد:
همه اين كارها را ميكنند تا هفته وحدت و برنامه و هدف دولت جمهورى اسلامى را خراب كنند …
عده اى از بزرگان حوزه و سخنرانان معروف در شمال شهر تهران در چنین روزی (جشن عيد عمر) دستگیر شدند [1]
پس واضح است که این شیعیان غلاه و انگلیسی که از پیروان امثال صادق شیرازی و شیطان یاری و یاسر الخبیث و دانشگند هستند:
مخالف حاکمیت بودن و هدفشان ضربه زدن به هفته وحدتی بوده که حاکمیت جهت وحدت میان شیعه و سنی به وجود آورده
به عنوان مجرم توسط همین حاکمیت دستگیر شدن و ربطی به این حاکمیت و تشیعی که این حاکمیت مروج آن است ندارند
پس اینها مثل هر مجرمی که بر خلاف فقه و قوانین حاکم بر ایران دچار جرم می شوند ربطی به این حاکمیت ندارند بلکه فرقه ای از غلاه و منحرف هستند که در میان سایر مذاهب اسلامی هم از این جانوران یافت می شوند.
به عنوان مثال لودویک لطفی محمد زاهد اصاتاْ مالکی زاده ی اهل الجزایر که در پاریس برای همجنس بازان مسجد می سازد و مولوی و امام مسجد آنها شده و آنها را رسماْ به عقد هم در می آورد از مذاهب اهل سنت متولد شده که با نگرش روانشناسان پست سکولار به اسلام این قباحت را برای خودش توجیه و انجام می دهد.
یا زنی به اسم سیران آتش که از خانواده ای کورد ترکیه و شافعی مذهب اهل سنت متولد شده با نگرشهای حقوق سکولاریستی به اسلام نگاه می کند و همین کثافت این الجزایری را تحت نام مسجد در برلین آلمان انجام می دهد
آیا شایسته است یک شیعه با علم کردن امثال این انسانهای پست به اهل سنت بگوید سنی های لواط کار؟
بخصوص زمانی که در میان مذاهب اسلامی تنها مذهب حنفی است که به تعزیر لواط کار معتقد است و سایر مذاهب شیعه و سنی معتقد به اعدام لواط کار هستند.
پس مواظب زبانمان باشیم و مهمتر از آن اینکه اهل «عناد» مثل همین گروهک جیش العدل را بشناسیم که هدف اینها تنها تولید تفرق و بغض و کینه و جنگ داخلی میان مسلمین شیعه و سنی است نه رسیدن به حق و حقیقت.
[1] محنة الهروب صفحه ٧٧ تاليف علامه محمد حسن الرضوي
مولوی عبدالحمید گروههای مسلح بلوچ را به صورت ضمنی خوارج و اهل بغی نام برد
کاتب: مولوی سید محمد رخشانی بادینی
چند روز قبل، دارالاسلام ایران چند نفر از اسرای گروههای مسلحی چون جیش العدل و … را اعدام کرد، مولوی عبدالحمید در واکنش به اعدام این افراد در خطبه نماز جمعه 29 فروردین 1404 زاهدان به دو نکته ی مهم اشاره کرد:
عدم اعدام اسرای خوارج
عدم اعدام اسرای گروه اهل بغی
در مورد خوارج گفت:
خوارج که بزرگترین افراطگرایی در اسلام بهشمار میرفت، مسلمانان را تکفیر کردند و علیه حضرت علی رضیاللهعنه جنگیدند، اما حضرت علی یک نفر از اسیران خوارج را نکشت… لذا اگر عدالت علوی میخواهید این است عدالت حضرت علی رضیاللهعنه.
در مورد اهل بغی هم گفت:
در جنگهایی مانند جمل و صفین که بین مسلمانان رخ داد و یا در جنگ نهروان که بین حضرت علی و خوارج رخ داد، افرادی از دو طرف کشته شدند. جنگ احکام مربوط به خودش را دارد و کشتن افراد در میدان جنگ ناگزیر است، اما وقتی کسی در جنگ اسیر شد، احکام اسیران در حقش جاری میشود.
رسول الله صلی الله علیه وسلم در مورد گروه صفین در زمان حاکمیت امیر المومنین علی ابن ابی طالب رضی الله عنه می فرماید: وَيْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِيَةُ، يَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَيَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ .« خدا عمار را خیر بدهد! او را گروه باغی (و سرکش از امام مسلمین) خواهند كشت او آنان را به بهشت دعوت مي كند (که الجماعة و محافظت از ضررویات اصلی است) ولي آنها او را به جهنم مي خوانند (که تفرق و پایمال شدن این ضروریات است)» عمار گفت: ” أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الفِتَنِ[1] من از دست فتنه ها به الله پناه می برم. [2]
ابن حجر عسقلانی می گوید عمار رضی الله عنه و گروهی که به آن تعلق دارد به سوی بهشت دعوت می کردند، اما توسط گروه باغیه معاویه که به جهنم و عذاب دعوت می کردند به شهات می رسد.[3] ابن تیمیه حنبلی مذهب با استناد به آراء فقهای مذاهب اسلامی می گوید که این باغی و اهل بغی بودن معاویه قابل توجیه نیست.[4]
اگر مولوی عبدالحمید این گروههای مسلح بلوچ را در قالب خوارج و اهل بغی تعریف می کند چرا به صراحت حکم این گروهها را در دارالاسلام بیان نمی کند و تنها با کنایه صحبت می کند؟
با آنکه من معتقدم که در زمان حاضر کسی تمام صفات خوارج اهل تاویل زمان حاکمیت علی بن ابی طالب رضی الله عنه را ندارد و نمی توان گروههای اسلامگرای کنونی را خوارج نامید با این وجود اگر این گروههای مسلح بلوچ چون جیش العدل و انصارالفرقان و غیره از نگاه مولوی عبدالحمید جزو خوارج یا اهل بغی هستند چرا طی سخنرانی های مفصلی برای مردم بیان نمی کنند تا جوانان ما در دام این گروههای به ظاهر اسلامگرا نیافتند؟
اینکه از حق یک زندانی در قالب شرعی آن دفاع شود مبارک است اما مهمتر از همه این است که سرچشمه و ریشه ی به زندان رفتن جوانان به نام گروههای مسلح خشک شود و آنهم آگاهی دادن صریح و روشن به این جوانان است تا طعمه ی این گروهها نشوند.
[1] مسلم (2915). (2916). الترمذي (3800) أحمد (6499)، والنسائي في الكبرى (8496) أبو يعلى في المعجم (283)،و…
چرا باید مرجئه و معتزله را شناخت؟ چون هنوز در تفکرات مولوی های ما پس مانده های این جریانات آلوده وجود دارد و در برابر منهج صحیح اسلامی قرار گرفته اند.
آنها به «معتزله» شهرت یافتند پس از اینکه «واصل بن عطاء» حلقه درس حسن بصری را ترک کرد و حلقه درس مخصوصی را تشکیل داد؛ از این رو حسن بصری گفت:( واصل از ما کناره گرفت!- اعتزال کرد)
معتزله در آغاز ظهورش دو ایده بدعت آمیز را با خود آورد
اعتقاد به اینکه انسان در هرکاری که انجام می دهد، به طور کلی مختار است و او خود اعمالش را می آفریند؛ به همین دلیل مکلف است.
آنان معتقد بودند که مرتکب گناه کبیره، نه مؤمن است و نه کافر، بلکه فاسق است و این منزلتی بین دو منزلت است. این حال او در دنیا است؛ اما در آخرت او وارد بهشت نمی شود؛ زیرا وی عمل بهشتیان را انجام نداده است بلکه او برای همیشه در جهنّم جاودان خواهد ماند. ولی به هر حال هیچ اشکالی ندارد او را مسلمان بنامیم، به اعتبار این که او اسلام خود را آشکار میکند و شهادتین را به زبان می آورد؛ اما مؤمن نامیده نمی شود.
اصل گمراهی معتزله در استدلال و اثبات عقایدشان، تكيه بر عقل است. حسن و قبح ذاتی چیزها، از آثار توجّه شان به عقل در حقايق اشياء و فهم عقاید می باشد.
ابن تيميه در کتاب ارزشمند خود( درء تعارض العقل و النقل) آرا و افکارشان را تک تک بررسی و مو شکافی می کند و پاسخی کوبنده و ساکت کننده به آنها می دهد و روشن می کند که عقل صریح غیر ممکن است که با نقل صحیح مخالف باشد.
معتزله هر گاه آیه یا حدیثی با عقل آنها و شیخ و مولوی آنها سازگار نبود یا این آیه و حدیث را نادیده می گرفتند یا به نفع رای عقلی خودشان هر گونه که دلشان می خواست آنرا تاویل می کردند.
اگر می بینی امروزه مولوی هایی پیدا می شوند که در برابر دهها آیه و حدیث قرار گرفته و از رای غلط خود بر نمی گردند بدان که مشکل کجاست؟
این را نیز بدانیم که همین حنفی های معتزلی بودند که در زمان معتصم و واثق عباسی آنهمه محنت را بر اهل سنت و جماعت و افرادی چون امام احمد بن حنبل تحمیل کردند و در طول تاریخ تا کنون هم ادامه داشته اند.
اینها از دشمنان اهل حدیث و اهل سنت و جماعت و ادله الفقه امام ابوحنیفه رحمه الله هستند.
اخوان المسلمین یکی از برجستهترین جنبشهای اسلامی و سیاسی در جهان اسلام است که توسط حسن البنا در سال ۱۹۲۸ در مصر تأسیس شد. این جنبش بهعنوان یک مکتب فکری و اجتماعی-سیاسی، اهداف خود را بر پایه احیای اسلام در تمامی جنبههای زندگی اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و فردی قرار داده است. اخوان المسلمین به دنبال برقراری یک نظام جامع اسلامی است که از اصول و قوانین اسلام در همه امور اجتماعی و دولتی پیروی کند.
در برابر این جریان مبارک، ما شاهد تولید جنس تقلبی و بدلی آن هستیم که با یدک کشیدن نام اخوان تبدیل به اسلام آمریکایی شده است، افرادی لیبرال و سکولار مثل اردوغان ترکیه و محسن عبدالحمید عراق و شریف شیخ احمد سومالی و ربانی افغانستان و …. که با نام اخوان در برابر اخوان قرار گرفته اند که تحت عنوان اخوان الشیاطین و اخوان المفسدین شناخته شده اند. جدا کردن این دو جریان جهت شناخت اخوان المسلمین ضروری است.
✔️معرفی فکر و اندیشه اخوان المسلمین:
اخوان المسلمین بر اساس چندین ایده اصلی بنا شده است که تمام حوزههای زندگی را پوشش میدهد:
1. توحید و شریعت بهعنوان راهنمای زندگی: توحید (یگانگی خدا) و شریعت اسلامی به عنوان بنیان فکری و عملی این جنبش معرفی میشود. در این ایدئولوژی، اسلام نه تنها یک دین فردی بلکه یک نظام کامل اجتماعی و سیاسی است که باید در همه عرصهها پیاده شود. اخوان المسلمین معتقد است که تنها با اجرای کامل احکام شریعت در تمامی سطوح زندگی (اجتماعی، سیاسی، فرهنگی) میتوان به سعادت دنیا و آخرت رسید.
2. حاکمیت الله: اخوان المسلمین بر حاکمیت الله و ضرورت اجرای احکام الهی در حکومت و جامعه تأکید دارد. به عقیده این جنبش، حکومت اسلامی باید بر مبنای شریعت اسلامی اداره شود و قوانین انسانی باید با اصول الهی سازگار باشد.
3. احیای جامعه اسلامی: اخوان المسلمین بر این باور است که مسلمانان باید به ریشههای خود بازگردند و ارزشهای اسلامی را در تمامی جنبههای زندگی احیا کنند. این احیاگری شامل بازسازی اعتقادی و اخلاقی جامعه، تقویت فرهنگ اسلامی و مبارزه با مظاهر فساد و غربزدگی است.
4. تعلیم و تربیت: تعلیم و تربیت اسلامی در اخوان المسلمین اهمیت بالایی دارد. این جنبش معتقد است که آموزش دینی و اخلاقی صحیح میتواند فرد و جامعه را به سمت سعادت و عدالت هدایت کند. هدف از تربیت اسلامی، پرورش مسلمانان متعهد و مسئول است که قادر به اجرای احکام شریعت در جامعه باشند.
✔️اهداف اخوان المسلمین:
اخوان المسلمین بهعنوان یک جنبش اسلامی، اهداف مشخصی را دنبال میکند که در سطوح مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تجلی مییابد:
1. احیای دین اسلام در زندگی اجتماعی و سیاسی: هدف اصلی اخوان المسلمین، احیای اسلام به عنوان یک نظام جامع است که باید در همه زمینهها، از حکومت و سیاست تا آموزش و خانواده، پیاده شود.
2. ایجاد حکومت اسلامی: یکی از اهداف اساسی اخوان، تأسیس یک دولت اسلامی است که قوانین و اصول شریعت اسلامی را بهعنوان قانون اساسی کشور اجرا کند. این دولت اسلامی باید عدالت اجتماعی را برقرار کند و جامعه را از فساد و ظلم پاک کند.
3. تقویت وحدت امت اسلامی (امت واحده): اخوان المسلمین به وحدت امت اسلامی اعتقاد دارد و هدف آن این است که تمام مسلمانان جهان را تحت لوای اسلام متحد کند. این اتحاد اسلامی یکی از راههای مبارزه با استعمار و قدرتهای غربی است که از نظر اخوان المسلمین باعث ضعف و تفرقه در جهان اسلام شدهاند.
4. مبارزه با استعمار و نفوذ غرب: اخوان المسلمین خود را در صف مقدم مبارزه با استعمار، امپریالیسم و نفوذ فرهنگی غرب میداند. این جنبش به ویژه در دوران حسن البنا و پس از آن، تلاش کرده است تا با نفوذ قدرتهای غربی که ارزشهای اسلامی را تهدید میکنند، مقابله کند.
5. عدالت اجتماعی و اقتصادی: اخوان المسلمین به عدالت اجتماعی و مبارزه با فقر و نابرابری اقتصادی تأکید دارد. این جنبش معتقد است که باید در کنار مسائل دینی، به مشکلات معیشتی و اجتماعی مردم نیز پرداخته شود و از طریق اجرای اقتصاد اسلامی، زندگی بهتری برای همه فراهم شود.
✔️ برنامهها و روشهای اجرایی:
اخوان المسلمین برنامهها و استراتژیهای مختلفی برای رسیدن به اهداف خود در سطوح مختلف جامعه پیادهسازی میکند:
1. فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی: اخوان المسلمین از طریق تأسیس مؤسسات خیریه، مدارس، بیمارستانها، و مراکز آموزش اسلامی به ارائه خدمات اجتماعی و فرهنگی پرداخته است. این فعالیتها بهعنوان ابزاری برای نفوذ در لایههای مختلف جامعه و تربیت نسل جوان بر اساس ارزشهای اسلامی به کار گرفته میشود.
2. شرکت در انتخابات و فعالیتهای سیاسی: اخوان المسلمین پس از مدتها فعالیت در عرصههای فرهنگی و اجتماعی، به عرصه سیاست نیز وارد شد. این جنبش به ویژه پس از انقلابهای بهار عربی (۲۰۱۱)، با شرکت در انتخابات توانست در کشورهایی مانند مصر، تونس و اردن قدرت سیاسی بهدست آورد. هرچند پس از سرنگونی دولت محمد مرسی در مصر، اخوان المسلمین با فشارهای شدید روبهرو شد.
3. تربیت نسل جدید رهبران اسلامی: اخوان المسلمین تأکید بسیاری بر تربیت جوانان مسلمان و ایجاد کادرهای اسلامی متعهد دارد. از طریق برنامههای آموزشی و تربیتی، این جنبش به دنبال ایجاد یک نسل از رهبران اسلامی است که بتوانند در آینده جامعه را بر مبنای اصول اسلام اداره کنند.
4. تبلیغ و دعوت اسلامی (دعوت): اخوان المسلمین فعالیتهای تبلیغی گستردهای در داخل و خارج از جهان اسلام دارد. این جنبش از ابزارهای مختلف از جمله رسانهها، اینترنت و سخنرانیهای عمومی برای ترویج اسلام و جلب حمایتهای مردمی استفاده میکند.
5. جنبش جهانی: اخوان المسلمین با گسترش در کشورهای مختلف اسلامی و غیر اسلامی، به یک جنبش جهانی تبدیل شده است. این سازمان دارای شبکههایی در کشورهای مختلف مانند اردن، سوریه، سودان، تونس، مالزی و حتی کشورهای اروپایی است. هرچند که در برخی کشورها ممنوعیتهایی برای آن وضع شده، اما همچنان توانسته است نفوذ فکری و اجتماعی خود را گسترش دهد.
✔️ نتیجهگیری: اخوان المسلمین به عنوان یک جنبش فکری و اجتماعی-سیاسی با اهداف گسترده در زمینههای دینی، اجتماعی و سیاسی فعالیت میکند. این جنبش بر اساس اصول شریعت اسلامی به دنبال ایجاد یک جامعه اسلامی متعهد به احکام اسلام است. هرچند که این جنبش در طول تاریخ با سرکوبها و چالشهای زیادی مواجه بوده، اما به دلیل انعطافپذیری، توانایی سازماندهی و تأکید بر مسائل اجتماعی همچنان توانسته در جهان اسلام به عنوان یک مکتب فکری پویا باقی بماند.
کلمه ی «رفض» یعنی رد کردن به ناحق است که معمولا نوعی طعن و برای تحقیر به کار می رود، و «رافضی» یعنی کسی که در موقع نیاز رهبر خود را رد می کند. به همین دلیل معاویه بن ابی سفیان به شخصی که از یاران علی بود با کنایه می گوید رافضی، یا زید بن علی به کسانی که در آخرین ساعات زندگیش را به بهانه ی امتناع او از توهین به دو خلیفه ابوبکر و عمر ترک کردند می گوید رافضی، یا به شیعیان غلات طرفدار ابوالخطاب که امام زمان خودشان را رد کرده بودند می گفتند رافضی. به همین ترتیب این کلمه رافضی در اصطلاح متعارف آن و در میان عربها به هر کسی که رهبرش را رد می کند گفته می شود.
امروزه به دلیل جهل به منابع لغوی و فقهی و شرعی و به دلیل نجدی زدگی که بر بسیاری از پیروان 4 مذهب معروف به اهل سنت و جماعت حاکم شده است بسیاری خیال می کنند که این کلمه تنها برای شیعیانی به کار می رود که ابوبکر و عمر را رفض و رد می کنند و علی را بر او برتری می دهند و… و یا در گذشته عده ای جاهل خیال می کردند هر کسی محب علی و آل بیت باشد رافضی است که امثال امام شافعی می گویند: إن کانَ رَفضاً حُبُّ آلِ مُحمَّدٍ … فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أنّی رَافضِی[1]، و جامی در مورد این شعر امام شافعی می گوید: گر بود رفض حب آل رسول، یا تولا به خاندان بتول؛ گو گوا باش آدمی و پری، که شدم من ز غیر رفض بری؛ کیش من رفض و دین من رفض است، رفع من رفض و مابقی خفض است؛[2]
اما لازم است بدانیم که این کلمه ی «رافضی» در مذهبی خاص محدود نشده است بلکه هر کسی از هر مذهب و فکری را در برمی گیرد که رهبر خودش را رد و رفض می کند.
ابن تیمیه حنبلی مذهب می گوید:
«فلا ينكر أن يكون في المنتسبين إلى الأئمة الأربعة من هو زنديق ملحد مارق من الإسلام، فضلا عن أن يكون رافضيا!»[3]
یعنی: انکار نمیکنیم که در میان منتسبین به امامان اربعه فرد زندیق و ملحدِ از اسلام دررفتهای باشد، چه رسد به اینکه در میان آن منتسبین فردی [یافت شود که] رافضی باشد!
پس انتساب بعضی از دینفروشان به مذاهب اربعه تو را نفریبد و باید بتوانی رافضی میان مذهبت را خوب تشخیص بدهی و از او دوری و کناره گیری کنی اینها از اسباب و حتی از عوامل و مروجین فتنه و تحریک به اغتشاش و ناامنی در جامعه بوده و هستند، پس:
اگر می بینی فلان مولوی از لائیکها و سکولارها دفاع می کند و حتی خواستار مسئولینی لائیک و سکولار است و یا از بهائی های مرتد و سایر ملحدین از اسلام در برابر دارالاسلام و جماعت حاکم بر دارالاسلام ورهبریت آن دفاع می کند اما در عین حال خودش را پیرو یکی از مذاهب اربعه می داند شک نداشته باش یکی از روافض میان مذهبت است و با مذهبت و عقل و شعورت بازی می کند.
اگر می بینی که فلان مولوی و شیخ و ماموستا و آخوند در موقع نیاز و مثلاً در اغتشاشات «زن، هرزگی، فاحشگی» در دارالاسلام ایران رهبر حاکم بر دارالاسلام و جماعت ایران را رد و تنها می گذارد و یا مثل دارودسته ی منافقین فقط تماشاچی و نظاره گر می شود و یا اینکه با زبان یا دست در جبهه ی کفار سکولار و اشغالگر خارجی و احزاب مرتد محلی و هرزه های داخلی قرار می گیرد، چنین شخصی از هر مذهبی باشد یک رافضی است، هر چند خودش را حنفی یا شافعی و شیعه و نجدی و سکولار و ملی گرا و غیره بنامد.
در اثری که به بعضی از سلف منسوب است، آمده که «رُب تال للقرآن والقرآن يلعنه»، یعنی چه بسیارند کسانی که قرآن را تلاوت کرده و قرآن آنها را لعن میکند!
رافضی یعنی همین و به همین سادگی. پس فریب گروهها و رسانه های نجدی و نجدی زده را نخورید و ناخواسته در دارالسالام ایران خودتان تبدیل به رافضی نشوید.
از ثمرات سخنان چند پهلوی مولوی های حنفی مذهب بلوچستان
کاتب: بِراهُندگ بلوچ
حقیقتی که عده ای تمایل به بازگو کردن آن نیستند و قصد دارند زیر نام وسیع «اهل سنت» آنرا بپوشانند عقیده ی مرجئی مولوهایی است که خود را حنفی می دانند و با این عقیده نه تنها با دسته هائی عظیم از پیروان مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله که تابع ادلة الفقه امام ابوحنیفه رحمه الله هستند سرناسازگاری و حتی عداوت و دشمنی دارند بلکه واضح و آشکارا با مذاهب دیگر اسلامی چون مذهب امام شافعی رحمه الله و مذهب امام مالک رحمه الله و مذهب امام احمد بن حنبل رحمه الله نیز ناسازگار هستند.
این مولوی های مدعی حنفیت با تفکرات مرجئه گری که دارند دروازه های انواع مفاسد عقیدتی و رفتاری و اخلاقی را برای مردم باز کرده اند و با استدلالهای عقلی غیر شرعی که می آورند آشکارا با آیات صریح قرآن و احادیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم و منهج عقیدتی و ثوابت اسلامی نیز مخالفت می کنند.
اینها در کنار حمایت از جبهه ی سکولاریستها، اگر از اسلام حرفی بزنند در اکثر سخنرانی های خود به سخنانی که حامل چندین وجه و پیام است بسنده می کنند، سخنانی که تمام طرف های سکولار و عوام مقلد را خشنود نگه می دارد؛ و زمانی که به آنها هشدار داده می شود که سخنان شما مخالف منهج اسلامی است و باعث سرگردانی بیشتر می شود جاهلانه و عوامفریبانه بدون حتی استناد به یک دلیل شرعی بهانه می آورند که مصلحت و منفعت مسلمانان در آنست !
مگر در تأئید ابوجهل و پیامبر صلی الله علیه وسلم با هم و در ضربه زدن به دارالاسلام و تولید تفرق و دامن زدن به اغتشاش و نافرمانی چه منفعت و مصلحتی برای مسلمین و حاکمیت مسلمین وجود دارد؟!!
در اسلام، کفر به طاغوت، یعنی کفر به کفار که بعد از شیطان عبارتند از:1- الَّذِينَ هَادُوا [یهودی ها]2- وَالصَّابِئِينَ [مندائیان یا ستاره پرستان] 3- وَالنَّصَارَىٰ [مسیحی ها] 4- وَالْمَجُوسَ[زرتشتی ها] 5- وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا [مشرکین= احزاب = سکولاریستها] (حج/17) نیازی به پنهان کاری و دوپهلو گویی ندارد و در این موضوع هیچگونه میدانی برای فرد خیالباف باقی نمی گذارد که بر اسلام دروغ ببندد.
در اسلام، «اهل جماعت شدن» یعنی در دارالاسلام دوری کردن از تفرق و فرقه بازی و ضرار سازی و مطیع حاکمیت بر دارالاسلام «در غیر معصیت الله» بودن نیازی به پنهان کاری و دوپهلو گویی ندارد.
در اسلام، به بهانه ی امر به معروف و نهی از منکر، «التَّحْرِيش» یعنی تحریک مکارانه ی مردم به شر، وجود ندارد بلکه این وصیت عبدالله بن سبأ است که می گفت: ابدؤوا في الطعن على أمرائكم و أظهروا الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر تستميلوا قلوب الناس و ادعوهم إلى هذا الأمر؛[1]با ایراد گیری و طعنه زدن به امیرانتان شروع کنید، و امر به معروف و نهی از منکر را (در زمینه امراء ومسئولین حکومتی) آشکار کنید تا به این شکل، دلهای مردم را به سوی خود متمایل کنید و مردم را هم به این امر دعوت کنید.
این قاعده و بدعت که زیر پرچم امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح طلبی و حمایت از حقوق مردم و … انجام می شود بزرگترین ضربه را به «السَّمْعِ وَالطَّاعَةِ»[2] «حرفشنوی» و «اطاعت» مردم می زند و به جای آن کینه و تنفر و ظرفیت شورش و اغتشاش و.. را می کارد؛ بدعتی که متاسفانه تا همین الان نیز تحت شعار اصلاح طلبی ادامه دارد و علاوه بر آنکه در میان مسلمین توسط دارودسته ی منافقین و سکولار زده ها اجرا می شود.
الله تعالی می فرماید: وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ قَالُوا إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ * هنگامی که بدیشان گفته شود: در زمین فساد و تباهی نکنید، گویند: ما اصلاحگرانی بیش نیستیم؛ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِنْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿بقره/11-12﴾ هان، آگاه باشید! اینها بدون شک فسادکنندگان و مفسدین هستند اما پی نمیبرند و احساسش نمی کنند؛ یعنی واقعاً در میان این دارودسته ی منافقین نیز کسانی هستند که نمی دانند در حال تخریب و فساد هستند و خیال می کنند در حال اصلاحگری هستند.
اینها بخشی از ثمرات پنهان کاری مبانی شریعت و از ثمرات سخنان اکثراً متناقض و چند پهلوی دسته هائی از مولوی های رسانه ای بلوچستان است که با نام «اهل سنت» اما بر اساس تفکرات آشفته ی خودشان باعث سرگردانی مسلمین و کاشتن کینه و تنفر و ظرفیت شورش و اغتشاش و.. در دارالاسلام ایران می شوند.
[1] الطبري، محمد بن جرير الطبري أبو جعفر، تاريخ الأمم والملوك، ج ٢/ص ٦٤٧، / ابن الأثير، الكامل في التاريخ – ج ٣ – ص46- ١٥٤
امثال دارودسته ی فاروقی فکر می کنند که مردم بلوچ ایران علف می خورند!
به قلم: عبدالملک اربابی مکرانی
دارودسته ی فاروقی که به جیش العدل مشهور است به همراه سایر گروههای ریز و درشتی که در خاک پاکستان سکونت داشته و با خواست و طبق میل سازمانهای جاسوسی حاکم بر پاکستان از جمله آمریکا و اسرائیل به «قتال الفتنه» در بلوچستان ایران مشغول هستند قصد دارند چنین به مسلمین بلوچستان بقبولانند که اینها مستقل هستند و برای اسلام می جنگند نه برای اهداف دشمنان اسلام و ملت مسلمان بلوچ.
تمام رسانه های دشمن اسلام و مسلمین همچون رسانه های احزاب سکولار و مخالف ایران به همراه رسانه های دارودسته ی منافقین میان اهل سنت و حتی رسانه های بین المللی و غربی چون CNN، BBC، نیویورک تایمز، فرانس پریس، دیپلومات و بقیه همه شب و روز تلاش می کنند که برای این گروههای پاکستان نشین چون جیش العدل لابی کنند و جهان را به این قناعت برسانند که در جنگ با ایران مثل سایر گروههای مزدور موجود در یمن و سوریه و عراق با این گروههای بلوچ هم تعامل مثبت را قوت بخشند، ولی این گروهها باز به مردم بلوچ می گویند ما مستقل هستیم و برای مصالح اهل سنت و کل شهروندان ایران می جنگیم.
ما روزانه شاهد کشته شدن برادران مجاهد خود در بخشهایی از شمال سوریه هستیم که وابستگی به دارودسته ی جولانی ندارند یا برادرانی را در یمن و سومالی و مالی و عراق و غیره توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکا و ناتو و رژیم صهیونیستی از دست می دهیم که بسیاری از مسائل امنیتی را نیز رعایت کرده اند اما باز شناسائی شده و ترور می شوند چون نمی خواهند تابع آمریکا و اسرائیل و متحدین آنها شوند، اما گروههایی چون جیش العدل و انصارالفرقان آزادانه و در جلو چشم آمریکا و متحدین آمریکا، در کراچی و کویته و سایر شهرهای پاکستان رفت و آمد دارند و در مرزهای ایران چون پنجگور و غیره برای خود و خانواده هایشان مکانهای سکونت رسمی و آشکار دارند و در مناطقی از پاکستان و مرز با ایران برای خود سنگر و زاغه های نظامی و تونلهای زیر زمینی می سازند اما جارچیان آنها به مردم بلوچ می گویند ما مستقل هستیم و…
اینها در واقع لگوران و واگنرهای دشمنان ایران بر علیه مردم بلوچ و حاکمیت بر دارالاسلام ایران هستند اما با شعارهای شبه اسلامی و شبه جهادی قومیت گرایانه.
به نظر شما این گروههای مختلف بلوچ پاکستان نشین فکر میکنند که مردم عوام بلوچ ایران نان نمیخورند و علف میخورند و با این سخنان دروغین شان فریب میخورند؟!
نه، اینها خودشان خرهایی هستند که دشمنان بر آنها سوار شده اند و به هر سوئی که دشمنان بخواهند درحرکت هستند.
قوم بلوچ مثل سایر قومیتهای دارالاسلام ایران مشکلات و نیازها و کمبودهایی دارد اما اجازه نمی دهیم این واگنرها و لگورهای دشمنان با سوء استفاده از این کمبودها و مشکلات مردم ما را در راه اهداف دشمنان خرج کنند.
در یک کشور مدنی و قانونمدار با قومیتها و مذاهب مختلف راه حل برطرف کردن مشکلات اقتصادی و اجتماعی و … مشخص و واضح است و جایی برای سوء استفاده ی دشمنان خارجی و مزدوران محلی آنها وجود ندارد.
منطقه خراسان و بخصوص بلخ قبل از آنکه پیرو مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله و شافعی و حنبل شوند تابع مذهب مرجئه بودند و بلخ به مرجئه آباد مشهور بود.
جهم بن صفوان که توسط امام ابوحنیفه تکفیر شد تفکرات خود را از جعد بن درهم و فرقه ی سمنیه گرفت و در سال ۱۲۸ هجری در خراسان کشته شد.
عموماً اکثر گروههای انحرافی و گمراه، اعتقادات و باورهای خود را از شرایع منسوخشده و گروههای باطل گذشته گرفته و تا حد زیادی مسیرشان را انتخاب کردهاند؛ به همینخاطر بسیاری از باورهایشان با قوانین و احکام اسلام در تضاد است. فرقۀ جهمیه نیز یکی از همین گروههاست. علما و دانشمندان اسلامی معتقد هستند که فرقۀ جهمیه نیز بسیاری از باورهای خود را از یهود، نصارا و مشرکین گرفتهاند.
مهمترین آفت مذهب جهمیه این بود که می گفتند هر کسی ادعای مومن بودن داشته باشد حتی اگر آنرا به زبان نیاورد یا هیچ عمل اسلامی مثل نماز و روزه و غیره را انجام ندهد و حتی دچار گناهان مکفره و کفریاتی شود باز مومن است و در قیامت هم وارد جهنم نمی شود.
در کنار این: مذهب و عقیده آنها انکار صفات الله متعال می باشد، تا آنجا که تندروها و افراطیهای این فرقه حتى اسماء الله متعال را انکار می کنند، به همین جهت به «معطلّه» هم نامگذاری شده اند. از دیگر عقاید این طایفه این است که معتقدند که انسان هیچ قدرت و اختیاری ندارد و مجبور به انجام اعمال خود می باشد، به همین این فرقه « جبریه » هم نامیده شده است.
جهم بن صفوان یکبار پیش امام ابوحنیفه رحمهالله رفت تا با ایشان صحبت کند، وقتی امام صاحب را ملاقات کرد و او را به مناظره فراخواند، امام صاحب فرمود: «سخن گفتن با تو ننگ و عار است و وارد شدن در مبحثی که تو در آن فرورفتهای، آتشی است که زبانه میکشد… از تو برای من خبرهایی رسیده است که هیچ مسلمانی آن را بر زبان نمیآورد.»
امروزه این اعتقادت و افکار هم در بین برخی از افراد وجود دارد و دست به هر جرم و جنایت و کفریاتی می زنند و عده ای از آنها نه تنها نماز را ترک کرده اند بلکه به عقاید کفری سکولاریستها اعتقاد پیدا کرده اند و باز در گمان خود خیال می کنند از اهل سنت هستند.
مرجئه گری درهای انواع مفاسد را برروی مردم و اهل هوا و هوس باز می کند و راه را برای تکفیر های نابجای فرقه های منحرف نیز هموار می کند. یکی تفریط و دیگری افراط.
هیچ یک از اینها ربطی به منهج اهل سنت و جماعت ندارند.
اگر دقت کنیم در میان حنفی های خودمان چندین فرقه و گروه مختلف وجود دارند:
ذکری های بلوچ هستند که چند قرن قبل در میان بلوچهای حنفی مذهب ایجاد شده و دچار غلو شدند و حتی برای خود کتابی جدید آورده اند.
اگر در کوه مراد در منطقه تربت بخش کچ ایالت بلوچستان پاکستان اینها را دیدی یا در مناطق ماشکی، گریشا، آواران و مناطقی از لسبیلا و در نواحی مرکزی ایالت سِند و در کراچی اینها را مشاهده کردی به ایینهم فکر کن که در میان شیعیان جعفری هم چنین منحرفینی یافت می شوند و نمی توان با نگاه به این منحرفین در مورد همه شیعیان قضاوت کرد همچنانکه نمی توان با نگاه به این ذکری ها در مورد بلوچهای حنفی مذهب قضاوت کرد . فرقه های غلاة و منحرف در تمام مذاهب وجود دارند.
این ذکری ها که اهل نماز و سایر عبادات نیستند به بلوچهای مسلمانمی گویند: بلوچهای نمازی (اهل سنت) و بیشتر فرماندهان مهم سکولار احزاب ناسیونالیست و قومیت گرای بلوچ BLA و BLF به همین فرقه تعلق دارند به همین دلیل هرگز بین احزاب سکولار و اسلامگرا اتحادی به وجود نخواهد آمد.
در میان حنفی مذهبها فرقه ی صوفیانه و منحرف بریلوی وجود دارد، آیا انتظار نداری در میان شیعیان هم چنین فرقه هایی وجود داشته باشند. آیا معقول است با نگرش به این فرقه گفت حنفی ها یعنی همین؟
در میان حنفی ها فرقه ی قادیانی ها ظهور کردند که می گفتند ما مهدی موعود هستیم و برای خودشان کتابها و خلفا دارند و…
به همین شکل در میان شیعیان هم فرقه های مختلفی وجود دارند امام ابو الفرج ابن الجوزی در قرن ششم هجری در کتابش بنام “تلبیس ابلیس” 12 گروه از شیعیان را بشرح زیر ذکر کرده است:
علویه – گفتند: جبریل را سوی علی فرستاده بودند، به خطا نزد محمد (صلی الله علیه وسلم) رفت.
امریه – گفتند علی شریک محمد (صلی الله علیه وسلم) بود در امر رسالت.
شیعیه – گفتند علی وصی رسول الله (صلی الله علیه وسلم) و ولیّ امر بعد از اوست، و امت در بیعت کردن با علی کافر شدند.
اسحاقیه – گفتند رشتة نبوت تا قیامت پیوسته است و هر کس علم اهل بیت را بداند «نبی» است.
ناووسیه – گفتند علی افضل امت است و هر کس دیگری را بر او تفضیل دهد کافر است.
امامیه – گفتند دنیا هرگز از امامی از نسل حسین خالی نباشد؛ امام را جبریل تعلیم میدهد؛ و پس از مرگ هر امامی یکی مثل او جایش را گرفته است.
یزدیه – گفتند اولاد حسین بدکار یا نیکوکار باشند امام جماعت اند و هر جا یکی از اولاد حسین باشد، پیشنمازی دیگری جایز نیست.
عباسیه: گفتند عباس برای خلافت از دیگران اولی تر بود.
متناسخه – گفتند ارواح از بدنی به بدن دیگر می روند، هر کس نیکوکار بوده روحش داخل بدنی شده که در آن سعادتمند است وهر کس بدکار بوده، روحش داخل بدنی شده در سختی بکشد.
رجعیه – گفتند علی و اصحابش به دنیا بر می گردند و از دشمنان خود انتقام می گیرند.
لاعنیه- عثمان و طلحه و زبیر و معاویه و ابوموسی اشعری و عایشه را لعنت می کنند.
متربصه – در زی پارسایان می زیستند و در هر دوره ای کسی را معین نموده «مهدی» این امت پنداشتند، و چون او مرد دیگری را به جایش نهادند.
بسیاری از این فرقه ها نابود شده اند اما فرقه های منحرفی چون علوی و دروز و اسماعیلیه مانده اند؛ اما آنچه شیعه را نمایندگی می کند شیعیان 12 امامی و جعفری هستند که هم اکنون در اندیشه های آیت الله خامنه ای به عنوان امام زنده خود را نشان می دهد و همچنین شیعیان زیدی هستند.
سرنوشت اسلامگرایان بلوچ مسلح در سناریویی که در بلوچستان پاکستان پیاده می شود
به قلم: بالاچ عُمَرزهی
سالها قبل از آنکه بسیاری از ما متولد شویم به تاثیر پذیری از انقلاب کمونیستی شوروی و سپس چین، و با شروع شدن جنگ سرد بین شرق (سکولار – کمونیست) و غرب (سکولار- لیبرال)، در میان بلوچها نیز مزدورانی سکولار و مرتد به نیابت از هر یک برای خود احزابی ساختند.
جبهه آزادی بخش بلوچستان Baluch Liberation Front، (BLF) توسط جمعه خان مرتد در سال ۱۹۶۴ میلادی در دمشق و با تثیر پذیری از عقاید کمونیستی و ملی گرایانه (بعث= ناسیونال سوسیالیسم) تأسیس شد و مورد حمایت حکومت بعث سوریه و عراق قرار گرفت که با حمایت عراق بعثی نقش مهمی در شورش ۱۹۶۸-۱۹۷۳ در استان سیستان و بلوچستان ایران و شورش ۱۹۷۳-۱۹۷۷ در ایالت بلوچستان پاکستان ایفا کرد.
به دنبال این، گروههای سکولار مرتد دیگری چون ارتش جمهوری خواه بلوچستان (BRA)، ارتش آزادیبخش بلوچستان (BLA)، ارتش متحد بلوچ (UBA)، ارتش ملی گرای بلوچ (BNA)،لشکر بلوچستان (LeB)، گارد جمهوری خواه بلوچ (BRG)، جبهه ملی آزادی بلوچ (BRAS)، ببرهای آزادی خواه بلوچ (BLT) و دهها گروه ریز و درشت سکولار دیگر بلوچ تائیس شده اند که هر یک به کشوری خارجی چون هند و… وصل هستند.
موردی که یادآور دوران جنگ سرد است ویدئوی است که امروز توسط نیروهای ارتش آزادیبخش بلوچستان (BLA) نشر شد که در آن، در حال نصب سیستم ارتباطی امن خود هستند که کُردهای کمونیست حزب کارگران اوجالان (pkk) از آن استفاده می کنند که به نیابت از حکومت بشار اسد بخشهایی از شمال شرق سوریه را اداره می کنند و فعلا طی معامله ای در کنار آمریکائی ها قرار گرفته اند.
این سیستم توسط روسیه و حکومت بشار اسد در اختیار (pkk) قرار گرفته و مدیریت آن برای ارتش و سایر نهادهای دولتی پاکستان غیرممکن است و فعلاً (BLA) هم از همان این سیستم کانال به او رسیده و در حال استفاده از آن است.
لازم است بدانیم که در تمام مرزهای پاکستان با افغانستان و ایران، قبیله ها حرف اول را در مدیریت مناطق خود می زنند و گروههای سکولار و حتی اسلامگرا هم با قبایلی خاص گره خورده اند. دو قبیله بگتی و مری که در شرق بلوچستان پاکستان هستند نقش بزرگی در تاسیس و ادامه حیات گروههای سکولار بلوچ داشته اند و بیشترین ارتباطات این گروههای سکولارهم با احزاب سکولار و ناسیونالیست سندی است تا بلوچهای ایرانی و حتی گاه دیده شده که به نفع ایران، مخالفین ایران را نیز ترور کرده اند.
بلوچهای ایرانی که جنگهای مسلحانه خود را با نام اسلام شروع کرده اند در معادله ی این احزاب سکولار دشمنانی هستند که یا باید تسلیم اهداف سکولاریستی آنها شوند یا باید از بین بروند به همین دلیل این گروههای اسلامگرای بلوچ به ناچار یا خود را به تحریک طالبان پاکستان (TTP) نزدیک می دانند یا به داعش یا به واگنرهای ناتو و ترکیه در ادلب سوریه به رهبری جولانی.
سناریویی که هم اکنون در ایالت بلوچستان پاکستان و از کانال احزاب سکولاری چون (BLA) به صورت مسلحانه و کمیته بلوچ یکجهتی(BYC) به رهبری دکتر مهرنگ بلوچ به صورت مسالمت آمیز به پیش می رود، واضح به گروههای مسلح بلوچ اسلامگرای ایرانی ساکن در ایالت بلوچستان پاکستان پیام می دهد که:
یا باید طی سناریویی نابود شوند
یا در گروههای غیر بلوچ دیگر حل شوند، مثل آنهایی که در گروه جولانی ادلب نشین حل شدند
یا امان نامه گرفته و دست از جنگ مسلحانه بردارند و به جامعه ی خود در ایران برگردند و به روش اهل سنت و جماعت، جهت اصلاح جامعه ی خود، جلو این تهاجم نرم ارتداد عمومی به سکولاریسم را بگیرند قبل از آنکه مثل آنچه بر سر کُردهای عراق و سوریه و ترکیه و ایران آمده و مثل آنچه در بلوچستان پاکستان می بینند دیر شود.
این گزینه ی آخری بهترین گزینه برای کسانی است که زیرک و اهل عقل و آینده نگر باشند و به حرکت اصلاحی خود بر اساس منهج اهل سنت و جماعت اهمیت دهند.