به جناب مولانا عبدالحمیداسماعیل زهی مدیر و خطیب مسجد مکی: مبادا شما عامل خفّت و خواری اهل سنت باشید!

به جناب مولانا عبدالحمیداسماعیل زهی مدیر و خطیب مسجد مکی: مبادا شما عامل خفّت و خواری اهل سنت باشید!

کاتب: عبدالملک اربابی مکرانی

حمد و سپاس خدایی را که به جهاد فرمان داد و از سازش با کفار محارب اشغالگر و مزتدین داخل یو اهل بغی سرکش و تفرقه انداز نهی کرد، و درود بر پیامبری که در راه خدا جهاد کرد تا لحظه وصال، و بر خاندان و اصحاب پاک‌سیرتش و آنان‌که راه او را پی گرفتند تا روز قیامت.

الله جل جلاله می‌فرماید: وَلَا تَهِنُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (آل عمران/ ۱۳۹) و سست نشوید و اندوهگین نگردید، که شما برترید اگر مومن هستید.

و باز فرمود: فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ (محمد/ ۳۵) پس سستی نکنید و به صلح دعوت ننمایید در حالی‌که شما برترید و خدا با شماست.

جناب ملانا بزرگوار، در روزگاری که حاکمان کشورهای به ظاهر اهل سنت مانند مصر، اردن، امارات و سعودیو به تازگی سوریه دست در دست صهیونیست‌ها و آمریکا نهاده‌اند و علناً با دشمنان اسلام هم‌پیمان شده‌اند، از علمای اهل سنت انتظار می‌رود که پرچم حق را برافرازند، صدای مظلومین باشند، در برابر طاغوت بایستند و ذره‌ای در مقابل باطل کوتاه نیایند.

اما تأسف‌آور است که برخی از کسانی که در مقام عالم دینی ایستاده‌اند، از سازش، مذاکره، آزادی به سبک سکولاریستها و «صلح» با ظالمان سخن می‌گویند، در حالی‌که آمریکا و رژیم صهیونیستی با تمام وقاحت در تازه ترین اقدام خود در غزه  ۶۰ هزار اهل سنت رابه شهادت رسانده است و هم اکنون آمریکا به بهانه ی پوچ مواد مخدر در پی اشغال ونزوئلا است همچنانکه به بهانه مواد شیمایی و هسته ای و … عراق و افغانستان و سوریه و سومالی و مالی و لیبی و… را اشغال کرد و نفت و مواد معدنی آنها را به تارج برده است.

بزرگوار! آیا وقت آن نرسیده که در گفتار و مواضع‌تان بازنگری کنید؟ آیا نمی‌دانید که نرمش امروز، نوعی خیانت به امت اسلام است؟

امروز بسیاری از اهل سنت در کشورهای مختلف، به جمهوری اسلامی ایران تمایل پیدا کرده‌اند. نه به دلیل تشیع، بلکه به خاطر مواضع قاطع، ایستادگی، حمایت از مقاومت، و مقابله با طاغوت. وقتی اهل سنت می‌بیند که برخی علمای شیعه از قرآن و جهاد و دفاع از اهل سنت غزه و یمن دفاع می‌کنند و به خاطر این دفاع هم بزرگترین هزینه های جانی و مالی را می دهند، و در مقابل، امثال شما با لباس اهل سنت با واژگان نرم، امت را به سازش و تسلیم می‌خوانند، و خلاف قرآن. دعوت میکنند طبیعی‌ست که دلش از شما برگردد.

الله جل جلاله فرموده است: وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ (منافقون/ ۸) عزت برای خدا و پیامبر او و مؤمنان است.

شما عزت را کجا جستجو می کنید و به‌عنوان یک عالم اهل سنت، آیا سزاوار است که عامل تضعیف گفتمان اهل سنت باشید؟

آیا فراموش کرده‌اید که قرآن میفرماید عزت مسلمانان در ایمان و اتحاد با هم و ایستادگی است، نه در ذلت و دعوت به سازش با متجاوزان کافر اشغالگر خارجی؟

بنگرید به مجاهدین حماس، به علمای مقاومت در فلسطین و سرزمین های اسلامی، چگونه از حق دفاع می‌کنند. در مقابلِ آن‌ها، مواضع شما چگونه است؟ آیا نمی‌ترسید که گفتار شما توجیه‌گر سازش با دشمنان اسلام شود؟ توجه نداربد که کفار از کلام شما خوشحال میشوند؟

الله فرموده است: الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ (نساء/ ۷۶) مؤمنان در راه خدا می‌جنگند و کافران در راه طاغوت.

حال از شما می‌پرسیم: شما در کدام جبهه ایستاده‌اید؟

در پایان، با نهایت ادب و از روی دلسوزی برای حیثیت اهل سنت می‌گوییم:شما مسئولیت دارید. مردم شما را به‌عنوان یکی از نمادهای اهل سنت می‌شناسند. نگذارید نام اهل سنت در تاریخ به همراه خضوع و خواری ثبت شود. در این ایام که هنوز دل مسلمانان با موشک‌های ایران و \یروزی مقاومت اسلامی در غزه می‌تپد، از اهل سنت و اسلام دفاع کنید، رصد کنید ببینید اهل سنت چه میخواهد، ببینید قرآن چه میگوید.

اگر روزی فرزندان اهل سنت، جوانان غیور این امت، گرایش به چیزی غیر از شما و تفکرات شما و حتی به شیعیان ایران پیدا کردند و احساس کردند که عزت، غیرت، مقاومت، و صدای حق را در جای دیگری می‌یابند؛ این نه از روی انکار حقیقت اهل سنت، بلکه به دلیل عملکرد شیعیان ایران و شماست.

آری، مسئول این گرایش، عملکرد شیعیان ایران و شما هستید. شما که باید نماد عزت اهل سنت باشید اما سخن از خفت و تسلیم می‌گویید؛ شما که باید مدافع اهل دعوت و جهاد بر علیه آمریکا و صهیونیستها باشید، اما به‌جای فریاد حق، ازسازش و نرمش در برابر این دشمنان که تنها زبان اسلحه را می فهمند و از آزادی سکولاریستی حرف می‌زنید، آن هم در روزهایی که صدای مظلوم از فلسطین و اهل سنت بلند است، مانند حکام ظالم منتسب به اهل سنت به امت خیانت نکنید.

اگر اهل سنت از شما روگردان شدند و به‌سوی گفتمانی رفتند که عِزّت را در آن یافتند، این شما بودید که زمینه‌اش را ساختید.

آیا مولوی عبدالحمید زاهدانی بر منهج اهل‌سنت حنفی است یا به اندیشه‌های مرجئه و سکولاریسم نزدیک شده است؟

  آیا مولوی عبدالحمید زاهدانی بر منهج اهل‌سنت حنفی است یا به اندیشه‌های مرجئه و سکولاریسم نزدیک شده است؟

کاتب: مُلا نور احمد (کوټه)

بعد از سخنرانی های مختلف مولوی عبدالحمید و بازتاب این سخنان در شبکه های مختلف ماهوراه ای و مجازی گروه منافقین و بخصوص رسانه های وابسته به امارات متحده عربی و آل سعود و سایر دشمنان اسلام، پرسشی جدی در میان بسیاری از طلاب، علمای اهل‌سنت، و مردم اهل‌غیرت مطرح شده است:

آیا مواضع و سخنان مولوی عبدالحمید هنوز در چارچوب منهج فقهای بزرگ حنفی، سلف امت و اصول اهل‌سنت است؟ یا این‌که در مسائل حساس ایمانی، سیاسی و اجتماعی، دیدگاه‌های او به اندیشه‌های مرجئه و سکولاریسم نزدیک شده است؟

می دانیم که فقهای حنفی و علمای سلف، عمل را بخشی از ایمان می‌دانند، اما در سال‌های اخیر، سخنان عبدالحمید بارها طوری بیان شده که اهمیت عمل در ایمان کمرنگ نشان داده می‌شود و معیارهای شرعی برای حکم بر اهل بغی و مرتدین سکولار و  تجاوزگر مبهم معرفی می‌شود و مسئولیت مسلمان در برابر اشغالگران کافر و محارب خارجی، ظلم، و طاغوت عملاً به سکوت و نصیحت زبانی کنایه آمیز دوپهلو و گاه متناقض محدود می‌شود. این دقیقاً همان چیزی است که علما آن را نزدیک‌شدن به مرجئه دانسته‌اند.

موضع دیگری که بسیار برجسته شده است نرم‌گیری شدید در برابر کفار محارب خارجی و مرتدین داخلی و تندی و زخم زبان زدن در برابر مسلمینی که مخالف اصلی این کفار اشغالگر و مرتدین داخلی باشند.

منهج حنفی مثل تمام مذاهب اسلامی دیگر همیشه همراه با عدالت‌خواهی، شجاعت در برابر کفار محارب و اشغالگر خارجی و مرتدین محلی و دفاع از مظلوم بوده است. اما در مواضع اخیر مولوی عبدالحمید زاهدانی دیده می‌شود که نسبت به سیاست‌های جنایتکارانه ی آمریکا و صهیونیستها و حکومت‌های عربی دست نشانده ی آنها نرم‌ترین ادبیات به‌کار می‌رود و در برابر اشغال، کشتار و تجاوزی که توسط اینها انجام می شود، هیچ موضع صریح شرعی جهادی دیده نمی‌شود، اما در برابر جوانان، طلاب و منتقدان انقلابی، مجاهدین ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی تندترین عبارات بیان می‌شود. این روش نه در فقه ابوحنیفه دیده می‌شود و نه در سیرهٔ ائمهٔ اهل‌سنت.

واضح ترین واکنش منفی مولوی عبدالحمید به عدم بیان فتوای علمای برجسته ی حنفی مذهب و سایر مذاهب اسلامی در برابر جبههٔ کفر و اشغالگر مبنی بر فرض عین بودن جهاد تا نابودی یا بیرون راندن این کفار محارب و اشغالگر خارجی و مرتدین محلی؛ و انتقاد تند و حتی افسارگسیخته از جریانات مقاومت اسلامی در برابر این کفار محارب و اشغالگر است.

وقتی سرزمین‌های اسلامی زیر اشغال قرار می‌گیرد، وقتی فلسطین در خون است، وقتی شام سال‌ها زخم‌خورده و هم اکنون با فروش جهاد و انقلابش به پایگاه اصلی آمریکا و صهیونیستها و مزدورانی چون جولانی تبدیل شده و زمانی که ملت‌های مسلمان سومالی و مالی و سودان و یمن و… زیر بمباران‌اند، منهج حنفی ایجاب می‌کند که عالم دین کنار مظلوم باشد، و بر علیه کافر اشغالگر و مرتدین محلی فتوای جهاد دهد، نه بی‌طرف.

اما مولوی عبدالحمید زاهدانی بارها نسبت به تجاوزات آمریکا و رژیم صهیونیستی و امارات متحده عربی و آل سعود و ترکیه سکوت کرده یا بسیار نرم سخن گفته و به‌جای روشنگری علیه ظالمان، بر نصیحت‌های بی‌اثر و تکراری تکیه کرده، اما در برابر مقاومت‌های مشروع اسلامی مواضع مبهم یا انتقادی گرفته است. این رویکرد از نگاه بسیاری از اهل‌علم «روش مرجیانهٔ سیاسی» و سبک خطبه دهی دارودسته ی منافقین خوانده شده است.

در این صورت باید گفته شود حنفی‌بودن فقط لباس و عنوان نیست بلکه منهج و غیرت می‌خواهد. حنفی‌بودن یعنی حرکت بر اساس اولویتها و جهاد با کفار محارب و اشغالگر خارجی و دفاع از حق و ایستادگی در برابر باطل و موضع صریح در مقابل کفار محارب اشغالگر و حتی‌الامکان جلوگیری از فریب امت به‌وسیلهٔ کلمات دوپهلو و متناقض.

اگر عالمی این شاخص‌ها را ترک کند، رفتارش با منهج مرجئه شبیه‌تر از سلف حنفی خواهد بود.

با این توصیف برای همه ی طلبه ها و اهل علم روشن شده که مواضع مختلف مولوی عبدالحمید زاهدانی در سال‌های اخیر با معیارهای مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله فاصله گرفته و به دیدگاه‌های مرجئه و سکولار زده ها نزدیک‌تر شده است؛ خصوصاً در موضوع عمل، جهاد، عدالت و موضع‌گیری در برابر مرتدین و کفار محارب خارجی و مقاومت اسلامی در برابر این اشغالگران.

انحراف فکری و لغزش اعتقادی؛ نقد سکولاریسم پنهان در سخنان مولوی عبدالحمید(4)

انحراف فکری و لغزش اعتقادی؛ نقد سکولاریسم پنهان در سخنان مولوی عبدالحمید(4)

کاتب: محمد اسامه

این جریان اسلام آمریکایی که چند دهه است جایگزین فرقه های تولید شده توسط انگلیس همچون فرقه ی قادیانی ها و بهایی ها و… شده است خروجی فعالیتهایش در نهایت به نفع آمریکا و سایر دشمنان قانون شریعت الله تمام می شود.

این اسلام آمریکایی مولوی عبدالحمید اسلامیه که مرتد را مرتد نگوید، اهل‌ذمه را اهل‌ذمه نداند، قانون اسلام را قانون شهروندی و حکومت اسلامی را حکومت شهروندی کند، دین اسلام را از دولت جدا کند، قوانین شریعت را تعطیل کند، و به جای قرآن و «قانون اساسی منطبق با شریعت الله» بخواهد قومیت و ایرانیت را ملاک قرار دهد و…

این اسلام: نه اسلام پیامبر رسول الله صلی الله علیه وسلم است، نه اسلام صحابه است، نه اسلام امامان فقه است، بلکه اسلام سیاسیِ آمریکایی است که هدفش: خالی کردن محتوای دین، نابودی هویت امت و تبدیل مسلمان به «ملیت‌پرستِ بی‌ریشه» و غربزده است.

واضح است که خطبه های متناقض مولوی عبدالحمید که بیشتر رسانه پسند هستند لغزش لغزش خطیر در اصول دین است و مواضع آشفته ی او: نه حقوقی است نه فقهی و نه تاریخی و شرعی، بلکه سخنان او نتیجه: فشار رسانه‌های غربی و ترس از برچسب‌زدن و تلاش برای جلب حمایت سیاسی غیرمسلمانان و دارودسته ی منافقین داخلی است.

به این شکل دیده می شود که مولوی عبدالحمید امروز میان «اسلام» و «سکولاریسم» ایستاده، اما سخنانش کاملاً در جهت سکولاریسم و سکولاریستهاست.

انحراف فکری و لغزش اعتقادی؛ نقد سکولاریسم پنهان در سخنان مولوی عبدالحمید(3)

انحراف فکری و لغزش اعتقادی؛ نقد سکولاریسم پنهان در سخنان مولوی عبدالحمید(2)

کاتب: محمد اسامه

مورد دیگری از انحراف فکری مولوی عبدالحمید که به فقه اسلامی اهل سنت و جماعت بر می گردد سخنان سکولاریستی او در مورد اهل‌کتاب و مرتدان است.

در شریعت اسلامی و به صورت سنتی اهل‌کتاب فقط با جزیه و قبول حاکمیت اسلام بر زمین می‌توانند در جامعه اسلامی بمانند. در چنین حالتی دارالاسلام امنیت آنها را حفظ نموده و خودمختاری درونگروهی آنها در مسائل مراسمات مذهبی و قضاوت و آموزش و پرورش و … آنها را تضمین می کند و اینها مجبور به پرداخت زکات و هزینه هایی نیستند که مسلمین می پردازند همچنین اینها مجبور به خدمات نظامی و سربازی نیستند؛ اما چنانچه همچون یکی از شهروندان دارالاسلام حاضر به پرداخت مالیاتها و هزینه های رایج شوند و سربازی بروند و در نظم موجود حل شوند در چنین حالتی و بر اساس رای اهل علم از آنها جزیه هم گرفته نمی شود.

اما مرتدان (مانند بهائیانی که شیعه زاده بوده اند و ریشه‌شان ارتداد از اسلام است) نه جزیه از آنان پذیرفته می‌شود و نه حق اقامت دائم در دارالاسلام دارند. این حکم قرآن و اجماع فقه اسلامی است.

خلفای راشدین؛ ابوبکر، عمر و عثمان و علی رضی‌الله‌عنهم همین حکم را اجرا کردند.اجتهاد آنها در زمان جنگ‌های مرتدان (مسیلمه، اسود عنسی، طلیحه و گروه‌های مانع زکات) برای همیشه معیار اهل سنت و جماعت شد.

پس سخن مولوی عبدالحمید که می‌گوید: «بهائیان ایرانی هستند و باید حقوق برابر داشته باشند.» به جای آنکه معیار شریعت باشد معیار ایرانی بودن و نژاد است و این سخن هیچ ربطی به شریعت الله ندارد که در آن الله محوری و شریعت محوری حاکم است نه نژاد محوری.

مولوی عبدالحمید با همین نژاد محوری ایرانی رضاخانی می گوید: «حقوق شهروندی برابر برای همه باشد.»

اینجاست که عده ای می پرسند و سوال منطقی مطرح می کنند اگر معیار «ایرانی بودن» است چرا بهائیان ایرانی حق داشته باشند، اما همجنس‌گرایان ایرانی نه؟ چرا مرتد پذیرفته شود ولی فاسق جنسی نه؟

این همان فرمول سکولاریسم غربی است که می گوید: دولت باید نسبت به دین و اخلاق «بی‌طرف» باشد.

پس سخنان مولوی عبدالحمید دقیقاً در مسیر سکولاریسم و لیبرالیسم اجتماعی غربی قرار می‌گیرد و ربطی به فقه و شریعت الله ندارد بلکه در برابر اصول و مبانی فقه و شریعت الله قرار دارد.

انحراف فکری و لغزش اعتقادی؛ نقد سکولاریسم پنهان در سخنان مولوی عبدالحمید(2)

انحراف فکری و لغزش اعتقادی؛ نقد سکولاریسم پنهان در سخنان مولوی عبدالحمید(2)

کاتب: محمد اسامه

مورد دیگری از انحراف فکری مولوی عبدالحمید که به فقه اسلامی اهل سنت و جماعت بر می گردد سخنان سکولاریستی او در مورد اهل‌کتاب و مرتدان است.

در شریعت اسلامی و به صورت سنتی اهل‌کتاب فقط با جزیه و قبول حاکمیت اسلام بر زمین می‌توانند در جامعه اسلامی بمانند. در چنین حالتی دارالاسلام امنیت آنها را حفظ نموده و خودمختاری درونگروهی آنها در مسائل مراسمات مذهبی و قضاوت و آموزش و پرورش و … آنها را تضمین می کند و اینها مجبور به پرداخت زکات و هزینه هایی نیستند که مسلمین می پردازند همچنین اینها مجبور به خدمات نظامی و سربازی نیستند؛ اما چنانچه همچون یکی از شهروندان دارالاسلام حاضر به پرداخت مالیاتها و هزینه های رایج شوند و سربازی بروند و در نظم موجود حل شوند در چنین حالتی و بر اساس رای اهل علم از آنها جزیه هم گرفته نمی شود.

اما مرتدان (مانند بهائیانی که شیعه زاده بوده اند و ریشه‌شان ارتداد از اسلام است) نه جزیه از آنان پذیرفته می‌شود و نه حق اقامت دائم در دارالاسلام دارند. این حکم قرآن و اجماع فقه اسلامی است.

خلفای راشدین؛ ابوبکر، عمر و عثمان و علی رضی‌الله‌عنهم همین حکم را اجرا کردند.اجتهاد آنها در زمان جنگ‌های مرتدان (مسیلمه، اسود عنسی، طلیحه و گروه‌های مانع زکات) برای همیشه معیار اهل سنت و جماعت شد.

پس سخن مولوی عبدالحمید که می‌گوید: «بهائیان ایرانی هستند و باید حقوق برابر داشته باشند.» به جای آنکه معیار شریعت باشد معیار ایرانی بودن و نژاد است و این سخن هیچ ربطی به شریعت الله ندارد که در آن الله محوری و شریعت محوری حاکم است نه نژاد محوری.

مولوی عبدالحمید با همین نژاد محوری ایرانی رضاخانی می گوید: «حقوق شهروندی برابر برای همه باشد.»

اینجاست که عده ای می پرسند و سوال منطقی مطرح می کنند اگر معیار «ایرانی بودن» است چرا بهائیان ایرانی حق داشته باشند، اما همجنس‌گرایان ایرانی نه؟ چرا مرتد پذیرفته شود ولی فاسق جنسی نه؟

این همان فرمول سکولاریسم غربی است که می گوید: دولت باید نسبت به دین و اخلاق «بی‌طرف» باشد.

پس سخنان مولوی عبدالحمید دقیقاً در مسیر سکولاریسم و لیبرالیسم اجتماعی غربی قرار می‌گیرد و ربطی به فقه و شریعت الله ندارد بلکه در برابر اصول و مبانی فقه و شریعت الله قرار دارد.

انحراف فکری و لغزش اعتقادی؛ نقد سکولاریسم پنهان در سخنان مولوی عبدالحمید(1)

انحراف فکری و لغزش اعتقادی؛ نقد سکولاریسم پنهان در سخنان مولوی عبدالحمید(1)

کاتب: محمد اسامه

مولوی عبدالحمید مدیر و خطیب مسجد مکی زاهدان سال‌ها است دستهایی او را نماینده اهل‌سنت بلوچستان معرفی می‌کند، اما مدتهاست سخنان او دربارۀ «برابری مطلق حقوق مسلمان و غیرمسلمان» و «اهمیت ندادن به مسائل دینی مسئولین حکومتی و اینکه از چه دینی هستند» و هم مسیر شدن با دارودسته ی منافقین ایرانی تحت عنوان اصلاح طلب و… نشان می‌دهد که او عملاً از اسلام فقها فاصله گرفته و به سمت اسلام سکولاریستیِ آمریکایی حرکت کرده است؛ اسلامی که نه ریشه در قرآن دارد و نه در سنت خلفای راشدین به همین دلیل پیشنهاداتی که در مورد چگونگی برخورد با آمریکا و غرب و صهیونیستها می دهد بیشتر به سمت سازش و امتیاز دادن و عقب نشینی از ارزشها و اصول و مبانی و خط قرمزها گرایش دارد که نتیجه ای جز لیبی و سوریه ای شدن و شکست و ذلیلی و زیر دستی برای مومنین دربرنداشته و ندارد.

در این‌جا به‌صورت موردی و در حد توان این متن و مختصر، دقیق و استدلالی نشان می‌دهیم که چرا دیدگاه‌های مولوی عبدالحمید با شریعت اسلامی منافات دارد.

۱. اسلام = دینِ الله محوری و شریعت؛ نه دینِ انسان محوری و تابعِ شهروندی

مولوی عبدالحمید می‌گوید:

«ملاک حقوق و مشارکت در حکومت، ایرانی بودن است، نه مسلمان بودن.»

این دقیقاً همان اصل سکولاریسم است؛ چون اسلام بر الله محوری بنا شده است و سکولاریسم بر انسان محوری یا همان انسانیتی (اومانیسم) که مولوی عبدالحمید بارها همچون افراد کوچه بازاری گفته که انسانیت مهم است.

البته در این انسان محوری و اومانیسم و انسانیت نیز عامل هویت بخش مسائل نژادی است؛ یعنی با محور قرار دادن انسان و نژاد، دین از حکومت جدا شود و هویت نژادی و ملی جایگزین ایمان گردد و زمینه برای تسلط کفار بر مومنین فراهم می شود در حالی که الله جل جلاله می‌فرماید: وَلَن يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلًا  () خالله راهی قرار نداده که از آن راه کافر بر مؤمن ولایت و سلطه داشته باشد.

این نصّ صریح قرآن است؛ نه برداشت مذهبی.

پس چگونه عبدالحمید می‌گوید: انسانیت (اومانیسم) مهم است نه دین، و غیرمسلمان باید با مسلمان در حاکمیت و امور حکومتی حقوق برابر داشته باشد، و حتی می‌تواند در قانون‌گذاری دخالت کند؟

این همان کاری است که هم اکنون جولانی در سوریه در حال انجام آن است و برخلاف اساس دین است.

سؤال از مولوی عبدالحمید: بر هم زنندگان امنیت میان بلوچها و علماى فتنه‌گر امروز چه کسانی‌اند؟

سؤال از مولوی عبدالحمید؛ بر هم زنندگان امنیت میان بلوچها و علماى فتنه‌گر امروز چه کسانی‌اند؟

کاتب: نذیر احمد بارکزایى

مولوی عبدالحمید یکشنبه 25 آبان 1404 در دارالعلوم نوبندیان در مورد حفظ امنیت گفت: “توصیه و تاکید بنده به کسانی که در داخل و بیرون از مرزها هستند آن است که امنیت حفظ شود. حفظ امنیت به نفع همه ست… برای پیگیری مسائل و مشکلات راههای درست وجود دارد، اگر راههای درست نتیجه نداد باید پیگیری بیشتری صورت گیرد.”

بخشی از این سخنان مولوی عبدالحمید خطاب به کسانی خارج زا مرزهای ایران است اما مشخص است در مورد بلوچهای ایالت بلوچستان پاکستان صحبت نمی کند، چون به دنبال آن در مورد پیگیری مسائل و مشکلات از راههای صحیح صحبت می کند، یعنی مشکلات مردم در استان سیستان و بلوچستان و پیگیری ها توسط همین مردم.

اما در آن طرف مرزهای کدام دسته از بلوچها هستند که از راههای صحیح مسائل و مشکلات را پیگیری نمی کنند و امنیت مردم و مرزها را بر هم می زنند؟ مشخص است: گروههایی مسلح چون جیش العدل و مولوی های فراری و تحریک گری چون مولوی عبدالغفار نقشبندی فتنه گر.

سوال اینجاست چرا مولوی عبدالحمید به صراحت از این برهم زنندگان امنیت صحبت نمی کند و از آن صراحت گوئی و جسارت امام ابوحنیفه رحمه الله خود را محروم کرده است؟  

مولوی عبدالغفار نقشبندی نمادی از آن دسته از افرادی است که رسول الله صلی الله علیه وسلم در موردشان فرموده است: إن أخوفَ ما أخاف على أمّتي كلُّ منافقٍ عليمُ اللسانِ.[1] . ترسناک‌ترین دشمنی که از آن درباره امتم بیم دارم منافق دانا و سخنور است.

ای مسلمانان بلوچ و غیر بلوچ: رسول الله صلی الله علیه وسلم که پیامبر من و شماست اینگونه ما را از فتنه ی علمای سوء ترسانده و برحذر داشته و این سخن، تنها برای گذشته نیست؛ بلکه برای زمانِ ما نیز هشدار است.

مولوی عبدالحمید باید جواب دهد امروز مصداق برهم زنندگان امنیت در آن سوری مرزها و ساکن در پاکستان چه کسانی هستند؟

چرا از منبرِ خانهٔ خدا، به‌جای هشدار دربارهٔ فتنه و نفاق، مردم را آرام و غافل و سرگردان می‌سازند؟ آیا وظیفهٔ عالم، بیانِ حق نیست؟

مگر اهل علم نگفته اند:  قُلِ الْحَقَّ وَ إنْ کانَ مُرّاً؛ حق را بگو هر چند ( نزد عده ای) تلخ باشد؟

مگر فتنه امثال مولوی نقشبندی و جیش العدل بزرگترین عامل برهم زننده امنیت در میان بلوچها نیست؟ مگر بعد از شرک به الله منکری بزرگتر از قتل به ناحق مسلمان وجود دارد که اینها مروج و انجام دهنده ی آن هستند؟

از ابوسعید خُدری رضی الله عنه روایت است که گفت: شنیدم که رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند: ‌مَنْ ‌رَأَى ‌مِنْكُمْ ‌مُنْكَرًا فَلْيُغَيِّرْهُ بِيَدِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِلِسَانِهِ، فَإِنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَبِقَلْبِهِ، وَذَلِكَ أَضْعَفُ الْإِيمَانِ.[2]هریک از شما که منکری دید آن را با دستش تغییر دهد، پس اگر نتوانست با زبانش آن را تغییر دهد و اگر نتوانست با دلش آن را (بد بداند)، و آن ضعیف‌ترین (مرتبه‌ی) ایمان است.

پس چگونه عالمی فتنه و نفاق و بر هم زدن امنیت و حتی پیمان با دشمنان اسلام را می‌بیند و از اینکه اسمی از فتنه گران و برهم زنندگان امنیت ببرد لب فرو می‌بندد؟

اگر واقعاً از راهِ امامِ ابوحنیفه رحمه‌الله پیروی می‌شود، چرا در برابرِ بغاوت، آشوب و تحریکِ جوانان علیه دارالاسلام سکوت می‌کنند؟

چرا از نامِ دین و مذهب امام ابوحنیفه رحمه الله، سپرِ سیاست غیر شرعی ساخته‌اند و جوانانِ ساده‌دل بلوچ را با سکوت خود به دامِ مرگ می‌کشانند؟

اهل سنت بلوچستان باید علماى دنیاطلب، سازش‌گر و خاموش در برابر فتنه گران را بشناسد و فریبِ زبانِ شیرینِ و کلی گوئی ها و جنگ زرگری آنان را نخورد و از هر عالمی که علمش را برای دفاع از جایگاه خود، یا برای فریبِ امت به کار می‌گیرد، دوری کند.


[1]  احمد 143- الألباني، السلسلة الصحيحة 1013

[2]  مسلم 49

چرا مولوی عبدالحمید از روشِ امامِ ابوحنیفه رحمه‌الله در صراحت و صداقت در گفتار عدول کرده؟

چرا مولوی عبدالحمید از روشِ امامِ ابوحنیفه رحمه‌الله در صراحت و صداقت در گفتار عدول کرده؟

کاتب: سلیمان عبدالرحمن

مولوی عبدالحمید زاهدانیِ محترم؛ آیا صداقت در گفتار و صراحت در روش فقهی، میراث امامِ ابوحنیفه رحمه‌الله  نیست؟ امام ابوحنیفه از پیشگامان عقل‌ورزی، عدالت‌خواهی و دفاع از حقوق امت بود. او در فقه و روش، مردم را به پرهیز از ستم و ریاکاری فرا می‌خواند. پس چرا امروز مولوی عبدالحمید مسیر دیگری می‌پیماید و در برابر باغیانِ سکولار و مرتدّانِ داخلی و گروههای مسلح اهل بغی چون جیش العدل به خون جونان بلوچ را برای دشمنان خارجی چوب حراج زده اند و نا امنی را برای کل استان به ارمغان آورده اند زبان صراحت را کنار زده و دم فرو می‌بندد؟

این خاموشیِ و نبود صراحت  شما پیامد دارد:

شما با سکوت یا مماشات، عملاً فضا را به نفاق و فتنه باز گذاشته‌اید؛ فتنه و آشوب علیه نظمِ مشروعِ اسلامی اگر نباشد که جرم و خیانت به امت است، لااقل باید با روشنگریِ علما مهار و از گسترش آن جلوگیری شود. اما چرا شما به جای آگاه‌سازی و هشدارِ شفاف، عقب‌نشینی می‌کنید؟

وقتی کسانی از جیشِ عدل، نقشبندی‌ها و دیگران به غَیَره (شورش و بغاوت) دست می‌زنند و این شورش‌ها به نام دین و با شعارهای عوام‌فریبانه صورت می‌گیرد، وظیفهٔ عالم دینی است که مردم را از خطراتِ چنین مسیرهایی آگاه کند و راه‌حل شرعی و عقلانی ارائه دهد  نه اینکه سکوت پیشه سازد یا مسئله را کم‌اهمیت جلوه دهد.

سکوت و پیرویِ آشکار یا پنهانی از حکّامِ عربِ سازش‌کار که نزدیکترین خیانت را از جولانی خاین در واشنگتن دیدیم، و تلاش برای توجیهِ «پیمان‌ها»یی که وجههٔ امت را خدشه‌دار می‌کنند، نتیجه‌اش جز دل‌زدگیِ مردم از روحانیت و بستر شدنِ راهِ سرکوب برای حاکمان نیست.

نگرانیم از اینکه همین سیاستِ محافظه‌کارانه و همراهی با قدرت‌هاست که جوانانِ بلوچِ دلاور را در معرضِ ظلم، بازداشت و حتی مرگ قرار می‌دهد. آیا منبرِ مسجدِ خانهٔ خدا محلِ دعوت به تسلیم در برابر ستم است یا مرکزِ برافروختنِ شجاعتِ فقهی و اجتماعی برای دفاع از مظلوم؟

اگر منافعِ سیاسیِ کوتاه‌مدت یا پیروی از حکّامِ منطقه، به قیمت جانِ جوانان و اعتبارِ دین تمام می‌شود، باید پاسخ پس داد.

ما از مولوی عبدالحمید می‌پرسیم:

۱. آیا روش فقهی‌ات با میراث امام ابوحنفی سازگار است یا تفسیرت از فقه متأثر از محافلِ سیاسی و رسانه ای سکولاریستها و سکولار زده ها ( دارودسته ی منافقین) شده است؟

۲. چرا روشن و بی‌پرده فتنه‌انگیزی و بغاوت گروههای مسلح جیش العدل و انصارالفرقان و… علیه مردم استان را محکوم نمی‌کنی و مردم را از پیامدهای آن آگاه نمی‌سازی؟

۳. چگونه قبول می‌کنی که منبرِ خانهٔ خدا محلِ تطهیرِ سازش با دشمنانِ امت ومزدورانشان باشد، در حالی که هزاران جوان به‌خاطر همین سیاست‌ها به دام مزدوران بومی می افتند و در راستای اهداف دشمنان خارجی قربانی می‌شوند؟

علما و خطبا باید وظیفهٔ آگاه‌سازی را بازپس گیرند: با بیانی فقهی روشن، مردم را از خطراتِ آشوب، نفوذِ سکولاریسم و تفکرات انحرافی به ظاهر اسلامی و جهادی و ابزارشدنِ نامِ دین برای مقاصد سیاسی دشمنان آگاه کنند.

اگر نقدی به سیاست‌های حکومتی یا به عملکردِ جریان‌ها وجود دارد، آن نقد باید در چارچوب فقهی و اخلاقی و به‌دور از شعارهای تفرقه‌زا بیان شود تا جوانان گمراه نشوند.

امت ما عقل دارد، شجاعت دارد و تشخیصِ حق از باطل را می‌خواهد. اگر شما که در جایگاه علمی ایستاده‌اید، زبانِ روشنگری نباشید، میدان برای خائنان و سیاست‌بازان باز می‌شود و جوانانِ بی‌گناه هزینه‌اش را می‌پردازند. ما از شما می‌خواهیم: به سنتِ علمی و عدالت‌طلبیِ امامِ ابوحنفی بازگردید، فتنه را نجوا نکنید بلکه علناً محکوم کنید، و از منابر برای پاسداری از جان و عزت امت استفاده نمایید.

خطابی از کوټه به زاهدان و خطیب مسجد مکی زاهدان

خطابی از کوټه به زاهدان و خطیب مسجد مکی زاهدان

کاتب: مُلا نور احمد (کوټه)

شکی نیست که سکوت در برابر مظلوم حرام است و نصرت مظلوم وظیفه و تکلیف الهی و مسئولیت علما و عامه ی مسلمین است و برچسب زدن به مجاهد مظلومی که تمام دنیای کفر بر علیه آن شده است، خیانت به دین و امت است.

در اینجا خطاب خاص من به مولوی عبدالحمید خطیب مسجد مکی زاهدان ولایت سیستان و بلوچستان ایران است: ای کسی که از منبرِ رسول الله صلی الله علیه وسلم و نام شریعت سخن می‌گویی، اما با زبانت مظلومان را به حاشیه می‌رانی، تو چطور جرات می‌کنی مجاهدینی را که در دفاع از دین، قبله و سرزمینشان برخاسته‌اند «افراط‌گرا» بخوانی و ایشان را به سازش دعوت کنی؟! آیا نمی‌دانی که این سخن نه تنها خطرناک است، بلکه مسئولیت سنگینی در پیشگاه خدا و امت بر دوشت می‌گذارد؟

مگر نمی دانی آمریکا و غرب آشکارا به مجاهدین مخلص حمله آورده است و تمام طاغوتهای عرب و عجم نیز با آنها هم مسیر شده اند؛ مگر الله جل جلاله نمی می‌فرماید: «وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ…» چرا در راه خدا و برای حمایت از مستضعفان نمی‌جنگید؟ این آیه روشن می‌کند که دفاع از مظلومان، واجب شرعی و وظیفهٔ الهی است. هیچ منبر یا قلمی حق ندارد این وظیفه را نادیده بگیرد.

هر کلمه‌ای که عالم بر زبان می‌آورد، اثر دارد. اگر با برچسب زدن به مجاهدان، راه حمایت از مظلومان را ببندی، در حقیقت ابزار ظلم را تقویت کرده‌ای. عالم باید تحقیق کند، واقعیت‌ها را بسنجَد، و بدون دلیل، کسی را محکوم نکند.

همهٔ کسانی که علیه ظلم می‌ایستند، نباید با یک چوب راند. برچسب‌زنی بدون دلیل عقلانی و شرعی، خیانتی است به حقیقت و وظیفهٔ علمای دین. عالمِ حکیم پیش از صدور فتوا یا حکم، باید تحقیق کند، واقعیت‌ها را بسنجد و در صورت لزوم، راه توبه و اصلاح را نشان دهد.

اگر واقعاً قصد نصرت داری:

  • جنایات آمریکای ظالم و ناتو را  در چند خطبه افشا کن و درد مسلمینی که تحت ستم آمریکا و مزدوران آمریکا هستند را بیان کن؛
  • فشار سیاسی و حقوقی برای توقف تجاوز و زیاده خواهی آمریکا نسبت به ایران و امارت اسلامی افغانستان ایجاد کن؛
  • از زبان قرآن و سنت برای فراخوانی امت به عدالت و رحمت  و امیدوار کردن مردم به حمایت از دارالاسلام و مقاومت در برابر آمریکا و مزدورانش استفاده کن.

اینها راه‌های مشروع برای دفاع از مظلومان هستند، نه برچسب زدن یا دعوت به سازش ذلت‌آمیز.

اگر گفتگو به معنای پایان دادن به ظلم با حفظ اصول و مبانی و استقلال کشور و حفظ حقوق مردم باشد، قابل بحث است. اما اگر سازش یعنی چشم بستن بر اصول و مبانی و خط قرمزها و استقلال و خون مظلوم و دست کشیدن از حق، مردود و حرام است. عالم باید بین این دو تمایز قائل شود و مردم را به راه درست هدایت کند.

تو که سخن می‌گویی و بلوچهای مخاطب خودت را هدایت می‌کنی، در روز قیامت باید پاسخ دهی: آیا با سخن خود، امید مظلومان را سلب کردی؟ آیا راه نصرت آنان را بستی؟

ای مولوی! اگر می‌خواهی مدافع دین و امت باشی: حداقل فریاد مظلومان کشورت در برابر آمریکا و متحدینش را در منابر و رسانه‌ها بلند کن و در برابر ظلم آمریکا سکوت نکن؛ با انصاف و تحقیق حکم کن و از برچسب‌زدن تند رو و افراطی و … و تحقیر بی‌دلیل هر کسی در برابر زیاده خواهی های آمریکا می ایستد بپرهیز.

هر سخنی که از منبر تو برآید، می‌تواند امید یا ناامیدی برای مخاطبین تو بیاورد. اگر با برچسب‌زنی و دعوت به سازش با آمریکا، دفاع از حق را مخفی کنی، نه تنها حقیقت را تحریف کرده‌ای، بلکه در پیشگاه خدا و امت مسئول هستی.

  مولوی عبدالحمید زاهدان؛ از منبر اصلاح تا منبر انحراف

  مولوی عبدالحمید زاهدان؛ از منبر اصلاح تا منبر انحراف

کاتب: عبدالرحمن براهویی

مولوی عبدالحمید اسماعیل‌زهی به عنوان یک خطیب  بدون آنکه کتابی علمی داشته و وارد جرگه ی علما شده باشد عده ای معلوم الحال او را «شیخ‌الاسلام» می‌نامند،.

 او به عنوان یک خطیب سال‌هاست که با سخنان متناقض و چند پهلو وبا شعارهای ظاهر‌الصلاح، مسلمانان بلوچ را از منهج صحیح اهل سنت و جماعت  به سوی سکولاریسم و سازش با دشمنان دین و حتی تحریک به شر و نا امید کردن سوق می‌دهد.

در خطبه‌های نماز جمعه‌اش، به جای دفاع از اسلام و وحدت امت، همواره سخنانی بر زبان می‌آورد که بوی غرب‌زدگی و تمایل به طاغوت و شبه افکنی از آن به مشام می‌رسد.

 بارها شنیده شده که او مردم و حتی حکومت ایران را به «سازش با آمریکا و غرب» دعوت کرده است یا فلسطینی ها را جهت به رسمیت شناختن اشغالگری صهیونیستها تشویق کرده است؛ سخنانی که در نزد علمای راستین اسلام چیزی جز وارد شدن به جبهه ی جنگ تبلیغی و روانی دشمنان به شمار نمی‌رود.

یا همین نماز جمعه ی دیروز 16 آبان 1404ش حاکمیت ایران را به رها کردن مقاومت بر اصول و مبانی خودش دعوت می کند و غیر مستقیم بیان می کند که ترور ملا صالح رحمه الله در ایرانشهر یا خودکشی اون سکولار سلطنت طلب در الیگودرز کار حکومتی بوده و دقیقا همان سناریویی را جهت تحریک مردم پیاده می کند که قبلا مولوی عبدالغفار نقشبندی در مورد آن سرهنگ شیعه ی بلوچ و آن دختر حنفی مذهب بلوچ پیاده کرد.

با وجود اعتراض علمای دلسوز، و با و جود آنهمه روشنگری ارباب رسانه، او هیچ اعتنایی به نصیحت و تذکر ندارد. بلکه هر روز با جسارت بیشتری به تناقض گوئی و شبه پراکنی و نا امید سازی مردم و تحریک مردم شر و دلسرد کردن مردم از حاکمیت اسلامی و نظام دینی ادامه می دهد و با واژه‌های فریبنده، دل‌ها را نسبت به حاکمیت اسلامی و بدبین می‌سازد و فساد گروه منافقین در آشکار کردن نفاقشان را توجیه می کند.

مردم ساده و بی‌خبر، چون از بالای منبر می‌شنوند که کسی با عنوان «مولوی» سخن می‌گوید، گمان می‌کنند سخنان او از علم و دیانت سرچشمه می‌گیرد؛ غافل از آن‌که این منبر مدتی‌ست آلوده به سخنان اسلام آمریکایی گردیده است.

ای مسلمانان بلوچ! آگاه باشید که این راه، راه اهل سنت و جماعت نیست. سکوت در برابر چنین انحرافی خیانت است. بازگشت به قرآن، سنت و حاکمیت شریعت تنها راه نجات امت است، نه پیروی از منبرهای آلوده به سازش و ذلت.