چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (8)

چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (8)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

  حالا این اهل سنتی که در معروف و غیر معصیت الله تابع الجماعه بودند و علاوه بر اهل سنت بودن اهل جماعت هم بودند و با ترک الجماعة مرتکب جرم ترک سنت نمی شدند با این سرمایه ای که از احادیث وجود دارد خودشان بعد از فروپاشی حکومت اسلامی بر منهاج نبوت به چند دسته ی مختلف کوچک و دو دسته ی عمده ی اهل «العلم» و اهل «الرای» تقسیم شده اند.

 بزرگان اهل فقه بین «العلم» و«الرأي» فرق می گذاشتند و به قرآن و حدیث می گفتند «العلم» و هر چه غیر از آن بود را «الرأي» می نامیدند. ابن حجر می گوید: و الحاصل اگر رأی مستند به نقل از قرآن و سنت باشد پسندیده است « وإن تجرد عن «العلم» فهو مذموم» و چنانچه از «العلم» جدا باشد ناپسند و مذموم است چنانچه حدیث عبدالله بن عمرو اشاره دارد که بعد از نبود «العلم» جاهلها با رای خودشان فتوا می دهند. [1]بر این اساس بود که به کسانی چون امام مالک می گفتند: أنت من أوعيةِ العلمِ.[2]

در دورانی این اهل «العلم» که پرچمدار مبارزه با غلاة بودند بیشتر بر احادیث و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم در تبیین آیات و اخبار به عنوان یکی از ادلة فقهی تمرکز می کردند و با این صفت هم معروف می شدند، چنانچه به یحیی بن سعید و امام مالک می گویند: «مالك أمير المؤمنين في الحديث»[3] و امام شافعی به «ناصرَ الحدیث»[4] و امام احمد بن حنبل به «إمامٌ في الحديث»  [5]مشهور می شوند و حدیث و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان بخشی از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم دسته بندی می شود چنانچه: سيف الدين الآمدي می گوید: «و یَدخُلُ في ذلك أقوال النبي عليه السلام، وأفعاله وتقاريره»[6] در السنة، سخنان و کارها و تقاریر رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد می شود.

در این صورت به قول ابن منظور زمانی که در «أَدِلَّةِ الشَّرْعِ» گفته می شود: الكتاب والسنة، یعنی: القرآن والحديث.[7] و به قول ابن تیمیه: زمانی می‌گوییم اهل حدیث، فقط بر آنان که حدیث را شنیده و می نویسند و روایت می‌کنند، بسنده نمی‌کنیم؛… بلکه اهل قرآن هم، مورد نظرِ ماست.[8]

 پس اهل سنت یعنی اهل اسلام با تمام مذاهب و فرقه هائی که دارند و نزد اهل سنت و جماعت تمام ائمه ای که ضمن رعایت سنت بزرگ اهل الجماعة بودن در به کارگیری احادیث و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم این مسیر را طی کرده اند جزو اهل سنت محسوب می شوند و تبعیت از این احادیث تبعیت از هدایت و راهنمائی های نبوتی است که به صراط المستقیم راهنمائی می کند. [9] یعنی زمانی که عده ای چون ابن جوزی سختگیری های امام ابوحنیفه را در مساله ی پذیرش حدیث می بینند به او نمی گویند که اهل سنت نیست بلکه می گوید: «و لیس من اهل الحدیث»[10] او از اهل حدیث نیست؛ در حالی که حدیث یکی از ادله و منابع فقهی نزد امام ابوحنیفه[11] و شیعیان [12] و سایر مذاهب اسلامی بوده است. 

در این بخش: شخص می تواند حنفی، زیدی، مالکی، جعفری، شافعی، اهل حدیث و اهل رای و اشعری و ماتریدی و صوفی و غیره باشد و در عین حال اهل سنت، چون اهل سنت بودن یعنی اهل اسلام بودن؛ یا ممکن است یکی دارای یکی از این مذاهب فقهی و کلامی و مشربهای صوفیانه باشد و اهل جماعت نباشد و از این کانال ترک سنت کرده باشد؛ چون بر اساس تعریف و روشنگری رسول الله صلی الله علیه وسلم معیار اهل سنت بودن ترک نکردن الجماعة است. وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ: فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[13] هر کسی که جماعت را ترک کند در واقع سنت را ترک کرده و اهل سنت نیست؛ هر چند که صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد که با زبان یا دست بر علیه الجماعة ی تولید شده در زمان عثمان و علی و حسن خروج کرده باشد.

امام بربهاری(ت: 329هـ) می گوید: اعْلموا! أنَّ الإسْلامَ هُوَ السُّنَّةُ، والسُّنَّةَ هي الإسْلامُ، ولا يقومُ أحدهما إلَّا بالآخر، فمِن السُّنَّة لزومُ الجماعةِ، ومَنْ رغبَ غير الجماعَة وفارقها؛ فقد خلعَ رِبْقةَ الإسْلامِ مِن عُنقه، وكانَ ضالًّا مضلًّا.[14] بدانید که اسلام سنت است و سنت نیز اسلام است، و یکی از آنها بدون دیگری سرپا و پابرجا نمی ماند، پایبند شدن و ملزم شدن به الجماعة از سنت است، کسی که به غیر از الجماعة رغبت پیدا کند و از الجماعة جدا شود طناب اسلام را از گردنش باز و رها کرده است و شخصی گمراه و گمراه گر و سرگردان و سرگردان کننده است. یعنی همان سخن عمر بن خطاب که می گوید: إِنَّهُ لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[15] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و طاعت، یعنی مسلمانی که آگاهانه، عمداً، به میل خودش و اختیاری از الجماعة فاصله می گیرد از «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» و «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» فاصله گرفته و بخشی از «الضَّالِّينَ» می شود؛ همان ضرار سازهائی که دنبال فرصتی جهت تولید تحزب و تفرق از الجماعة هستند. به همین دلیل است که فضیل بن عیاض رحمه الله می گوید: زمانی که یکی از اهل سنت را می بینم انگار یکی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را می بینم، چون تابع آثار اصحاب و متخلق به اخلاق اصحاب است انگار یکی از اصحاب است. زمانی هم که شخصی از اهل بدعت را می بینم انگار یکی از منافقین را می بینم، چون نفاق در بدعتها رشد می کند.[16]

ادامه خواندن “چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (8)”

از هرکسی که در دینمان از او بهره بگیریم آن شخص در آن مورد شیخ ماست

از هرکسی که در دینمان از او بهره بگیریم آن شخص در آن مورد شیخ ماست

ابن تیمیه رحمه الله می گوید: «هر مُرده ای که اقوال و اعمال و آثارش به انسان برسد و او را سود دینی ببخشد، از این جهت شیخ اوست»

منبع: مجموع الفتاوى، ج 11، ص 512

آداب روز جمعه

آداب روز جمعه

*   گرفتن غسل

*  خواندن سوره کهف

*  عطرزدن

*  مسواک زدن

*  پوشیدن لباس پاک

*  صلوات فرستادن بر رسول الله

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد
اللَّهُمَّ بَارِكْ عَلَى مُحَمَّدٍ وَعَلَى آلِ مُحَمَّد، كَمَا بَارَكْتَ عَلَى إِبْرَاهِيْمَ وَعَلَى آل إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيدٌ مَجِيد.

چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (7)

چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (7)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

تمام کسانی که آگاهانه و به میل خودشان در هر شکل و قالبی خارج از «جماعت» مسلمین و خارج از اوامر و نواهی دارالاسلام مسلمین فعالیتهای خودشان را به پیش ببرند «منفردین از سه ابزار» و منفردین از «جماعت» و فرقه بازهایی هستند که ترک سنت کرده اند و تاریخ و بخصوص وقایع همین الان و چند دهه ی گذشته ی سرزمینهای مسلمین نشان داده است که این «منفردین از الجماعة» هرگز به نتایج شرعی جهاد دست پیدا نکرده اند بلکه اکثراً به عنوان یک مانع و آفتی جهت هدر دادن انرژی جهادی مومنین عمل کرده اند و به قول امام ابن حزم این فرقه های گمراه حتی یک روستای کفار را نیز فتح نکرده اند[1] و در نهایت به سبکهای مختلفی در کمال تنهائی و بی کسی خوراک گرگهائی چون کفار اصلی و مرتدین محلی و دارودسته ی منافقین بومی و حتی فرقه هایی مثل خودشان شده اند، چنانچه رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: فَعَلَيكُمْ بِالجَمَاعَةِ، فَإِنَّمَا يأْكُلُ الذِّئْبُ مِنَ الغَنمِ القَاصِيَةَ[2] حتماً با جماعت باشید زیرا گرگ، گوسفند متواری از گله را به راحتی می خورد.

پس، کسی خیال نکند که منظور از این اهل تفرق و «منفردین از سه ابزار و الجماعة» که اکثراً به سوی آتش جهنم دعوت می دهند غیر مسلمین هستند بلکه اهل نماز و روزه « وإن صلَّى وصامَ» و مسلمان و به قول رسول الله صلی الله علیه وسلم: «هُمْ مِنْ جِلْدَتِنَا، وَيَتَكَلَّمُونَ بِأَلْسِنَتِنَا» هستند اما اموری شایسته را با اموری ناشایسته و غیر شرعی مخلوط کرده اند و از راهنمائی هائی غیر از راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم استفاده می کنند «قَوْمٌ يَهْدُونَ بِغَيْرِ هَدْيِي، تَعْرِفُ مِنْهُمْ وَتُنْكِرُ» و اینگونه با ترک سنت الجماعة و با ترک راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم و چنگ زدن به بدعت فرقه گرائی و ریختن به ناحق خون انسانها و طی کردن مسیر انحرافی، مومنین را به جهنم دعوت می کنند؛ چون الله تعالی هرگز از خون به ناحق ریخته شده گذشت نمی کند، این به اضافه ی دهها جرم دیگری که این فرقه ها و گروهها مرتکب می شوند شخص را مستحق عذاب دیدن در جهنم به اندازه ی جرمش می کند « دُعَاةٌ عَلَى أَبْوَابِ جَهَنَّمَ، مَنْ أَجَابَهُمْ إِلَيْهَا قَذَفُوهُ فِيهَا» به همین دلیل اگر راهی برای ملحق شدن به جماعت مسلمانان و رهبر آنها «تَلْزَمُ جَمَاعَةَ المُسْلِمِينَ وَإِمَامَهُمْ» پیدا نکرده ای «فَاعْتَزِلْ تِلْكَ الفِرَقَ كُلَّهَا»[3]ازتمام گروه ها و فرقه ها دوری کن، و خیال نکن فقط کفار مسلمین را به سوی جهنم دعوت می کنند بلکه دعوتگرانی در میان مسلمین نیز وجود دارند که اگر به دعوتشان جواب مثبت دادی و به آن عمل کردی تو را به آتش جهنم راهنمائی می کنند.

با آنکه در دورانی ممکن است که در مکانهائی مشخص فرقه های مختلف معروف به اهل سنت و جماعت دارای کلام و فکر مشترکی بوده باشند،[4] با این وجوداهل الجماعه بودن به معنی اهل حاکمیت موجود بر دارالاسلام بودن در برابر اهل الفُرقه و فرقه بازان خارج از حاکمیت قرار گرفته است، البته گاه دیده شده است که بدعتهایی به وجود آمده اند و چون اهل «العلم» چنین بدعتی را به موقع انکار نکرده اند، به همین دلیل می بینیم که چنین بدعتی در میان مسلمین تبدیل به سنت شده است «إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ، فَلَمْ يُنْكِرْهَا أَهْلُ الْعِلْمِ صَارَتْ سُنَّةً»[5] همین اصطلاح اهل سنت و جماعت هم توسط عده ای از تعریف شرعی آن خارج شده و تعریفی بدعی جایگزین آن شده است و چون در برابر چنین بدعتی سکوت شده و بر آن ردیه زده نشده است عده ای خیال می کنند این بدعت، سنتی از اسلام است؛در این صورت لازم است در تعریف مفاهیم به منابع فهم این مفاهیم و معانی یعنی «العلم» برگردیم که قرآن و احادیث هستند آنهم ابتدا بر فهم اجماع صحابه و بعد با بهره گیری از سایر اهل فقه و حکمت از تابعین و ائمه و پیروان صادق آنها و بخصوص شورای اولی الامر اهل فقه زمان خودمان.

در دورانهائی از بس فرقه های مختلف خودشان را معادل اهل الجماعه و اهل سنت گرفته اند و دیگران را متهم به ترک سنت و اهل بدعت و فرقه گرائی کرده اند که عده ای برایشان سوال پیش می آید: واقعاً این اهل سنت و جماعت چه کسانی هستند و این فرقه بازهای اهل بدعت چه کسانی هستند؟

شیعیان جعفری نقل می کنند زمانی که علی ابن ابی طالب امیر المومنین و حاکم بر دارالاسلام بود بعد از ورود به بصره در حال ایراد خطبه بود که مردی برخاست و گفت: یا امیرالمومنین اهل جماعت چه کسانی هستند و اهل تفرقه کیانند، و اهل بدعت کدام افراد هستند و اهل سنت کدامین افرادند؟

علی ابن ابی طالب به عنوان رهبر و نماد الجماعة ی حاکم بر دارالاسلام مسلمین در پاسخ این شخص گفت: اما اهل جماعت من و کسانی هستیم که ازمن تبعیت می کنند، اگر چه در اقلیت باشند، و این حقیقت، امر الهی و امر رسول الله می باشد«أَمَّا أَهْلُ الْجَمَاعَةِ فَأَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ إِنْ قَلُّوا وَ ذَلِكَ الْحَقُّ عَنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ عَنْ أَمْرِ رَسُولِهِ» و اهل تفرقه مخالفین من و مخالفین کسانی هستند که از من تبعیت می کنند، اگرچه در اکثریت باشند «وَ أَمَّا أَهْلُ الْفُرْقَةِ فَالْمُخَالِفُونَ لِي وَ لِمَنِ اتَّبَعَنِي وَ إِنْ كَثُرُوا»[6] معاویه هم که بعد از شهادت امیر المومنین علی ابن ابی طالب و در زمان حاکمیت امیر المومنین حسن بن علی بر الجماعه مسلمین، در بیت المقدس مردم به او بیعت دادند و او را امیر المومنین نامیدند،[7] بعد از اتفاقاتی چند و صلح با امیرالمومنین حسن بن علی و رسیدن خودش به پادشاهی، سال 41ق را «عام الجماعة» سال الجماعة نامید،[8] چون غیر از خوارج همه به حکومت او که با زور اسلحه به دست آورده بود و با زور اسلحه بر حاکمیت غلبه پیدا کرده بود[9] بیعت دادند البته جاحظ می گوید: معاویه آن سال را عام الجماعه نامید، در حالیکه آن سال «سال فرقه و قهر و جبر و غلبه» بود. سالی که امامت به ملوکیت و نظام نبوی به نظام کسرایی تبدیل و خلافت مغصوب و قیصری شد.[10] رسول الله صلی الله علیه وسلم نیز این شاهیگری معاویه بعد از خلافت راشده را تحت عنوان: «مُلْكًا عَاضًّا»،[11] نام می برد، یعنی شاهیگری مستبد و خودکامه. 

به سادگی می توانید در این کلام امیرالمومنین علی بن ابی طالب و همچنین در عمل معاویه، أَهْلُ الْجَمَاعَة را در برابر أَهْلُ الْفُرْقَةِ  ببینید، البته البَرْبَهَاری امام حنابله در عصر خودش(ت329ق 320ش) و از مخالفین سرسخت شیعیان جعفری، در تعریف جماعت می گوید: والجماعةُ: ما اجتمع عليه أصحابُ رسولِ اللهِ صلَّى اللهُ عليه وسلَّم في خلافةِ أبي بكرٍ و…. .[12] یعنی از نگاه ایشان نیز، جماعت یعنی: حاکمیت بر دارالاسلام که با انتخاب رهبر توسط صحابه شکل گرفت.

ابن تیمیه نیز به جای حاکمیت اسلامی از عبارت جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ استفاده می کند می گوید: وَإِذَا كَانَ السَّلَفُ قَدْ سَمَّوْا مَانِعِي الزَّكَاةِ مُرْتَدِّينَ مَعَ كَوْنِهِمْ يَصُومُونَ وَيُصَلُّونَ، وَلَمْ يَكُونُوا يُقَاتِلُونَ جَمَاعَةَ الْمُسْلِمِينَ، فَكَيْفَ مِمَّنْ صَارَ مَعَ أَعْدَاءِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ قَاتِلًا لِلْمُسْلِمِينَ؟[13] زمانی  ﮐﻪ سلف ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﯼ ﮐﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﺯﮐﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ﻣﯽﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻤﺎﻋﺖ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻧﺠﻨﮕﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، ﻣﺮﺗﺪ ﻧﺎﻣﯿﺪﻧﺪ، ﺣﺎﻝِ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺭﺳﻮﻟﺶ ﺑﺮ ﺿﺪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎﻥ ﻣﯽ ﺟﻨﮕﻨﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﺎﺷﺪ؟ البته صحابه جبهه ی آنها را جبهه ی مرتدین نامیدند که در این جبهه هم منکرین زکات وجود داشتند هم مسلمین مانعین زکات و هم پیامبران دروغین، به همین دلیل در جنگ با این جبهه سعی می شد این مخالفین آنالیز شوند و از خون مسلمین گرفتار در این جبهه و از خون مسلمین مخالف اهل تأویل محافظت شود.

ادامه خواندن “چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (7)”

شرح حديث: «خلق الله  آدم علی صورته»

شرح حديث: «خلق الله  آدم علی صورته»

ارائه: مولوی سید محمد رخشانی بادینی

«خلق الله  آدم علی صورته» یعنی الله آدم را به صورت خودش(الله) افرید.(بخاری_مسلم)
رسول الله صلی الله علیه وسلم در حدیثی صحیح  می فرمایند: الله آدم را به صورت خود خلق کردو طولش ۶۰ ذراع بود.
ودر حدیثی دیگر می فرمایند:هرگاه یکی از شما خواست برادرش را بزند به صورت او نزند زیرا الله ادم را به صورت خود(الله) خلق کرد.(مسلم)
اما اهل تاویل اینجا هم ارام ننشستند وگفتن الله ادم را به صورت خود(آدم)خلق کرد.
با روش خود اهل کلام پیش برویم باید بگوییم که آدم قبل از خلقت صورتی نداشت تا به صورت خود ادم خلق کند.
امام احمد در مسند خود می اورد که ابوهریره می گوید:رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرمایند:صورت یکدیگر را زشت نکنید زیرا الله ادم را به صورت رحمن خلق کرد.
امام خلال می گوید:امام حرب کرمانی به من گفت:از امام اسحاق بن راهویه که فرمود:ثابت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم خبر داده  که الله ادم را به صورت خودش(الله)خلق کرد.(السنة للخلال٢٣٠٢)
ونيز  می فرماید:از ابی طالب شنیدم که گفت:شنیدم که احمدبن حنبل می گفت:هرکس بگوید که الله ادم را به صورت ادم خلق کرده جهمی است.(السنة للخلال ٢٣٠١)
ابراهيم بن موصلي می گوید:مردی نزد ابو عبدالله (احمدبن حنبل)امد وگفت :شنیدم اباثور گفته است که الله ادم را به صورت ادم افرید،اباعبدالله بسیار تامل کرد ودستی برصورت خود کشید وفرمود:این سخن اشتباه است ،این سخن جهم بن صفوان است.(طبقات حنابله ۲۳۶/۱)
بعدا خبر این سخن به اباثور رسید ونزد امام احمد امد  وامام احمد از او پرسید قبل از اینکه الله ادم را خلق کند ادم به چه صورت بود پس اباثور ساکت شدوتوبه کردواز سخن خود برگشت .
اقوال سلف در این باب بسیاری است وبه ذکر اقوال امام اجری و لالکائی نپرداختیم .ابن تیمیه وابن قیم وائمه نجد هم این حدیث را بدون تاویل ودستکاری قبول کرده اند.
اما چه کسانی این حدیث را دستکاری ومی گویند الله ادم را به صورت ادم خلق کرد ؟!جواب واضح است اشاعره واهل کلام وبه صورت کلی پیروان عقیده جهمیه
لازم به ذکر است ماهم همانند متقدمین می گوییم الله ادم را به صورت خودش (الله)خلق کرد اما این به این معنی نیست که ادم شبیه الله بود معاذ الله بلکه الله ادم را همانند خود دارای دست وساق وجه وچشم …افرید وهیچ چیز همانند الله نیست وما از تشبیه آدم علیه السلام به الله می پرهیزیم .
همانطور که  امام اسحاق راهویه وامام احمد در شرح این حدیث می گویند:منظور این است که ادم را همانند خود شنوا وبینا ومتکلم ودارای وجه ودست وقدم و…خلق کرد .

فردا جمعه ۱۸ خرداد اول ذی الحجة، دهه ذی الحجه، فضيلتي كه بسياري از مردم از آن محرومند

فردا جمعه ۱۸ خرداد اول ذی الحجة، دهه ذی الحجه، فضيلتي كه بسياري از مردم از آن محرومند

به قلم: نذیر احمد بلوچ

رسول اللهﷺ مي‌فرمایند:هيچ وقتی نیست که عمل صالح در آن مثل این ده روز،نزد الله محبوب و بافضیلت باشد یعنی ده روز اول ذی‌الحجة.
صحابه گفتند:حتی جهاد فی‌سبیل‌الله؟؟؟
پیامبر فرمود :حتی جهاد فی سبیل الله مگر کسی که با جان و مال خود برای جهاد خارج شود و دیگر بازنگردد(شهید شود)

نص حديث

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : ” مَا مِنْ أَيَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيهَا أَحَبُّ(افضل) إِلَى اللَّهِ مِنْ هَذِهِ الْأَيَّامِ “. يَعْنِي أَيَّامَ الْعَشْرِ، قَالُوا : يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَلَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ ؟ قَالَ : ” وَلَا الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، إِلَّا رَجُلٌ خَرَجَ بِنَفْسِهِ وَمَالِهِ فَلَمْ يَرْجِعْ مِنْ ذَلِكَ بِشَيْءٍ “(رواه البخاري (969)، وأبو داود (2438))

جاي تعجب است که غالبیت مسلمانان به ده روز اول ذی‌الحجة اهميتي نمي‌دهند در حالی که فضیلت این ده روز ،در قرآن و سنت ثابت وظاهر است
حتی بعضی از علما می‌فرمایند :ده روز اول ذی الحجة از ده روز آخر رمضان بافضيلت‌تر است جدا از شبهای رمضان و لیلة القدر، و اين اختيار شيخ الاسلام ابن تيمية است

بعضي ديگر از علما می‌فرمایند:ده روز وشبهای اول ذی الحجة از ده روز وشبهای آخر رمضان افضل‌تر است بجز لیلة القدر چون (یوم: در زبان عرب شامل شب و روز می‌شود)

حتی انجام عمل صالح از صدقه،نماز ،روزه،ذکرالله،در این ده روز از جهاد در غير اين روزها  افضل‌تر است مگر جهادی که فرض عین باشد یا کسی که شهید شود

و این بیانگر فضل جهاد و رباط در این ده روز است که با محبوبترین اعمال=جهاد کردن در محبوبترین ایام به درگاه ارحم‌الراحمین برویم.

جهت یاد‌آوری فردا (جمعه)شروع اولين روز از ماه ذي الحجة است.

{سَابِقُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا كَعَرْضِ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ ۚ ذَٰلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}سورة الحديد آيه٢١
                               

چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (6)

چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (6)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

با دقت در منابع شرعی متوجه می شویم که در مورد رهبریت و امراء الجماعة هم ظوابط و شروطی وجود دارد:

  1. این اطاعت کردن از رهبر دارالاسلام و«3ابزار» در معروف است نه در گناه و معصیت: لا طَاعَةَ في مَعْصِيَةٍ، إنَّما الطَّاعَةُ في المَعروفِ.[1]رسول الله صلی الله علیه وسلم باز می فرماید: السَّمْعُ والطَّاعَةُ علَى المَرْءِ المُسْلِمِ فِيما أحَبَّ وكَرِهَ، ما لَمْ يُؤْمَرْ بمَعْصِيَةٍ، فإذا أُمِرَ بمَعْصِيَةٍ فلا سَمْعَ ولا طاعَةَ.[2] بر شخص مسلمان حرف شنوی و اطاعت در اموری که دوست دارد یا از آن کراهت دارد و بدش می آید، وظیفه و حقی است بر گردنش، تا زمانی که به معصیت امر نشده است. زمانی که به معصیت امر شد، نه حرف شنوی کند و نه اطاعت کند.

امام شوکانی (وفات1250ق)  در مورد امام الجماعه و دارالاسلام که اشتباهاتی مرتکب می شود مثل تمام اهل سنت و جماعت بر این باور است که بر اساس احادیث رسول الله صلی الله علیه وسلم باید به صورت پنهانی نصحیت شود نه به صورت آشکار و عمومی و نباید کاری انجام شود که حاکم الجماعة و دارالاسلام به واسطه ی آن کار خوار و سبک شود، و با توجه به اینکه احادیث متواتری در عدم قیام بر علیه حاکم ظالم وجود دارد: ولكن على المأموم أن يطيع الإمام في طاعة الله، ويعصيَه في معصية الله؛ فإنه لا طاعَةَ لمخلوقٍ في مَعصيةِ الخالقِ.[3] بر زیر دستان واجب است که در اطاعت از الله از امام اطاعت کند، و در معصیت و سرپیچی از الله از امام سرپیچی کند؛ در این صورت و بدون شک اطاعتی برای مخلوق در معصیت و گناه از خالق وجود ندارد.

حتی زمانی که حاکم  و امیر به معصیت و سرپیچی از الله دستور می دهد کسی مانع از بیان و رد دادن بر چنین منکری نیست که رهبر و حاکم و امیر به آن دستور داده است، البته اگر شخص تمام جوانب را سنجیده[4] و این توانائی را در خود می بیند که حاکم و مسئولی را امر به معروف و نهی از منکر کند، به قول ابن عباس در پاسخ به کسی که در این زمینه از او راهنمایی خواسته بود: ذلك الذي تُريد؟ فكن حينئذٍ رجلاً.[5] این چیزی است که می خواهی؟ در این صورت مرد باش.

  • نسبت به ظلمهائی که رهبر دارالاسلام و الجماعة تولید شده توسط «3ابزار» مرتکب می شود قاعده همان قاعده ی عام عدم تکیه و نزدیکی به ظالمین « وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا» (هود/113) است و رسول الله صلی الله علیه وسلم باز می فرماید: «أَلَا مَنْ وَلِيَ عَلَيْهِ وَالٍ، فَرَآهُ يَأْتِي شَيْئًا مِنْ مَعْصِيَةِ اللهِ، فَلْيَكْرَهْ مَا يَأْتِي مِنْ مَعْصِيَةِ اللهِ، وَلَا يَنْزِعَنَّ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ»[6] بدانید کسی که امیری بر او باشد، و سپس امیرش را در حالی ببیند که عمل معصیتی را انجام می دهد، آن معصیت را زشت و بد بداند و هرگز دست از طاعت نکشد [از جماعت جدا نشود و برای خودش فرقه و حزبی تشکیل ندهد]

شخص مومن علاوه برعدم همکاری با رهبر ظالم دارالاسلام و «3ابزار»، لازم است با دوری و کنار گیری و پرهیز از این ظلمها و معصیتها، حکیمانه و صبورانه در مسیر رفع این ظلمها نیز کوشش کند به شرطی که عمل ما در مبارزه با این ظلمها و مفاسد منجر به ظلم بزرگتر و مفسده ی بزرگتری چون شرک تفرق و سستی و بی ابهتی «فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ» (انفال/46) و تضعیف الجماعة و دارالاسلام در برابر دشمنان و یا انهدام دارالاسلام و تسلط «کفار6گانه»ی آشکار و حتی دارودسته ی منافقین بر مومنین نگردد و مانع تکامل و ارتقای الجماعة ی کنونی به مراحل بالاتر نگردد چون: لا يَجُوزُ دَفْعُ الْمَفْسَدَةِ الْقَلِيلَةِ بِالْمَفْسَدَةِ الْكَثِيرَةِ. تلاش جهت کنار زدن یک مفسده ی کوچک که منجر به جایگزین شده مفسده ی بزرگ شود جایز نیست.

 در اینجا و در این حالت ضرورت و ناتوانی در برداشتن منکر با دست و با تحمل این حاکم و نظام فاسد مسلمان بر الجماعة و دارالاسلام «دفع الأفسد بالفاسد» شده و «تحمل أَخَفَّ الضررين و أَخَفَّ الْمَفْسَدَتَيْنِ و أهونَ الشرينِ لِدَفْعِ أَشَدِّهِمَا»[7]صورت گرفته است. یعنی فاسدتر و ضررمند تر و بدتر از این را با او که خودش هم فاسد و بد است عوض کرده ایم. ما بدون شک خواهان مصالحی هستیم اما باید بدانیم که در هر حال: «دَرْءُ المَفَاسِدِ مُقَدَّمٌ عَلَى جَلْبِ المَصَالِحِ» دفع مفسده مقدم و سزاوارتر از جلب مصلحت است.

  • در شریعت تنها یک الجماعة با یک رهبر مشروعیت دارد و بیعت برای اولین رهبر و امام الجماعة و دارالاسلام است نه برای سایرینی که ممکن است بعد از این امام و به موازات آن تولید شده باشند مگر در حالتی اضطراری و از روی ناچاری چون صلح حدیبیه و تشکیل جماعت پارتیزانی ابوبصیر الکوردی رضی الله عنه.

رسول الله صلی الله علیه وسلم می فرماید: كانَتْ بَنُو إسْرائِيلَ تَسُوسُهُمُ الأنْبِياءُ، كُلَّما هَلَكَ نَبِيٌّ خَلَفَهُ نَبِيٌّ، وإنَّه لا نَبِيَّ بَعْدِي، وسَيَكونُ خُلَفاءُ فَيَكْثُرُونَ. قالوا: فَما تَأْمُرُنا؟ قالَ: فُوا ببَيْعَةِ الأوَّلِ فالأوَّلِ، أعْطُوهُمْ حَقَّهُمْ؛ فإنَّ اللَّهَ سائِلُهُمْ عَمَّا اسْتَرْعاهُمْ.[8]«بنی اسرائيل را پيامبران رهبری می كردند. هرگاه پيامبری فوت می كرد، پيامبری ديگر جانشين او می شد. ولی بعد از من پيامبری نخواهد آمد؛ البته پس از من خلفای بسياری می آيند». صحابه گفتند: ای رسول خدا، به ما چه دستور می دهی؟ فرمودند: «شما به ترتيب با هرکس که ابتدا بيعت کرديد، به بيعت خود وفا نماييد و سپس حقّ آنها را به جا بياوريد؛ و حق تان را از الله بخواهید، زيرا الله ايشان را درباره ی زيردستان و حقوق آنها بازخواست خواهد کرد».

از عبد الله بن مسعود روایت است که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمود: سَتَكُونُ أثَرَةٌ وأُمُورٌ تُنْكِرُونَها، قالوا: يا رَسولَ اللَّهِ، فَما تَأْمُرُنا؟ قالَ: تُؤَدُّونَ الحَقَّ الذي علَيْكُم، وتَسْأَلُونَ اللَّهَ الذي لَكُمْ.[9] بعد از من خود گزینی (خود پسندی) و اموری پدیدار می‌شود که برای شما نا آشنا است. گفتند: یا رسول الله چه امر می‌کنی، هر گاه یکی از ما آن را دریابد؟ فرمود: حقی را که بر شماست، ادا نموده و آن حقی را که خود دارید از خداوند طلب کنید.

ادامه خواندن “چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (6)”

مولوی عبدالحمید گرامی: در حالی که مردم بلوچ و مدرسه مکی نیازمند است چرا خرج میلیاردی برای یک عمل ساده؟

مولوی عبدالحمید گرامی: در حالی که مردم بلوچ و مدرسه مکی نیازمند است چرا خرج میلیاردی برای یک عمل ساده؟

به قلم: مجیب الرحمن بلوچ (دانشجو)

عمل انژیوگرافی عمل ساده ای است که حتی در سراوان و زاهدان که متخصصین حاذق بلوچ اهل سنت وجود دارند و در تمام شهرهای دارای بیمارستان انجام می شود، در کنار این، ایران در تهران و اصفهان و شیراز دارای متخصصین بین المللی است که از کشورهای عربی و غیر عربی همسایه به این بیمارستانها مراجعه می کنند، اما مولوی عبدالحمید مدیر و امام مسجد مکی راهی یک بیمارستان خصوصی در کشور سکولار ترکیه با هزینه ی دلاری می شود.

مولوی عبدالحمید به راحتی و با هزینه ی اندک دولتی می توانست مثل تمام مردم بلوچ و غیر بلوچ ایران عمل آنژیو را انجام دهد، اما با وجود اینهمه مشکلات اقتصادی مردم بلوچ و بخصوص مدرسه مسجد مکی زاهدان به همراه ده نفر از نزدیکان و آشنایانش با بلیطهای هواپیمائی فرست کلاس و هواپیماهای لوکس به ترکیه می رود که تنها هزینه ی رفت و برگشت هواپیمای هر نفر بیشتر از 30میلیون تومان تمام شده است .

هزینه ی خوراک این چند نفر به همراه مولوی هم روزانه چند ده میلون تومان تمام شده، هزینه ی بیمارستان خصوصی ترکیه هم بر اساس دلار محاسبه شده است و در مجموع، این سفر مولوی عبدالحمید بیشتر از ده میلیارد تومان هزینه داشته است.  

این کار مولوی عبدالحمید من را یاد کار دختر لاریجانی انداخت که ایران را رها کرده و رفته در انگلیس درس فقه و معارف اسلامی را بخواند.

مولوی گرامی با آنکه با برنامه های حساب شده ی رسانه ای، عوام فریب خورده نمی خواهند این تبذیرهای شما را بینند اما روشنفکران اهل سنت و جماعت بلوچستان به دقت هم سخنان شما را و هم رفتار شما را زیر نظر دارند و در تاریخ این ملت نوشته خواهد شد که شما چگونه دسته هائی از این مردم ستمدیده را بازی داده اید، اما این را هم بدان که این بازی موش و گربه ی رسانه ای هم که در قالب سخنان متناقض به راه انداخته ای روزی تاریخ مصرفش تمام می شود.

اهل سنت و جماعت بلوچ بیدار است هر چند با وجود این فشار اجتماعی ناشی از رسانه های مختلف داخلی و خارجی و جهل عوام بلوچ، صدای اهل سنت و جماعت مثل صدای خطبای رسانه ای به گوش همگان نمی رسد اما آینده ی بلوچستان متعلق به بیداری اسلامی و این جوانان و مردم اهل سنت و جماعت بلوچ است.

وظیفه ی انقلابی ما در این مرحله: بیدار کردن شیران اندکی است که یا مجهز به منهج صحیح اهل سنت و جماعت هستند یا می خواهند مجهز شوند، نه هزاران گوسفندی که هر یک در آغل یک مولوی و مُلا رفته اند و به شیردادن و مطیع شدن عادت کرده اند.

بر اساس فقه حنفی: آیا بین دین و سیاست رابطه‌ای وجود دارد یا خیر؟

بر اساس فقه حنفی: آیا بین دین و سیاست رابطه‌ای وجود دارد یا خیر؟

الجواب باسم ملهم الصواب

یکی از خوبی‌های دین اسلام، جامعیت آن است؛ زیرا تمام جنبه‌های زندگی(عبادات، اعتقادیات، معاملات، معاشرت، اقتصاد، سیاست و…) در آن لحاظ شده و برای تمام ابعاد زندگی بشر، برنامه دارد و این نکته امتیاز آن بر سایر ادیان است؛ زیرا سایر ادیان به‌غیر از دین اسلام، پاسخگوی مسایل و مشکلات پیروان خود نیستند بلکه همواره با بُن بست مواجه‌اند. اما دین اسلام با توجه به گستردگی‌اش، پاسخگوی تمامی مسایل بوده و برای هر مشکلی راه چاره‌ای دارد. همانگونه که خداوند متعال در کلام پاکش به این مورد اشاره می‌کند:[الیوم أکملت لکم دینکم  و أتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الإسلام دینا]

   اگر تعریفی درست از سیاست در ذهن داشته باشیم، نه تنها دین، بلکه یک فرقه و حزب و حتی یک فرد را بدون سیاست تصور نخواهیم کرد. چون سیاست، یعنی: نظم و انتظام بخشیدن به امور. پس کدام جامعه و حزب و فرد است که از نظم و انتظام مستغنی باشد؟

ابن خلدون، متفکر و سیاستمدار مالکی می‌گوید:«انسان ناگزیر از عضویت در اجتماع است و در هر اجتماعی به ناچار باید به وسیله حاکم، سیاستی بکار بسته شود تا نظم و ترتیب در آن اجتماع بر قرار گردد؛ حال اگر حکمران، قانون آسمانی را اجرا کند… چنین سیاستی را سیاست دینی می‌گویند…»[1] و طبق تعریف لغت دانان، سیاست یعنی: راهنمایی مردم جهت اصلاح‌شان به طرف راه درست و کامیابی در دنیا و آخرت و این کار عموم پیامبران بوده است. و جناب رسول اکرم ـ صلی الله علیه و سلم ـ بزرگترین و موفق‌ترین سیاستمدار تاریخ می‌باشند که همواره از طرف مسلمانان و حتی از طرف خود مستشرقین و دانشمندان مورد مدح غرب هستند و حتی برخی از اصحاب ایشان نیز معروف به سیاستمداراند.

   به هر حال برای سیاست تعریف‌ها و اقسام مختلفی ذکر کرده‌اند که مفهوم همه یک چیز می‌باشد.

چه‌بسا گاهی احوال جامعه جهت بهبودی بیشتر چنان ایجاب می‌کند که باید از تندی و تعزیر و تبعید کار گرفت، تا با این روند بتوان جامعه را مهار کرد و امور آن را سامان‌ داد، البته زمانیکه سیاست ظالمانه و به دور از انصاف نباشد. بنابراین هنگامی‌که سخن در تایید سیاست است مراد همان سیاست شرعی است نه هر سیاستی دیگر که منشأ آن هوا و هوس باشد. چنانکه حضرت مولانا محمد عمر سربازی-رحمه الله- در این‌باره می‌فرمایند:

«اولا سیاست بر دوقسم است: 1. سیاست شرعیه 2. سیاست غیر شرعیه.

این مقوله و گفته که: «سیاست شرعیه، عین دین و مذهب است و مذهب، عین سیاست شرعیه» کاملا صحیح و مطرد است البته سیاست غیر شرعیه از مذهب و دین جدا است.

شیخ الاسلام ابن تیمیة ـ رحمه الله ـ در رساله خود بنام «سیاست شرعیه» تفصیل این امور را نوشته است. نزد او دین و سیاست شرعیه، لازم و ملزوم‌اند که تصور یکی بدون آن دیگر، محال است و در رای و نظر او هدف از سیاست «تقرب الی الله و اقامه دین» است…» ([2])

   خلاصه اینکه دینی‌که افتخار کسب فتوحات گسترده‌ای را در طول تاریخ داشته چطور امکان دارد بدون سیاست بوده باشد؟ آیا با محصور کردن دین در محراب و مسجد، اسلام می‌توانست این جایگاه را کسب کند! اصلا؛ دینی که برای هر گوشه از زندگی برنامه دارد حتی به هنگام رفتن به قضای حاجت و جهت استحمام ادعیه مأثوری دارد، آیا امکان دارد برای انتظام امور حکومتی(خلافت) بی‌تفاوت باشد؟!

    پس دین از سیاست جدا نیست و بلکه سیاست جزو دین است البته سیاست را باید دینی کرد نه دین را سیاسی. و تقریبا این اندیشه و طرز تفکر اکثر مسلمانان است. اما اینکه دین از سیاست جدا است! این همان عقیده علمانیت(سکولاریزم) و لادینیت است که متاسفانه بر اثر سهل انگاری و دوری از دین، دامنگیر برخی از مسلمانان نیز شده و بسیاری از جوانان فرهنگی مسلمانان ناخواسته طعمه این دام شده‌اند و این طرز تفکر امروزه از آن‌ها شنیده می‌شود و آن‌ها خود را کلا از علمای دین به گمان اینکه کار علما منحصر به مسجد و مدرسه است جدا می‌د‌انند.

واژه سکولاریزم در عربی به «علمانیة» مشتق از علم (دانستن) ترجمه می‌شود و ظاهرا چنین مشخص می‌شود که یک موضوع علمی یا یک بحث تحقیقی و پژوهشی است. اما در حقیقت علمانیت فرسنگ‌ها با علم  و دانش و آنچه مربوط به علم و دانش می‌شود، فاصله دارد. واقعیت آن است که واژه علمانیت یک شعار فریبنده و یک ترفند شیطانی است که مروّجین سکولاریزم، از آن در جهان عرب سوء استفاده کردند تا بدین وسیله انسان‌های ضعیفی را که فریب سراب را خورده و به دنبال هر منادی حرکت می‌کنند، تحت تاثیر قرار بدهند بنابراین علمانیت«سکولاریزم» همان بی‌دینی است؛ یعنی دین هیچگونه نقشی در زندگی  نداشته باشد و اصطلاح جدایی دین از سیاست واجتماع  نیز برای همین مفهوم بکار می‌رود، نظریه سکولاریزم در جهان اسلام یک نظریه جدید و پیش آمد تازه‌ای است که از هیچگونه پایه و اساس محکمی برخوردار نیست زیرا دین اسلام یک دین جامع و فراگیر است… برای تمام جوانب زندگی اصول و قواعد دارد، برای مسایل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و تعلیم و تربیت برنامه دارد. هیچ مسئله‌ای در زندگی وجود ندارد  مگر آنکه حکم آن در یکی از احکام تکلیفی اسلام(واجب، مستحب، حرام، مکروه، مباح) وجود دارد…»[3]

   قابل توجه افرادی‌که در این زمینه هستند، یا چنین تصمیمی دارند: میدان سیاست، میدانی بسیار حساس و در عین حال بسیار خطرناک است لذا باید برای به دوش کشیدن چنین امر مهمی، خود را از هر نظر آماده کرد تا پا در این میدان نلغزد. بخصوص کسانی‌که پرچم دار دین و شریعت هستند.

([1]) مجموعه مقالات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، ج1/ ص167. اثر محمد برفی ـ ناشر: انتشارات محراب فکر.

([2]) فتاوی منبع العلوم کوهون، ج8/ص 140 ـ 141ـ ، ایران شهر سربازکوه‌‌ون.

([3]) جنگ فکری، ص 85 ـ 86. ابزار جنگ فکری/ تاکید بر اصل جدایی دین از سیاست، ترجمه: عبیدالله براهویی. ناشر: کتابدار توس.

و الله اعلم بالصّواب

آدرس فتوا: http://hamadie.ir/fiqh/?p=2597

مدرسه دینی اصحاب الصفه زاهدان، دارالافتاء مجازی حمادیه، اهل سنت و جماعت بر اساس فقه حنفی.

چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (5)

چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (5)

بسم الله و الحمد لله، اما بعد:

 السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

 رسول الله صلی الله علیه وسلم در اهمیت الجماعة می فرماید: یهودیان بر هفتاد و یک گروه متفرق شدند، یکی از آنها دربهشت است وهفتاد گروه شان در دوزخ هستند. نصاری برهفتاد دو گروه متفرق شدند، هفتاد و یک گروه در دوزخ هستند ویک گروه شان دربهشت اند.سوگند به آن ذاتی که جان محمد به دست اوست، امت من برهفتاد و سه گروه متفرق می شوند تنها یک گروه مستحق بهشت وهفتاد و دو گروه مستحق جهنم هستند، سوال شد که: يَا رَسُولَ اَللَّهِ، مَنِ الْفِرْقَةُ النَّاجِيَةُ؟.[1]ای رسول الله، آن گروه نجات یافته (که مستحق بهشت شدند) چه کسی هستند؟ فرمود: هِيَ الْجَمَاعَةُ، يَدَ اللَّهِ عَلَى الْجَمَاعَةِ. آن گروه «جماعت» است؛ دست الله بر جماعت است. [2] البته در لفظ دیگری هم فرموده: مَا أَنَا عَلَيْهِ وَأَصْحَابِي.[3] که قطعاً آنچه که اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم بر آن بودند الجماعة بود.

یا می فرماید صلی الله علیه وسلم: إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ عَلَى اِثنتَيْنِ وَسَبْعِينَ فِرْقَةً، كُلُّهَا فِي النَّارِ؛ إِلَّا وَاحِدَةً وَهِيَ الْجَمَاعَةُ.[4] گاه لفظ 70مثل بسیاری از روایتها بر کثرت دلالت دارد. به هر حال تمام این فرقه های خارج از الجماعة نیز جزو مسلمین و بخشی از امت رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند اما همگی به خاطر این جرم جدا شدن از الجماعة به مدتی که الله می داند چقدر است در آتش جهنم می مانند «إِلَّا وَاحِدَةً وَهِيَ الْجَمَاعَةُ» مگر یکی از آنها نباشد که آنهم جماعت است.

ابن عباس ترجمان القرآن نیز در تفسیر آیه ی: ‏وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (آل عمران/105) ‏و مانند کسانی نشوید که متفرق و پراکنده شدند و دچار اختلاف شدند (آن هم) پس از آن که نشانه‌های روشن (پروردگارشان) به آنان رسید، وایشان را عذاب بزرگی است.‏ می گوید: أمَرَ اللَّهُ المُؤْمِنِينَ بِالجَماعَةِ، ونَهاهم عَنِ الِاخْتِلافِ والفِرْقَةِ، وأخْبَرَهم: إنَّما هَلَكَ مَن كانَ قَبْلَكم بِالمِراءِ والخُصُوماتِ في دِينِ اللَّهِ.[5] الله مومنین را به الجماعة امر کرده و آنها را از اختلاف و تفرق نهی کرده است، و به مومنین خبر می دهد که افرادی که قبل از شما بودند به خاطر جدال، جروبحث، لجبازی و دشمنیها، مخالفتها و ضدیتها در دین الله هلاک شدند.

امام سیوطی بعد از ذکر این تفسیر ابن عباس در تفسیرش، این حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم را نیز می آورد که می فرماید: إنَّ أهلَ الكِتابَيْنِ افترَقوا في دينِهم على ثِنْتَينِ وسَبْعينَ مِلَّةً، وإنَّ هذه الأُمَّةَ ستفترِقُ على ثلاثٍ وسَبْعينَ مِلَّةً- يَعْني الأَهْواءَ- كلُّها في النَّارِ إلَّا واحِدةً، وهي الجماعةُ.[6] همانا يهود و نصاري در دينشان هفتاد و دو ملت شدند، و این امت من هم به هفتاد و سه ملت تقسيم مي شوند، تمام آنها در آتش جهنم هستند مگر يک گروه، و آن الجماعة است.

نکته ی ریزی که در این دسته از احادیث و تفاسیر صحابه  و سایر اهل فقه بر آیات قرآن وجود دارد این است که :

  • در اینجا بحث از اجتهادات مختلف و تفاسیر مختلف داخل الجماعة ی «خِلَافَةٌ عَلَى مِنْهَاجِ النُّبُوَّةِ» نیست که مثلاً ابوبکر یک رای داشته باشد و عمر رای دیگری یا ابن عباس یک رای داشته باشد و علی رای دیگری یا عثمان یک رای داشته باشد و ابن مسعود رای دیگری و ابن عمر دارای دیدگاه خاص خودش، و به این شکل ما شاهد مذاهب مختلف اصحاب باشیم.
  • و یا اینکه در الجماعة ی حکومتهای بدیل اضطراری اسلامی از زمان اموی ها  تا کنون ما شاهد صدها مذهب و فرقه ی فقهی و کلامی و عرفانی و اهل تصوف و غیره در میان مسلمین مختلف باشیم؛

 بلکه بحث بر سر یک امر حکومتی به نام الجماعه است که تأثیر مستقیمی بر تمامی این مذاهب و افکار و تفاسیر اسلامی و حتی تأثیر مستقیمی بر اجرائی شدن کامل خود اسلام و مختص کردن مفاهیم 4گانه ی دین به دین اسلام و تأثیر مستقیمی بر زندگی فردی و اجتماعی مومنین و مسلمین در دنیا و تأثیر مستقیمی بر جهاد و آزاد سازی سرزمینهای تحت حاکمیت کفار و  تأثیر مستقیمی بر قیامت مسلمین و مومنین دارد.

 یعنی موجودیت یا عدم موجودیت الجماعة و میزان کیفیت الجماعة نه تنها بر زندگی فردی و اجتماعی شهروندان دارالاسلام تاثیر مستقیم دارد بلکه در انجام فریضه ی جهاد و رسالت آزاد سازی دارالکفرها و خدمت به تمام انسانهائی که منتظر چنین نعمتی هستند بر زندگی فردی و اجتماعی آنها نیز تاثیر مستقیمی دارد، و زمانی که مومنین نسبت به این نعمت بزرگ الجماعة سهل انگاری کردند و در آن دچار انحطاط و عقب ماندگی شدند کل دنیا ضرر کرد و صدمه دید؛[7] نعمتی که الله تعالی ما را برای رساندن این نعمت انتخاب کرده است: کُنتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ (آل عمران/110) ‏شما (ای پیروان محمّد) بهترین امّتی هستید که به سود انسانها آفریده شده‌اید (مادام که) به كار شايسته و پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند و زشت بازمى داريد، و به الله ایمان دارید.

پس در این زمینه اصلاً گوش نده که چه کسانی و با چه بهانه هائی اهل الفرقه و حزب بازی هستند و جرم بزرگ خارج شدن از الجماعة و «ترک سنت» را برای خود توجیه عقلانی و نفسانی کرده اند و در توهم و آرزو به سوی آتش جهنم به پیش می تازند بلکه برایت مهم این باشد که خودت علاوه بر آنکه اهل السنة هستی اهل الجماعة هم باشی و با زندگی دنیوی خودت و حق دیگران در برخورداری از الجماعة بازی نکن و بر قیامت خودت هم شرط بندی نکن .پس: علَيكُم بالجماعةِ وإيَّاكم والفُرقةَ فإنَّ الشَّيطانَ معَ الواحدِ وَهوَ منَ الاثنَينِ أبعدُ، مَن أرادَ بَحبوحةَ الجنَّةِ فلْيلزَمُ الجماعةَ.[8]بر شما پیوستن به جماعت لازم و ضروریست، و برحذر باشيد از تکروی و جدايي و تفرق، که شيطان به همراه يک نفر تنها و تکرو است و از دو نفر دور تر است، هرکه خواستار وسط بهشت است حتماً  همراه و پايبند جماعت باشد.

این جماعت واحد هم بر اساس فرمایش رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها در سه شکل و قالب ظاهر می شود:

ادامه خواندن “چگونه در کنار اهل سنت بودن  اهل جماعت هم شویم؟ (5)”