
چگونه در کنار اهل سنت بودن اهل جماعت هم شویم؟ (8)
بسم الله و الحمد لله، اما بعد:
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
حالا این اهل سنتی که در معروف و غیر معصیت الله تابع الجماعه بودند و علاوه بر اهل سنت بودن اهل جماعت هم بودند و با ترک الجماعة مرتکب جرم ترک سنت نمی شدند با این سرمایه ای که از احادیث وجود دارد خودشان بعد از فروپاشی حکومت اسلامی بر منهاج نبوت به چند دسته ی مختلف کوچک و دو دسته ی عمده ی اهل «العلم» و اهل «الرای» تقسیم شده اند.
بزرگان اهل فقه بین «العلم» و«الرأي» فرق می گذاشتند و به قرآن و حدیث می گفتند «العلم» و هر چه غیر از آن بود را «الرأي» می نامیدند. ابن حجر می گوید: و الحاصل اگر رأی مستند به نقل از قرآن و سنت باشد پسندیده است « وإن تجرد عن «العلم» فهو مذموم» و چنانچه از «العلم» جدا باشد ناپسند و مذموم است چنانچه حدیث عبدالله بن عمرو اشاره دارد که بعد از نبود «العلم» جاهلها با رای خودشان فتوا می دهند. [1]بر این اساس بود که به کسانی چون امام مالک می گفتند: أنت من أوعيةِ العلمِ.[2]
در دورانی این اهل «العلم» که پرچمدار مبارزه با غلاة بودند بیشتر بر احادیث و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم در تبیین آیات و اخبار به عنوان یکی از ادلة فقهی تمرکز می کردند و با این صفت هم معروف می شدند، چنانچه به یحیی بن سعید و امام مالک می گویند: «مالك أمير المؤمنين في الحديث»[3] و امام شافعی به «ناصرَ الحدیث»[4] و امام احمد بن حنبل به «إمامٌ في الحديث» [5]مشهور می شوند و حدیث و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم به عنوان بخشی از سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم دسته بندی می شود چنانچه: سيف الدين الآمدي می گوید: «و یَدخُلُ في ذلك أقوال النبي عليه السلام، وأفعاله وتقاريره»[6] در السنة، سخنان و کارها و تقاریر رسول الله صلی الله علیه وسلم وارد می شود.
در این صورت به قول ابن منظور زمانی که در «أَدِلَّةِ الشَّرْعِ» گفته می شود: الكتاب والسنة، یعنی: القرآن والحديث.[7] و به قول ابن تیمیه: زمانی میگوییم اهل حدیث، فقط بر آنان که حدیث را شنیده و می نویسند و روایت میکنند، بسنده نمیکنیم؛… بلکه اهل قرآن هم، مورد نظرِ ماست.[8]
پس اهل سنت یعنی اهل اسلام با تمام مذاهب و فرقه هائی که دارند و نزد اهل سنت و جماعت تمام ائمه ای که ضمن رعایت سنت بزرگ اهل الجماعة بودن در به کارگیری احادیث و راهنمائی های رسول الله صلی الله علیه وسلم این مسیر را طی کرده اند جزو اهل سنت محسوب می شوند و تبعیت از این احادیث تبعیت از هدایت و راهنمائی های نبوتی است که به صراط المستقیم راهنمائی می کند. [9] یعنی زمانی که عده ای چون ابن جوزی سختگیری های امام ابوحنیفه را در مساله ی پذیرش حدیث می بینند به او نمی گویند که اهل سنت نیست بلکه می گوید: «و لیس من اهل الحدیث»[10] او از اهل حدیث نیست؛ در حالی که حدیث یکی از ادله و منابع فقهی نزد امام ابوحنیفه[11] و شیعیان [12] و سایر مذاهب اسلامی بوده است.
در این بخش: شخص می تواند حنفی، زیدی، مالکی، جعفری، شافعی، اهل حدیث و اهل رای و اشعری و ماتریدی و صوفی و غیره باشد و در عین حال اهل سنت، چون اهل سنت بودن یعنی اهل اسلام بودن؛ یا ممکن است یکی دارای یکی از این مذاهب فقهی و کلامی و مشربهای صوفیانه باشد و اهل جماعت نباشد و از این کانال ترک سنت کرده باشد؛ چون بر اساس تعریف و روشنگری رسول الله صلی الله علیه وسلم معیار اهل سنت بودن ترک نکردن الجماعة است. وَأَمَّا تَرْكُ السُّنَّةِ: فَالْخُرُوجُ مِنَ الْجَمَاعَةِ.[13] هر کسی که جماعت را ترک کند در واقع سنت را ترک کرده و اهل سنت نیست؛ هر چند که صحابه رسول الله صلی الله علیه وسلم باشد که با زبان یا دست بر علیه الجماعة ی تولید شده در زمان عثمان و علی و حسن خروج کرده باشد.
امام بربهاری(ت: 329هـ) می گوید: اعْلموا! أنَّ الإسْلامَ هُوَ السُّنَّةُ، والسُّنَّةَ هي الإسْلامُ، ولا يقومُ أحدهما إلَّا بالآخر، فمِن السُّنَّة لزومُ الجماعةِ، ومَنْ رغبَ غير الجماعَة وفارقها؛ فقد خلعَ رِبْقةَ الإسْلامِ مِن عُنقه، وكانَ ضالًّا مضلًّا.[14] بدانید که اسلام سنت است و سنت نیز اسلام است، و یکی از آنها بدون دیگری سرپا و پابرجا نمی ماند، پایبند شدن و ملزم شدن به الجماعة از سنت است، کسی که به غیر از الجماعة رغبت پیدا کند و از الجماعة جدا شود طناب اسلام را از گردنش باز و رها کرده است و شخصی گمراه و گمراه گر و سرگردان و سرگردان کننده است. یعنی همان سخن عمر بن خطاب که می گوید: إِنَّهُ لاَ إِسْلاَمَ إِلاَّ بِجَمَاعَةٍ، وَلاَ جَمَاعَةَ إِلاَّ بِإِمَارَةٍ، وَلاَ إِمَارَةَ إِلاَّ بِطَاعَةٍ.[15] قطعاً اسلام وجود ندارد مگر با جماعت و جماعت وجود ندارد مگر با رهبریت و رهبریت وجود ندارد مگر با فرمانبرداری و طاعت، یعنی مسلمانی که آگاهانه، عمداً، به میل خودش و اختیاری از الجماعة فاصله می گیرد از «الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ» و «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ» فاصله گرفته و بخشی از «الضَّالِّينَ» می شود؛ همان ضرار سازهائی که دنبال فرصتی جهت تولید تحزب و تفرق از الجماعة هستند. به همین دلیل است که فضیل بن عیاض رحمه الله می گوید: زمانی که یکی از اهل سنت را می بینم انگار یکی از اصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم را می بینم، چون تابع آثار اصحاب و متخلق به اخلاق اصحاب است انگار یکی از اصحاب است. زمانی هم که شخصی از اهل بدعت را می بینم انگار یکی از منافقین را می بینم، چون نفاق در بدعتها رشد می کند.[16]
ادامه خواندن “چگونه در کنار اهل سنت بودن اهل جماعت هم شویم؟ (8)”