مولوی عبدالحمید و هموار کردن راه ولگردی اعتقادی و هموارسازی راه بدعت و شرک

مولوی عبدالحمید و هموار کردن راه ولگردی اعتقادی و هموارسازی راه بدعت و شرک

کاتب: مولوی سید محمد رخشانی بادینی

مولوی عبدالحمید گاه از بهائی ها دفاع می کند و گاه از سکولارها و گاه می گوید هر عقیده ای محترم است و دین فقط رابطه بین انسان و الله است و… تا به این شکل نشان دهد حقهای مختلفی وجود دارد و همه قابل احترام هستند و نوعی ولگردی اعتقادی را در میان بلوچهای حنفی مذهب دامن بزند

اما، مامسلمین راه غیر خودمان را اشتباه می‌دانیم، آیا شما راه دیگران را هم درست می‌دانید؟!

پس لازمه‌ی این دیدگاهتان درست‌شمردن راه کفار است!

ابوالمعالی جوینی اشعری ملقب به امام‌الحرمین (478 ه‍ــ) در اثر مشهورش «الورقات» می‌گوید: «ممکن نیست که هر مجتهدی در اصول کلامی مصیب باشد، زیرا چنین چیزی منجر به صواب‌شمردن راه گمراهان و حتی مجوس و کفار و ملحدین خواهد شد!»

ابوجعفر طحاوی (321 ه‍ــ) در پایان عقیده‌ی مشهورش می‌گوید:

«فهذا ديننا واعتقادنا ظاهرا وباطنا ونحن براء إلى الله من كل من خالف الذي ذكرناه وبيناه ونسأل الله تعالى أن يثبتنا على الإيمان ويختم لنا به ويعصمنا من الأهواء المختلفة والآراء المتفرقة والمذاهب الردية مثل المشبهة والمعتزلة والجهمية والجبرية والقدرية وغيرهم من الذين خالفوا السنة والجماعة وحالفوا الضلالة ونحن منهم براء وهم عندنا ضلال وأردياء»

 یعنی: آنچه گذشت، دین و اعتقاد ما در آشكار و نهان است و از هر کسی که مخالف مطالبی که ذکر کردیم و تبیین نمودیم باشد، در پیشگاه الله متعال اعلام برائت و بیزاری می‌کنیم و از الله می‌خواهیم که ما را تا دم مرگ بر ایمان ثابت قدم دارد و از هواهای نفسانی و آرای گوناگون و مذاهب پست همچون مشبهه، معتزله، جهمیه، جبریه، قدریه و دیگران حفظ کند؛ کسانی که با جماعت مسلمانان مخالفت ورزیده‌اند و با گمراهی پیمان بسته‌اند. ما از آنان بری و بیزاریم و آنان از نظر ما گمراه و پست هستند!

این را با سخنان کسانی چون مولوی عبدالحمید خطیب مسجد مکی که به ولگردی اعتقادی دعوت می‌دهند و در هموارسازی راه بدعت و شرک می‌کوشند مقایسه کنید!

این مولوی های رسانه ای باید به خود آیند و قرار نیست جهت جمع کردن فالور بیشتر تن به هر سخنی و گمراهی بدهند که در نهایت باعث انحرافات عقیدتی و رفتاری در میان مردم و دامن زدن به بدعتها و حتی شرکیات مختلف خواهد شد.

تا زمانی‌که مسلمین صهیونیستهای اشغال‌گر را بیرون نکرده باشند، همگی گناهکار هستند!

تا زمانی‌که مسلمین صهیونیستهای اشغال‌گر را بیرون نکرده باشند، همگی گناهکار هستند!

کاتب: محمد اسامه

هجرت از دارالکفر به دارالاسلام فرق دارد با ماندن در دارالاسلام و جهاد با کفار اشغالگر و بیرون راندن این کفار اشغالگر از سرزمینهای اسلامی.

امام نووی رحمه الله درباره هجرت از دارالکفر که مسلمان از اقامه دینش عاجز شده باشه، فرموده:

«المسلم إن كان ضعيفا في دار الكفر لا يقدر على إظهار الدين، حرم عليه الإقامة هناك، وتجب عليه الهجرة إلى دار الإسلام.»[1]

اگر شخص مسلمان در دار الکفر ضعیف باشد، به صورتی که نتواند دینش را ظاهر کند، اقامت در آنجا برایش حرام بوده و هجرت به دار الاسلام بر او واجب می‌شود.

شیخ نوح نجاتی البانی رحمه الله در فتوایی که شیخ محمد شقره نقل کرده، گفته است:

«هل في قرى فلسطين أو في مُدَّتها قرية أو مدينة يستطيع هؤلاء أن يجدُوا فيها دينهم، ويتخذوها داراً يدرءون فيها الفتنه عنهم؟ فإن كان، فعليهم أن يهاجروا إليها ولا يخرجوا من أرض فلسطين.»[2]

شیخ البانی رحمه الله می گوید که اگر جایی در داخل فلسطین باشد که اهل فلسطین بتوانند در آنجا ساکن بشوند و فتنه را از خودشان دفع کنند، باید به آنجا بروند و از فلسطین خارج نشوند.

عقیده شیخ البانی رحمه الله درباره فلسطین در تعلیقات ایشون بر عقیده طحاویه خیلی واضح‌تره که گفته:

«اعلم أن الجهاد على قسمين: الأول فرض عين وهو صد العدو المهاجم لبعض بلاد المسلمين كاليهود الآن الذين احتلوا فلسطين: فالمسلمون جميعا آثمون حتى يخرجوهم منها.»[3]

بدان که جهاد بر دو نوع است: اولین فرض عین است که منع دشمن مهاجم در بعضی از سرزمین‌های اسلامیست، مانند یهودیانی که اکنون فلسطین را اشغال کرده‌اند: بنابراین مسلمانان تا زمانی‌که یهودیان اشغال‌گر را بیرون نکرده باشند، همگی گناهکار هستند!

هم اکنون که غزه به مدت 15 ماه بدترین جنایات را در برابر صهیونیستهای اشغالگر تحمل کردند، صهیونیستهایی که نماینده ی آمریکا و ناتو و هند و … در قتل عام مسلمین غزه بودند؛ چه کسانی در کنار این مجاهدین ایستادند؟

ابوعبیده سخنگوی حماس در بیانیه ای که به مناسبت پیروزی بر صهیوینستها صادر کرد جواب این سوال را داد.

تو در کدام جبهه بودی؟ جبهه ی حامیان غزه یا …؟


[1]  روضة الطالبين للنووي، الناشر: المكتب الإسلامي، ج 10، ص 282

[2]  فتاوى الشيخ الألباني ومقارنتها بفتاوى العلماء، ص 29

[3]  متن الطحاوية بتعليق الألباني، الناشر: المكتب الإسلامي، ص 71

حمایت قاطع مسلمین بلوچستان از حاجی موسی سعیدی «امیر جماعت تبلیغ» در برابر هرزه های سکولار

حمایت قاطع مسلمین بلوچستان از حاجی موسی سعیدی «امیر جماعت تبلیغ» در برابر هرزه های سکولار

کاتب: براهندک بلوچ

اخیراً حاجی موسی سعیدی «امیر جماعت تبلیغ» در محفلی به ذکر تجربه ای در برخورد با دسته ای از هرزه های سکولار بلوچ در اغتشاشات «زن، هرزگی، فاحشگی» پرداخته است که واکنش هرزه های سکولار را در پی داشته است.

حاجی موسی سعیدی به این زنان هرزه ی سکولار که حجاب خود را کنار زده اند گفته است: مگر شما گجر(غیر بلوچ و غریبه) هستید؟ چرا حجاب خود را رعایت نمی کنید؟ و این زنان بی حیا هم به سخنان او اهمیت نداده اند و او هم بعد از رساندن حکم اسلام به آنها، این هرزه ها را به حال خود رها کرده است.

ذکر این تجربه ی حاجی موسی سعیدی باعث شده است هرزه های رسانه ای سکولار چنین نشان دهند که حجاب امری شخصی است نه حکم الله و آیا روحانیون و افراد مذهبی حق دخالت در انتخاب شخصی زنان درباره حجاب و تجاوز به حریم آزادی‌های فردی را دارند؟

اما حجا مثل نماز و روزه و … حکم الله است و این حکم برای مسلمین حکم قانون اساسی را دارد و در عمل به قانون اساسی هیچ کسی در هیچ جای جهان نمی گوید شخص در عمل به قانون اساسی آزادی دارد که انجام دهد یا انجام ندهد.

نکته ی دوم اینکه، امر به معروف و نهی از منکر در شریعت اسلام یک وظیفه و واجب شرعی است. از ابوسعید خُدری رضی الله عنه روایت است که گفت: شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند:

«‌مَنْ ‌رَأَى ‌مِنْكُمْ ‌مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ»[1]هریک از شما که منکری دید آن را با دستش تغییر دهد، پس اگر نتوانست با زبانش آن را تغییر دهد و اگر نتوانست با دلش آن را (بد بداند)، و آن ضعیف‌ترین (مرتبه‌ی) ایمان است.

بر این اساس:

حاجی موسی سعیدی به دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم به وظیفه ی شرعی خودش عمل کرده است که وظیفه ی هر مومن صادق و باغیرتی است و تمام مسلمین بلوچستان از این عمل شرعی حاجی موسی سعیدی حمایت و پشتییبانی می کنیم و یکصدا در برابر آن عده ناچیز از هرزه های سکولار می ایستیم و به این عده ی ناچیز بی ارزش می گوئیم شماها هیچ جایگاهی در میان ملت مسلمان و باغیرت بلوچ ندارید.


[1] مسلم 49

شبهه: این کار را بکن اگه گناه داشت گناهش با من ….

شبهه: این کار را بکن اگه گناه داشت گناهش با من ….

به قلم:  نذیر احمد

دیدید بعضیا میگن فلان کارو بکن اگه گناه داشت گناهش با من؟؟….

 با هم ببینیم الله درباره این حرف چی میفرماید

{وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِّن شَيْءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ} . سوره عنکبوت آیه ۱۲

ﻭ ﻛﺎﻓﺮﺍﻥ ﺑﻪ ﻣؤﻣﻨﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ:  ﺷﻤﺎ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻣﺎ ﭘﻴﺮﻭﻯ ﻛﻨﻴﺪ، (ﻭ ﺍﮔﺮ ﮔﻨﺎﻫﻰ ﺩﺍﺭﺩ) ﻣﺎ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻋﻬﺪﻩ ﺧﻮﺍﻫﻴﻢ ﮔﺮﻓﺖ!

و ﺁﻧﺎﻥ ﻫﺮﮔﺰ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺍﻳﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮔﺮﻓﺖ  ﺁﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻳﻘﻴﻦ ﺩﺭﻭﻏﮕﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ.

 پس زیاد به اطرافت که تورا به گناه سوق میدهند وتشویقت می کنند  توجه نکن .حتی اگر آن کس عزیزت  باشد.

فقه و ادب فردی اسلامی: کسی که برای صرف غذا،دعوت شود و شخص دیگری با او برود

فقه و ادب فردی اسلامی: کسی که برای صرف غذا،دعوت شود و شخص دیگری با او برود

ارائه دهنده: مولوی نذیر احمد بلوچ

ابو مسعود انصاری رَضِیَ اَللهُ عَن‍‍‍‍هُ می‌گوید: كَانَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ، يُقَالُ لَهُ أَبُو شُعَيْبٍ، وَكَانَ لَهُ غُلاَمٌ لَحَّامٌ، فَرَأَى  رَسُولَ اللَّهِ ﷺ ، فَعَرَفَ فِي وَجْهِهِ الْجُوعَ، فَقَالَ لِغُلاَمِهِ: وَيْحَكَ اصْنَعْ لَنَا طَعَامًا لِخَمْسَةِ نَفَرٍ، فَإِنِّى أُرِيدُ أَنْ أَدْعُوَ النَّبِيَّ ﷺ خَامِسَ خَمْسَةٍ، قَالَ: فَصَنَعَ، ثُمَّ أَتَى النَّبِيَّ ﷺ   ، فَدَعَاهُ خَامِسَ خَمْسَةٍ، وَاتَّبَعَهُمْ رَجُلٌ، فَلَمَّا بَلَغَ الْبَابَ قَالَ النَّبِيُّ ص: «إِنَّ هَذَا اتَّبَعَنَا فَإِنْ شِئْتَ أَنْ تَأْذَنَ لَهُ وَإِنْ شِئْتَ رَجَعَ» قَالَ: لاَ بَلْ آذَنُ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ. (مسلم/2036)

یک مرد انصاری به نام ابوشعیب، برده‌ای قصاب داشت. آن مرد، روزی، رسول الله صلی اللّٰه علیه وآله وسلم را دید و از چهره‌اش متوجه شد که پیامبر اکرم صلی اللّٰه علیه وآله وسلم گرسنه است؛ لذا به برده‌اش گفت: وای برتو، غذایی را برای پنج نفر، تهیه کن؛ چرا که می‌خواهم رسول الله صلی اللّٰه علیه وآله وسلم را با چهار نفر دیگر دعوت کنم. او نیز غذایی تهیه کرد. ابوشعیب نزد نبی اکرم صلی اللّٰه علیه وآله وسلم آمد و او را با چهار نفر دیگر، دعوت نمود. اما شخص دیگری نیز همراه آنان آمد. هنگامی که رسول اکرم ﷺ به دروازه‌ی خانه‌ی ابوشعیب رسید، به او فرمود: «این مرد نیز با ما آمد؛ اگر خواستی به او اجازه بده؛ در غیر این صورت، بر می‌گردد». ابوشعیب گفت: نه، یا رسول الله! به او اجازه می‌دهم.

پس اگر به مهمانی دعوت نشده ای ابتدا از صاحب مهمانی اجازه بگیر سپس برو و اگر به تو اجازه نداد بدان که خوراک را به اندازه کافی تهیه کرده است و اگر تو بروی صاحبخانه در اذیت می افتد و ممکن است خوارک برای همه کفاف نکند و صاحبخانه به خاطر نرسیدن غذا به همه شرمنده شود. 

به صاحب و مالک موجودات و اجسامی که الله آنها را خلق کرده ناسزا نگویید

به صاحب و مالک موجودات و اجسامی که الله آنها را خلق کرده ناسزا نگویید

به قلم: مولوی نذیر احمد بلوچ

مالک و صاحب زمین و آسمانها و جهان هستی الله متعال است،اما  العیاذ بالله کسانی هستند که به حیوانات و کوه ها و جنگل یا دریا میگویند صاحب مرده در حالی که صاحب همه الله است.

بر حیوانات ودیگر موجودات هم لعنت نفرستید

در روایت صحیح آمده است در لشکر رسول الله صل الله علیه وسلم شتر یکی از صحابه حرکت نمی‌کرد که صحابی بر شترش لعن فرستاد هنگامی که رسول الله شنید فرمود شتر را رها کنید (یعنی حیوانی که از رحمت الله بدور است نباید در لشکر و میان ما باشد )

پس بر افراد زنده و خانه و وسایل نقلیه لعنت نفرستید چون لعنت یعنی از رحمت الله بدور باشد.

معنی لعنت:

لعنت کردن یعنی طلب دور شدن از رحمت خدا است

در حدیثی آمده: 

کسی که لعنت میکند لعنت اش به سمت آسمان میرود و پیش از اینکه به اسمان برسد در های ان بسته می شود بعد به سمت کسی لعنت شده بر میگردد اگر سزاوار باشد وگرنه بر خود لعنت کننده بر میگردد (ابوداوود ۱۴۰۵)

اینهمه نماز نخوان و… هست چرا به مولوی های خودمان گیرداده اید؟

اینهمه نماز نخوان و… هست چرا به مولوی های خودمان گیرداده اید؟

کاتب: مجیب الرحمن  بلوچ (دانشجو)

عده ای از عزیزانی که دغدغه ی دین دارند گاه می گویند اینهمه نماز نخوان و دزد و سکولار و … هست شما چرا به چند مولوی پیر داده اید؟

الله جل جلاله می فرماید:  وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ (القصص:41) و ما آنها را پیشوایان (ضلالت و) دعوت به دوزخ قرار دادیم.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:  إنَّما أخافُ علَى أمَّتي الأئمَّةَ المضلِّينَ (صحیح الترمذی 2229) بر امت خویش، از پیشوایان گمراه کننده بیمناکم.

این پیشوایانی که به سوی جهنم دعوت می دهند و رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز از پیش وایان گمراه کننده در میان امتش بیمناک بوده هم در میان کفار سکولار و … وجود دارند هم در میان مسلمین و دارودسته ی منافقین.

 هدف اصلی ما در گفتگوی با هر مخالفی «تنها خیر رساندن به او» است هر چند در ضمن بحث کردن دلایل قوی شریعت الله بر دلایل ضعیف او پیروز شوند و در این گفتگو هدفی دیگر به منظور دفاع از اسلام، حفظ عقیده‌ی مسلمانان و هدایت منحرفین نیز وجود دارد/ باذن الله.

مولوی هایی که در راستای تقویت جبهه ی کفار سکولار خارجی و مرتدین سکولار محلی سخنانی می گویند و مسلمانان را به شک بیندازند و اعتقادشان را آلوده سازند، به اجماع علماء واجب است که حقیقت را آشکار و بدعت را در مورد آنها وسخنانشان انکار نمود.

در این زمینه ما باها از دارودسته ی منافقین و مومنین جاهل و ضعیف الایمان شنیده ایم که می گویند: چرا به جای سفر حج، به فقراء کمک نمی‌کنید؟! این سوال بیجایی است. دو تا وظیفه ی مجزا در کنار هم قرار دارند. چه مانعی هست که گروهی، مسلمانان را به واسطه‌ی انکار بدعت‌ها از آتش جهنم برحذر دارند و گروهی دیگر به نقد تفکرات سکولاریستها و رفتارهای مفسدین دیگر جامعه بپردازند؟! و یا به صورت همزمان هر دو را انجام دهند؟!

شما به جای اینکه به دنبال ساکت‌کردن داعیان امت اسلامی باشید، بهتر است افراد توانایی که هیچ فعالیت مفیدی ندارند را جذب کنید. ساکت‌کردن ما مفسده‌ی غلبه‌ی بدعت‌ها را به دنبال دارد زیرا هرگز نمی‌توانید داعیان بدعت را ساکت کنید و حتی بعضی از آنها بودجه‌ی منظم برای فعالیت دارند و شغلشان را برای سخنان شما رها نمی‌کنند! اما با بیدارکردن آنهایی که درس دینی خوانده‌اند و می‌توانند با برنامه‌ای منظم در مبارزه با مفاسد و انحرافات مختلف اجتماعی به سطح مطلوب برسند، و به این شکل به صورت سیتماتیک و هماهنگ همه ی اهل دعوت در عرصه های مختلفی که توانائی و تخصص دارند وارد می شوند.

خبر دارید که چه جمعیت بزرگی از فارغ‌التحصیلان مدارس دینی به استثنای امامت جماعت و بعضی امور دیگرو چه جمعیت بزرگی از آگاهان به مسائل دینی که در دانشگاهها تحصیل کرده اند یا مطالعات مستقلی داشته اند بلا استفاده مانده‌اند؟!

تلاش جهت به کارگیری این سرمایه ها باید در اولویت قرار بگیرد. 

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (4)

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (4)

ارائه دهنده: بِراهُندگ بلوچ

بر اساس «لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ» کسی که از جماعت و حاکمیت بر جماعت فاصله گرفته به میزانهایی از اجرای قوانین اسلام نیز خود را محروم کرده و دارای اسلام ناقصی شده و نمی توان او را اهل سنت نامید، سنت پیامبر صلی الله علیه وسلم یعنی: در دارالاسلام حکومتی بودن، و کسی که حکومتی نباشد ترک سنت کرده است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید:  وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ: فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[1] و ترک سنت یعنی خارج شدن از جماعت.

همین حدیث صحیح رسول الله صلی الله علیه وسلم روح مطلب را در ارتباط بین سنت و جماعت و اهل سنت بودن و عامل خارج کننده ی از دایره ی اهل سنت ادا کرده است؛ یعنی کسی که اهل جماعت نباشد اهل سنت واقعی هم نیست.

در این صورت، اهل سنت یعنی اهل جماعت و کسی که اطاعت خودش را در غیر معصیت از الله «لا طَاعَةَ في مَعْصِيَةٍ»[2] به رهبر حاکم بر دارالاسلام می دهد و از جماعت جدا نمی شود؛ و کسی که اطاعت خودش را در امور شرعی به رهبر حاکم بر جماعت و دارالاسلام نمی دهد ترک سنت کرده است چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ : فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[3] و ترک سنت یعنی خارج شدن از جماعت؛ و  بوصیری این حدیث را به این شکل توضیح می دهد که: تَرْكُ السُّنَّةِ: الخُروجُ مِن الطَّاعةِ.[4] ترک سنت خارج شدن از اطاعت است، یا به قول الحاکم : تَرْكُ السُّنَّةِ بِالْخُرُوجِ عَنْ الْجَمَاعَة.[5] تَرْكُ السُّنَّةِ  با خارج شدن از الجماعة است و بر اساس تعریف رسول الله صلی الله علیه وسلم که می فرماید:  وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ: فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ. هر شخص مسلمانی که از حاکمیت بر دارالاسلام جدا می شود نه تنها اهل جماعت نیست بلکه اهل سنت نیز نیست و اهل فرقه بازی و تفرق و بدعت و سستی و بی ابهتی و ذلیلی و شکست است.


[1]  مسند أحمد بن حنبل10576-  10358/ الحاكم، المستدرک علی الصحیحین: ج۱/ ص۲۰۷، حدیث شماره: ۴۱۲ وأورده البخاري في “تاريخه” ٥/١٠٣

[2]  صحیح بخاری 7252-  4340

[3]  مسند أحمد بن حنبل10576-  10358/ الحاكم، المستدرک علی الصحیحین: ج۱/ ص۲۰۷

[4]  البوصيري، إتحاف الخيرة المهرة 5/59 /

[5]  ابن حجر العسقلاني – أحمد بن علي بن حجر العسقلاني، فتح الباري شرح صحيح البخاري، شرح حديث (اجتنبوا السبع الموبقات ) كتاب الحدود وما يحذر من الحدود باب رمي المحصنات ج12 ص188 (حديث رقم: 6857 )

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (3)

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (3)

ارائه دهنده: بِراهُندگ بلوچ

پس جماعت یعنی: حاکمیت بر دارالاسلام، و اهل جماعت یعنی: اهل حاکمیت بر دارالاسلام و حکومتی های موجود در دارالاسلام نه مذاهب و تاویلات و جریانات مختلف و متعددی که ممکن است در دارالاسلام و در میان اهل اسلام وجود داشته باشند.

شخص می تواند در دارالاسلام کافری یهودی یا نصرانی یا مجوس یا صابئی از اهل ذمه باشد و در عین حال اهل جماعت؛ پس در اهل جماعت شدن یا در حکومتی شدن، شرط نیست که شخص اهل جماعت یا حکومتی، حتماً مسلمان باشد یا اگر مسلمانی اهل جماعت بود حتماً هم فکر و هم مذهب شما باشد و چنانچه هم مذهب و هم فکر شما نبود از اهل جماعت بودن هم بیافتد

زمانی که رسول الله صلی الله علیه وسلم به ما امر می کند که  «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ» با جماعت مسلمانان و امام شان باش «أنَّ المقصودَ بالجماعةِ في النصوصِ الشرعيةِ جماعةَ المسلمينَ إذا اجتمعوا على أمِيرٍ» منظور از جماعت در نصوص شرعی، جماعت مسلمین است که بر رهبری جمع شده باشند.

رسول الله صلی الله علیه وسلم از میان کارهای خوب زیادی که الله به آنها راضی است که انجامشان دهیم در حدیثی سه کار را نام می برد و می فرماید: يَرْضَى لَكُمْ أَنْ تَعْبُدُوهُ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا، وَأَنْ تَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا.[1] الله از شما راضی می شود که: 1- او را عبادت کنید ( یعنی امور: 1- عقیدتی 2- قلبی 3- زبانی 4- بدنی 5- مالی خودتان تنها به الله بدهید همچنانکه می گوئید: ایّاکَ نَعْبُدُ. تنها تو را عبادت می کنیم)  2- برای او شریک قرار ندهید  3- و اینکه به ریسمان الله چنگ بزنید و متفرق و چند دسته نشوید.

امام نووی می گوید: سخن رسول الله صلی الله علیه وسلم : إنَّ اللَّهَ يَرْضَى لَكُمْ ثَلاثًا، الله برای شما به سه مورد راضی است، «فهو أمرٌ بلزومِ جماعة المسلمين» آن امری است به لزوم جماعت مسلمین، و بعضی از این مسلمین را به بعضی دیگر گره زد و میانشان الفت به وجود آورد «وهذه إحدى قواعد الإسلام» و این یکی از قواعد و بنیانهای اسلام است. [2]

امام بغوی هم می گوید: الله تمام پیامبران را برای اقامه و برپا داشتن دین و الفت و جماعت و ترک فرقه گرائی و مخالفت برانگیخت.[3] اقامه ی دین یعنی نشان دادن دین در زندگی دنیوی خود، یعنی عینی کردن آنچه در شریعت اسلام وجود دارد و هم اکنون در کتابها پنهان شده است، مثل نماز: اقامه ی نماز یعنی عینی کردن مفاد نماز در زندگی دنیوی خودت و با ادای نماز فرق دارد؛ ادای نماز در مسجد است یا در مکانی که آنرا ادا می کنی اما اقامه ی نماز خارج از مکان ادای نماز است.

در مورد جماعت و اهل جماعت شدن باید یادآوری کنیم که در حالت ضرورت و اضطرار، مومنین ممکن است به چیزی که مطلوب شریعت نیست و یا در شریعت حرام است با شروط و حد و حدودی تعیین شده در شریعت تن بدهند همچنانکه حسن بن علی مجبور به استعفای از امر خلافت اسلامی بر منهاج نبوت و دادن بیعت به شاهیگری معاویه در سال 41ق شد و به دلیل از بین رفتن این دو دستگی، آن سال را سال جماعت نامیدند.[4]

عمر ابن خطاب می گوید: لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[5] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و اطاعت.

پس اهل جماعت یعنی اهل اسلام کاملی که مثل اصحاب، روزی که رسول الله صلی الله علیه وسلم وفات کرد، كَرِهوا أن يَبقَوا بعضَ يومٍ وليسوا في جماعةٍ،[6] دوست نداشتند و اکراه داشتند که بعضی از روز را بگذرانند در حالی در جماعت نباشند، به همین دلیل رهبری برای حاکمیت خود انتخاب کردند و دوباره اهل جماعت شدند، و هر شخص به میزانی که از جماعت و حاکمیت بر دارالاسلام و مسیر اصلاحی آن فاصله می گیرد به همان اندازه از اسلام کامل فاصله گرفته است.


[1]   مسلم 1715

[2]  النووي، شرح صحيح مسلم 12/ 237/  قوله: إن الله يرضى لكم ثلاثًا، فهو أمر بلزوم جماعة المسلمين، وتآلف بعضهم ببعض، وهذه إحدى قواعد الإسلام.

[3]  البغوي، معالم التنزيل 4/ 122/ بعث الله الأنبياء كلهم بإقامة الدين والألفة والجماعة، وترك الفرقة والمخالفة

[4]  ابن عساكر، تاريخ دمشق، ص 148.

[5] سنن الدارمي، مقدمة باب في ذهاب العلم، 257- 265/ ابوداود (3664)، احمد (2/338)، دارمی (257)، ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله 326/

[6] «تاريخ الطبري» (2/447).

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (2)

جماعت چیست و اهل جماعت شدن یعنی چه؟ (2)

ارائه دهنده: بِراهُندگ بلوچ

جدا شدگان از جماعت حاکم بر دارالاسلام و کسانی که باعث ایجاد تفرق در جماعت حاکم بر دارالاسلام می شوند که مستحق مرگ هستند به 4 دسته ی عمده تقسیم می شوند:

  1. خارج شده های از جماعت که مسلمینی هستند به دلایل دنیوی از جماعت حاکم بر دارالاسلام جدا شده اند که در ادبیات فقهی به آنها گفته می شود اهل بغی، مثل خوارج اهل صفین
  2. اهل تاویل خارج شده از جماعت که مسلمینی هستند به دلایل تاویلات مخالف با جماعت جدا شده اند، مثل خوارج اهل نهروان؛ اینها تا زمانی که دارای همین تاویلات باشند اما صف خود را از جماعت جدا نکنند و بر علیه جماعت قیام نکنند مسلمانی هستند مثل سایر مسلمین که در دارالاسلام دارای تاویلات و اجتهادات فردی خاص خودشان هستند و آزاد و از حقوق اسلامی خود برخوردارند.
  3. منافقین آشکار شده که صف خود را به بهانه های متعدد و مختلف اکثراً مذهبی از جماعت جدا کرده و در قالب فرقه ای غالیانه و منحرف در برابر جماعت حاکم بر دارالاسلام اعلام موجودیت کرده اند و برجماعت خروج کرده اند.
  4. مرتدین که با جدا کردن عقاید خود از اسلام کلاً از اسلام یا همان جماعت معنوی مسلمین جدا شده اند و به صورت اتوماتیک از جماعت ظاهری حاکم بر دارالاسلام نیز جدا شده اند، مثل مسلیمه کذاب و سجاع و سایر مرتدین اواخر حیات رسول الله صلی الله علیه وسلم و ابتدای خلافت ابوبکر صدیق؛ کسانی که خارج شده های از جماعت معنوی خودشان را جزو اهل سنت و جماعت و در واقع جزو امت اسلامی نمی دانند در واقع اینها را به ناحق و اکثرا ناخواسته تکفیر کرده و جزو مرتدین می دانند و مستحق مجازاتی که مختص خارج شده های از جماعت است و این ظلمی آشکار است.

با آنکه هر چهار گروه خوارج و خروج کننده هایی هستند که بر علیه جماعت و حاکمیت بر دارالاسلام خروج کرده اند و هر چهار گروه دچار جرم « وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا» (مائده/33) سعی در تولید فساد در زمین می شوند اما هر یک در شریعت دارای قوانین و حقوق خاص خود هستند و نمی توان بر همه یک حکم صادر کرد.

 عمر بن خطاب به دلیل فسادی که در زمین در صورت اهل تفرق شدن این اعضای شورای خبرگان رهبری ایجاد می شد دستور داد که خبرگان رهبری اهل تفرق به قتل برسند؛ چون مسلمین به رهبر شدن یکی از اینها با هم متحد و یکدست شده بودند و مسلمین به این شکل بعد از مرگ رهبر قبلی صاحب رهبر منتخب خودشان از طریق شورای خبرگان رهبری می شدند و چنانچه این اعضای شورای خبرگان رهبری دچار تفرق می شدند طرفداران هر یک هم دچار تفرق می شدند و به همین سادگی مسلمین به چند دسته و فرقه و حزب تقسیم می شدند و هر یک می خواستند رهبر خود را بر جماعت و دارالاسلام حاکم کنند.